تاریخ ایران باستان (قابدار)

حسن پیرنیا (مشیرالدوله)

کتاب تاریخ ایران باستان (در سه جلد) نخستین کتابی است که به شیوه علمی و بر اساس مستندات و کشفیات باستانشناسی درباره گذشته تاریخی ایران نگاشته شد و هنوز هم مورد توجه است. این کتاب تنها به تاریخ ایران اختصاص ندراد، بلکه دایره‌المعارفی است در باب تاریخ و تمدن و فرهنگ گذشته ممالک مهم دنیا به ویژه یونان، روم، سوریه، مصر، عربستان، هند و… چنان که هنگام مطالعه این اثر تنها با تاریخ و سرگذشت سلسله‌های ایرانی ماد، هخامنشی،اشکانی و سلسله یونانی سلوکی آشنا نمی‌شویم، بلکه در زمینه تاریخ خاورمیانه امروز و یونان باستان اطلاعات دست اول خواهیم یافت.

2,750,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 4000 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

حسن پیرنیا

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

سیزدهم

قطع

وزیری

تعداد صفحه

2330

سال چاپ

1403

موضوع

تاریخ

تعداد مجلد

سه

وزن

4000

گزیده ای از کتاب تاریخ ایران باستان

 

قسمت اول

 

كليات

 

تاريخ از زمانى شروع‌مى‌شود، كه‌شهادت‌هاى‌كتبى وتاريخى راجع ازمنه پيش از تاريخ

به‌وقايع و حوادث آن‌زمان به‌دست آمده.اعصار و دهورى كه‌قبل از آن گذشته ازمنه قبل از تاريخ به شمار مى‌رود. علماى معرفت‌الارض يا زمين‌شناسى[1]  و نيز

علماى آثار عتيقه هنوز موفق نشده‌اند مدت ازمنه پيش از تاريخ را، ولو تقريبى هم كه باشد، معين كنند. هرچند بعض علماى فن مبنى بر قياس يا بر مداركى ناقص اين مدت را صدها ميليون سال يا بيشتر تخمين و عقايدى ذكر كرده‌اند كه مورد اعتماد نيست، باوجود اين براى اينكه بنماييم كه چه تفاوت‌هاى زياد بين عقايد مذكوره است، يكى دو عقيده را ذكر مى‌كنيم. هِكِل[2]  حيوان‌شناس معروف گويد: «اگر من مدت اعصارى را كه از ابتداى پديد آمدن گياه يا

جاندارى در روى زمين تا زمان ما گذشته، 25 ميليون يا صد و يا هزار و چهارصد ميليون سال شميدت[3]  عالم ديگر را عقيده آنست كه از زمان پديد آمدن نبات يا حيوان در سرزمين‌ها

لااقل يك ميليارد و چهارصد ميليون سال گذشته. بعض علماى زمين‌شناس اخيرآ امتداد اعصار معرفت‌الارضى را صد ميليون سال تخمين و آنرا به پنج قسمت تقسيم كرده‌اند: 1. مرحله ابتدايى[4]  پنجاه و دو ميليون سال. 2. عصر اوّل[5]  سى و چهار ميليون. 3. عصر دوم[6]

 

 

يازده ميليون. 4. عصر سوم[7] . سه ميليون. 5. عصر چهارم[8]  كه زمان ما جزء آن است، پانصد

 

هزار سال. عده‌اى از علما مانند مُرْتيلّه[9]  طول عصر چهارم را از 230 تا 240 هزار سال مى‌دانند. كليتآ عقايد در باب مدت ازمنه پيش از تاريخ بسيار مشتّت است و تقريبآ هر عالم فن عقيده‌اى دارد. راجع به انسان بعضى را عقيده اين است كه در عصر چهارم معرفت‌الارضى به وجود آمده، برخى بالاتر رفته پديد آمدن او را به عصر سوم مربوط مى‌دارند. عده‌اى گويند هر زمان كه حيوان پستان‌دار توانسته روى زمين زندگانى كند، انسان هم در همان زمان به وجود آمده. مفسّرين تورات، چنانكه معلوم است، خلقت عالم را به هفت هزار سال قبل معطوف مى‌داشتند، بعد اين زمان را به واسطه اكتشافات علمى همواره پيش بردند و حالا بعض علماى فن به اين عقيده‌اند كه بشر قبل از عصر چهارم معرفت‌الارضى، يا تقريبآ دو ميليون سال قبل به وجود آمده. مراحلى را كه بشر پيموده، بنابر استخوانها و ابزار كار و حربه و غيره، كه از زير زمين يا از درون غارها به دست آمده به چهار عهد تقسيم مى‌كنند :

