نمناک

موش ها و آدم ها – ادبیات بزرگان

جان استن بک

رضا ستوده

جان استن بک عمر خود را صرف آفرینش زیباترین و تأثیر گذار ترین متون ادبی جهان کرد و سرانجام در شصت سالگی به کسب جایزه نوبل مفتخر شد. کتابی که در دست دارید به قلم همین نویسنده و یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. موشها و آدمها قصه تنهایی آدم ها و بیانیه ای بر ضد مناسبات غلط اجتماعی و جریان حاکم بر تحمیق انسان ها است. این داستان، قصه افراد آسیب پذیری است که تحت ستم حاصل از روابط موجود در جامعه قرار گرفته اند. اما علی رغم تمام این واقعیت های تلخ، این کتاب مشوق دوستی ها، مهربانی ها و اتحاد ضعفا است: اسلیم گفت: «شماها همیشه با هم سفر می کنین؟» جرج گفت: «آره، همیشه. میشه گفت یه جورایی هوای همدیگه رو داریم.» و جرج انگشت شستش را به نشانه رفاقت به لنی نشان داد.

 

ادامه خواندن ←

موش ها و آدم ها

جان استن بک
رضا ستوده

جان استن بک عمر خود را صرف آفرینش زیباترین و تأثیر گذار ترین متون ادبی جهان کرد و سرانجام در شصت سالگی به کسب جایزه نوبل مفتخر شد. کتابی که در دست دارید به قلم همین نویسنده و یکی از مشهورترین آثار ادبی جهان است. موشها و آدمها قصه تنهایی آدم ها و بیانیه ای بر ضد مناسبات غلط اجتماعی و جریان حاکم بر تحمیق انسان ها است. این داستان، قصه افراد آسیب پذیری است که تحت ستم حاصل از روابط موجود در جامعه قرار گرفته اند. اما علی رغم تمام این واقعیت های تلخ، این کتاب مشوق دوستی ها، مهربانی ها و اتحاد ضعفا است: اسلیم گفت: «شماها همیشه با هم سفر می کنین؟» جرج گفت: «آره، همیشه. میشه گفت یه جورایی هوای همدیگه رو داریم.» و جرج انگشت شستش را به نشانه رفاقت به لنی نشان داد.

ادامه خواندن ←

شیطان، همیشه

دونالد ری پولاک

معصومه عسکری

بدون شک در ادبیات معاصر آمریکا، کمتر نویسنده‌ای را می‌توان یافت که همانند دونالد ری‌پولاک در به تصویر کشیدن فرهنگ عامه و پیچیدگی‌های آن در قالب داستان تا به این اندازه موفق باشد. سبک روایی و پر از تعلیق ری‌پولاک بدیع و پر از خلاقیت است. آفرینش و خلق دلهره در شیطان، همیشه از کلیشه‌های همیشگی این سبک پیروی نمی‌کند و این همان جوهر و مایه‌ای است که داستان را از سایر آثار جنایی ممتاز می‌سازد. بسان دو رمان دیگر پولاک _ سفرۀ آسمانی، داستان‌های اوهایو _ داستان در فاصلۀ زمانی پس از جنگ جهانی و در اوهایو، قلب تاریک ایالت‌های جنوبی دنبال می‌شود. ابرقهرمانی وجود ندارد و تمام شخصیت‌های کتاب به یک اندازه در خط داستان پررنگ و تأثیرگذارند. در واقع قهرمان اصلی این کتاب شیطان است که افسار دیگران را در دست خود می‌گیرد و در قالب انسان، آنها را به نیایشگاه خود می‌کشاند.

در سال 2012 کتاب «شیطان، همیشه» برندۀ جایزه توماس و لیلیان دی. چافین شد و در همان سال همراه با ستایش و تحسین منتقدان، جایزۀ ادبی فرانسه و آلمان را نیز نصیب خود کرد. رمانی عجیب با نگاهی نو و قصه‌ای پر از جذابیت.

ادامه خواندن ←

سفرۀ آسمانی

رونالد ری پولاک

معصومه عسکری

“دونالد ری پولاک” نویسندۀ جسور و توانایی که در دهۀ پنجم زندگی اش قلم به دست گرفت و به گفتۀ بسیاری از منتقدین ادبی، یک شبه ره صد ساله پیموده است.

روایت قوی، زبان پخته، شخصیت پردازی رنگارنگ و باور پذیر، داستان هایی بکر با دیدی نو به همراهِ چاشنی طنزی قوی که بر تمام آثارش حکمفرماست، از کتاب های او آثاری خواندنی ساخته است.

پولاک که در روایتگری زندگی پسرهای جوان بسیار قوی ظاهر شده است، در این رمان نیز داستان ماجراجویی سه پسر فقیر را روایت می کند که با مرگ پدر سختگیرشان در دنیا تنها می شوند. آشنایی با یک کتاب و همذات پنداری با قهرمان داستان و رویای پولدار شدن، پای آن ها را به ماجرایی باز می کند که سرنوشتشان را دستخوش تغییر می کند.

پولاک با قلمی ظریف و گیرا ما را به تک تکِ شخصیت های رمان علاقه‌مند می کند و ما همراه این سه برادر تا ناکجاآبادِ ذهن نویسنده سفر می کنیم. . . سفر به آمریکایی که در هیچ کتاب و قصه ای چنین چهره ای از آن مشاهده نکرده ایم.