اوّل ـ عهد احوال ابتدايى[10] . بشر به عقيده علماى فن در اين مرحله فقط از حيث قواى عقلى از حيوان برتر بوده، هيچ‌گونه صنايعى نداشته و آتش را هم در اين مرحله هنوز كشف نكرده بود. از اين عهد آثارى در دست نيست جز اِسْكِلِت‌ها و جمجمه بشر ابتدايى.

دوّم ـ عهد حجر، كه به عقيده بعضى تقريبآ از پنجاه هزار سال قبل از ميلاد مسيح شروع شده (برخى تا يكصد هزار سال بالا مى‌روند). اين عهد را به چند قسمت تقسيم كرده‌اند: 1. احوال سنگ نتراشيده[11] . در اين عهد انسان به صنعت پرداخته و سنگ را بى‌اينكه تراشيده باشد براى ساختن ابزار و حربه و ساير چيزها به كار برده. تصوّر مى‌كنند كه تبر يكى از اوّلين ابزار كار يا اسلحه بود. بعضى منكر اين عهدند و گويند اسباب و آلاتى را كه بدين عهد نسبت مى‌دهند سنگ‌هاى يك پارچه بى‌شكل مى‌باشد و چنين سنگ‌ها تقريبآ بالتمام از عصر سوّم معرفت‌الارضى است. 2. احوال سنگ تراشيده[12] . در اين احوال انسان سنگ را تراشيده شكل و صورت مخصوصى به آن داد، به طورى كه غالبآ اشكال و صور با احتياجات او موافقت داشت. عدّه‌اى ساختن تبر را به اين مرحله منسوب مى‌دارند. در اين عهد بشر دو اختراع مهم كرد: يكى افروختن آتش كه تمام ترقيات بشر از پرتو وجود آن است و ديگرى تراش دادن سنگ چخماق و ساختن حربه از آن. در اين احوال در صُور و اشكال ابزار و حربه تغييرات مهمى روى داد، بر عدّه آلات و ادوات افزود و مخصوصآ تراش كردن سنگ چخماق به حدّ كمال رسيد ولى از فلز هنوز خبرى نبود. 3. احوال سنگ صيقلى[13] . در اين مرحله انسان توانست سنگ را صيقل و آنرا صاف و براق كند. اين عهد را بعضى به دو قسمت تقسيم كرده‌اند :

الف ـ ازمنه‌اى كه انسان سنگ را صيقل مى‌كرد. ب ـ زمان‌هايى كه سنگ را سوراخ كرده دسته‌اى از آن مى‌گذرانيد. بعض علما عقيده دارند كه احوال سنگ صيقلى هيچ‌گاه نبوده زيرا سنگ صيقلى ممكن نبود بى‌فلز وجود داشته باشد و بنابراين احوال سنگ صيقلى را در صنعت جزو عهد فلز مى‌دانند ولى اين عقيده را اكثريت نپذيرفته. ابتداى عهد صيقلى را تقريبآ در حدود ده‌هزار سال قبل از ميلاد قرار مى‌دهند.

سوّم ـ بعد از عهد حجر عهد فلز مى‌آيد و تقريبآ از هفت هزار سال قبل از ميلاد شروع مى‌شود. در اين عهد انسان سنگهاى معدنى را آب كرده از آن فلز به دست مى‌آورد. اين عهد را هم به سه قسمت تقسيم كرده‌اند: الف ـ دوره مس. ب ـ دوره مفرغ (يعنى ممزوج مس با قلع يا روى). ج ـ دوره آهن. دوره اوّلى در حوالى هفت هزار سال قبل از ميلاد شروع شده، دوّمى تقريبآ در شش و سوّمى در سه هزار سال قبل از ميلاد. بعض علما يك قسمت هم براين قسمت‌ها افزوده و دوره چهارم را دوره زغال سنگ ناميده زمان ما را جزو آن مى‌دانند. كشف مس و طلا زودتر صورت گرفت زيرا اين دو فلز غالبآ در طبيعت به طور خالص يافت مى‌شود. انسان هم در ابتدا به وجود همين دو فلز پى برد و استخراج فلز از سنگ بعدها ميسر گرديد. در ابتداى عهد فلز تراشيدن و صيقل كردن سنگ دوام داشت و فلز را براى ساختن آلات و ابزار با سنگ توأمآ به كار مى‌بردند زيرا دوام مس كمتر از سنگ بود بعد كه مس را با قلع امتزاج داده مفرغ به دست آوردند اين اختراع باعث پيشرفت زياد در صنعت گرديد ولى جاى سنگ تراشيده و صيقلى را نگرفت و فقط از اهميت سنگ وقتى كاست كه آهن به دست آمد.

اين است تقسيمات اعصار و عهود و ازمنه پيش از تاريخ و چون تاريخ بشر تا شش هزار سال قبل از ميلاد صعود مى‌كند، زيرا بعض مورّخين تاريخ مصر را تقريبآ تا اين زمان بالا مى‌برند، پس اگر اين‌مدّت را براى بشر كنونى (نه براى هر ملتى جداگانه) در نظر گيريم، عهد مفرغ و آهن جزو ازمنه تاريخى است.

اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه تمام ملل روى زمين مرتبآ از اين مراحل نگذشته‌اند و براى بعضى انحراف‌هايى روى داده كه راجع به چگونگى و شرح احوال عهد يا دوره‌اى است
و نيز معلوم است كه تغيير احوال و داخل شدن در مرحله‌اى از مراحل صنايع براى تمام ملل در يك زمان روى نداده و اكنون هم در اقيانوسيه يا افريقا مردمانى هستند كه اگر روابط بين‌المللى كنونى نبود، يقينآ در احوال عهد حجر زندگانى مى‌كردند. چيزى كه در همه جا يكى است نتيجه ترقى مى‌باشد، يعنى نتيجه ترقى و تكامل همه جا همان بود بى‌اينكه طول مدّت تحوّلات و گذشتن از مرحله‌اى به مرحله ديگر همان باشد.

 

نژادها

قبلا بايد گفت موافق عقيده علماى فن كه مبتنى بر آثار است اين بشر كه اكنون روى زمين زندگانى مى‌كند بشر اوّلى نيست، يعنى انواعى از بشر يكى پس از ديگرى آمده دهها هزار سال زندگانى كرده و منقرض شده رفته‌اند. مثلا بشرى كه قبل از بشر كنونى روى زمين مى‌زيسته[14]

به عقيده بعض علما چهل هزار سال دوام داشته. انقراض در جاهايى به واسطه حوادثى بوده كه در كره ما روى داده و در مواردى بشر كاملتر بر بشر پست‌تر استيلا يافته، به واسطه برترى بشر پست‌تر را از ميان برده و جاى او را گرفته. به اين سئوال كه بشر كنونى، يعنى بشرى كه اكنون روى زمين زندگانى مى‌كند و زمين‌شناسها آنرا بشر عاقل نامند[15] ، كى به وجود آمده جواب محققى نمى‌توان داد ولى به هرحال اين زمان نبايد كمتر از دهها هزار سال قبل باشد.

علم‌نژادشناسى[16]  بشر امروزى رابه‌پنج نژادتقسيم كرده: 1. سفيدپوست 2. زردپوست 3.

سرخ‌پوست 4. سياه‌پوست 5. ماله. بعضى اخيرآ عدّه نژادها را سه مى‌دانند زيرا سرخ‌پوست‌ها را با زردپوست‌ها و نژاد ماله را با سياه‌پوست‌ها يكى حساب مى‌كنند، يعنى به‌اين عقيده‌اند كه سرخ‌پوست‌ها از زردپوست‌ها و مردمان ماله از سياه‌پوست‌ها منشعب‌اند.

اين نژاد را به‌سه قسمت تقسيم كرده‌اند: 1. هند و اروپايى يا آريانى

نژاد

به‌معنى اعم 2. سامى. 3. حامى. بنى‌حام چنانكه تورات گويد ازحام

سفيدپوست

پسر نوح بودند. در باب مساكن آنها بين محققين اختلاف است.

بعضى وطن اصلى آنها را بابل يا جايى در آسياى غربى دانسته عقيده داشتند كه اين مردمان از آسيا به افريقا رفته در مصر و ليبيا[17]  و  غيره سكنى گزيده‌اند ولى نُلدكه[18]  به اين عقيده بود كه هميشه مسكن آنها افريقاى شمال شرقى بوده زيرا از حيث قيافه و شكل و غيره به سياه‌پوست‌هاى افريقا نزديك‌ترند. اكثر محققين اهالى قديم مصر (قبطى‌ها) و نيز بربرى‌هاى ليبيا و كوشى‌ها يا حبشى‌ها را از بنى‌حام دانسته‌اند.

بنى‌سام كه يكى از شاخه‌هاى بزرگ سفيدپوست‌اند اكثرآ در عربستان و بين‌النهرين و شامات و افريقاى شمالى و شمال شرقى سكنى دارند. شعبه‌اى از آنها كه بنى‌اسراييل باشد در جاهاى ديگر آسيا و اروپا و غيره پراكنده‌اند. ملل سامى نژاد عهد قديم اينها بودند: كلدانيان، آسوريان، فينيقى‌ها، عبريان (يهود و بنى‌اسراييل و غيره)، آراميان و اعراب. تورات فينيقى‌ها را از شاخه حامى دانسته ولى محققين آنها را سامى مى‌دانند. زبان‌هاى تمام اين مردمان به يكديگر خيلى نزديك بود، مثلا تورات گويد كه مردم بنى‌اسراييل در هزار و پانصد سال قبل از ميلاد زبان عربى را بى‌مترجم مى‌فهميدند.

مردمان هند و اروپايى چنانكه از خود لفظ معلوم است مللى هستند كه مساكن آنها از هند تا اقصى بلاد اروپا است؛ يعنى در اروپا كليه سكنه آن به استثناى مردمانى كه از نژادهاى ديگرند (مانند ترك‌ها و مجارها و فين‌ها و سامويدها و يهود و غيره) و در آسيا فقط هندى‌هاى آريانى ـ ايرانى‌ها به معنى اعم (كليه مردمانى كه از شعبه ايرانى آريان‌ها منشعب‌اند) و ارامنه. بايد گفت كه لفظ هند و اروپايى جامع نيست زيرا شامل مردمان هند و اروپايى كه در امريكا و جاهاى ديگر كره سكنى دارند نمى‌باشد و حال آنكه اينها هم از همان شاخه‌اند وليكن چون اين لفظ مصطلح شده چاره جز استعمال آن نيست. سابقآ به جاى «هند و اروپايى» «آريانى» مى‌گفتند و هنوز هم اين لفظ منسوخ نشده چنانكه علماى فرانسوى غالبآ به جاى «هند و اروپايى» «آريانى» گويند و نويسند؛ اين اصطلاح جامع‌تر به نظر مى‌آيد بخصوص اگر لفظ (بالاعم) را برآن علاوه كنيم. اطلاق اسم جزء بر كل نبايد باعث ايراد گردد زيرا آثار ادبى آريان‌ها قديم‌تر است. مردمان آريانى را به معنى اعم (يا هند و اروپايى را) پس از تحقيقاتى كه موافق موازين علمى در جمجمه‌ها و زبان‌ها و مذاهب و داستان‌ها و افسانه‌هاى قبل از تاريخ اين ملل شده به هشت شعبه تقسيم كرده‌اند: 1. آريانى بالاخص. 2. يونان و مقدونى. 3. ارمنى. 4. آلبانيايى (در شبه جزيره بالكان). 5. ايتاليايى. 6. سلتى (بومى‌هاى اروپاى غربى). 7.
ژرمنى (آلمانى‌هاى غربى و شرقى اروپا، آنگلوساكسون‌ها و اسكانديناوى‌ها). 8. ليتوانى و اسلاوى (ليتوانى‌ها و نيز اسلاوهاى غربى، شرقى و جنوبى اروپا)[19] .

 

به عقيده محققين اين مردمان در عهدى بسيار قديم در جايى با هم زندگانى مى‌كرده‌اند و بعد به جهتى كه معلوم نيست، شايد از زياد شدن سكنه و كمى جا بوده هركدام به طرفى رفته‌اند. زمان جدا شدن اين مردمان را از يكديگر نمى‌توان محققآ معلوم كرد، ولى بعضى تصوّر مى‌كنند كه در حدود سه يا چهار هزار سال ق. م. بوده. در باب مساكن اصلى مردمان هند و اروپايى نيز عقايد علماى فن مختلف است. براى نمودن تشتّت كافى است ذكر شود كه مساكن اصلى آنها را در اين جاها پنداشته‌اند[20] : پامير، آسياى وسطى، فلات ايران، ارمنستان، كوههاى كارپات، جنوب روسيه كنونى، سواحل رود دانوب سفلى، آلمان شمالى، جنوبى، غربى، اسكانديناوى، ساير جاهاى اروپا. از اين اختلاف معلوم است كه مسئله حل نشده، ولى اخيرآ اكثرآ به اين عقيده‌اند كه جايى در شمال اروپا يا آسيا بوده.

 

[1] . زمين‌شناسى به معنى اعم علمى است كه از تاريخ كره ما بحث مى‌كند، يعنى از تحولات و تغييراتى كه دركره ما روى داده، خواه راجع به جمادات باشد و خواه به آنچه كه روى زمين مى‌رويد يا زندگانى مى‌كند.

[2] . Haeckel

[3] . Goldschmidt

[4] . Archإozoفque (Primordial)

[5] . Palإozoفque (primaire)

[6] . Mإsozoفque (secondaire)

[7] . Cإnozoفque (tertiaire)

[8] . Anthropozoفque (quartenaire)

[9] . Mortillet

[10] . ـtat primordial

[11] . ـolithique

[12] – Palإolithique

[13] . Nإolithique

[14] . اين بشر را در علم زمين‌شناسى انسان (نِه آنْدِرْتال) ناميده‌اند زيرا جمجمه‌اى از اين نوع بشر در وادى (نِهآنْدِرْ) نزديك دوسِلْدُرْف در ايالت رَنْ يافته‌اند (Homo Neandertalensis)

[15] . Homo Sapiens

[16] . Ethnologie

[17] . Lybie

[18] . Nخldeke

[19] . از چندى به اين طرف ملل هند و اروپايى را كه از كلمه سَدْ (صد) در زبان آنها به دو گروه بزرگ تقسيمكرده‌اند: گروهى كه صدرا (سَتّ) و گروهى كه همان لغت را (سِنْتْ) مى‌گفتند، آريان‌ها و ارامنه و آلبانى‌ها وليتوانى و اسلاوها جزو گروه (سَت) يا شرقى هستند، يونانى‌ها و مقدونى‌ها و ايتاليايى‌ها و سِلْتْها و ژرمن‌هاجزو گروه (سِنْتْ) يا غربى.

[20] . دمُرْگان ـ تمدْن‌هاى اوّلى ـ صفحه 162 طبع پاريس 1909.

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تاریخ ایران باستان (قابدار)”