ادامه خواندن ←

لنگستون هیوز – شکسپیر در هارلم

سرودۀ لنگستون هیوز
ترجمۀ حسن علیشیری

 

من یه کاکاسیام:

سیاه مثل شب که سیاهه،

سیاه مثل اعماق آفریقای خودم.

 

یه برده بودم:

سِزار بهم گفت پله‌های جلو درو تمیز کنم.

چکمه‌های واشنگتن رو من واکس زدم.

 

یه کارگر بودم:

زیر دستای من اهرام قد کشیدن.

من شِفته واسه وول‌ورث‌بیلدینگ درست کردم.

 

یه خواننده بودم:

تموم راه از آفریقا تا جُرجیا

رانه‌های غمگینم رو به دوش کشیدم.

من موزیک رگتایم رو دُرست کردم.

 

یه قربانی بودم:

بلژیکی‌ها دستامو تو کنگو بریدن.

هنوزم تو می‌سی‌سی‌پی منو لینچ می‌کنن.

 

من یه کاکاسیام:

سیاه مثل شب که سیاهه،

سیاه مثل اعماق آفریقای خودم.

ادامه خواندن ←

کلیدر؛ کلید زبان در قفل تاریخ

هلن اولیائی‌نیا

«کلیدر» از مهم‌ترین آثار ادبی ایران است. رمانی هزار تو با لایه‌های مختلفی که با تاریخ درهم تنیده شده و از دل آن چهره‌هایی سر بر می‌کشد که نماد انسانیت تام، دلاوری، از خود گذشتگی و جان سپاری در راه آرمان هستند. از سوی دیگرچهره‌هایی که درآن پلشتی، تیرگی و حیوانیت را به تمامی معنا می‌بخشد. دولت‌آبادی استادی توانسته منش آدم‌هارا آشکار کند. سرکار خانم اولیائی‌نیا با دقتی قابل تحسین و البته با نگاهی ستایشگر به بررسی و تحسین این رمان ماندگار پرداخته و لایه‌های تازه از آن را کاویده و نقد کرده‌است.

ادامه خواندن ←

برخیز عشق من برخیز

هاینریش بل
ترجمه پرویز همتیان

آثارهاینریش بل (۱۹۸۵ – ۱۹۱۷)، روایتی است از جنگ و تأثیر مخرب آن بر عشق، غرور و اخلاق. بل از ملالت‌ها، پلیدی‌ها و بی معنی بودن جنگ سخن می‌گوید. اما برخيز عشق من روزگار مردمانی است که در ویرانه‌های حاصل از جنگ به دنبال نشانه‌ای برای باور مجدد به زندگی هستند. انزجار از جنگ و همذات پنداری با مصیبت‌های آلمانِ خاکسترنشین، جایگاه بل را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ این کشور تثبیت نموده است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: … چند هفته آخر مرتب تلاش می‌کردم از مردمی که از من می‌پرسیدند برای امرار معاش چه میکنم، بپرهیزم. اگر واقعاً ناچار می‌شدم اسمی برای حرفه‌ام بگذارم، مجبور بودم واژه‌ای را بر زبان بیاورم که آنان را سراسیمه می‌کرد. از این رو ترجیح می‌دهم از روشی نظری برای ثبت اعترافاتم بر کاغذ استفاده کنم.

ادامه خواندن ←

ولادیمیر ناباکف

گردآوری و ترجمه: فرزانه قوجلو

آخرين تصويري که ناباکف از روسيه به ما مي‌دهد عکسي است با لنز بسته از خود و پدرش که روي عرشه‌ي کشتي نادژدا[1] (اميد) شطرنج بازي مي‌کنند زماني که کشتي بندر سباستپول2 را زير آتش تفنگ بلشويک‌ها ترک مي‌کند ـ آخرين استعاره‌ي بصري براي نمودِ شجاعت کامل و پيروزي اميد بر ناملايمات. پاياني متفکرانه است و در عين حال تکان‌دهنده بر روايت سال‌هاي زندگي‌اش در روسيه.

ناباکف هرگز درباره‏‏ي اعتقادات سياسي پدرش چون و چرا نکرد و يا عليه آن نشوريد. پس از قتل پدرش رداي صداقت و شرافت او را بر تن کرد و تا پايان عمر به عقايد آزاديخواهانه‌ي او وفادار ماند. با اين حال، هرگز لزوم جنگيدن بر سر اين عقايد را احساس نکرد. انگار همين کافي بود که پدرش به جاي او به تمام اين اعتقادات پرداخته بود. تعهد و آرمان‌گرايي و دلبستگي پرتکاپويي که از ميان نوشته‌هاي پدرش بيرون مي‌تراود، چيزهايي نيستند که ناباکف هرگز در آن‌ها سهيم بوده باشد. اين پسر مطمئن به خود و بلندپروازِ پدري مشهور از همان آغازْ ساحل خود را جايي ديگر مي‌جويد.

[1]. Nadezhda                                            2. Sebastopol

 

ادامه خواندن ←

گیله مرد

بزرگ علوی

برای بهتر شناختن «گیله مرد» می توان آن را با داش آکل هدایت و تنگسیر چوبک مقایسه کرد. در این دو داستان موضوع حول قهرمانی قهرمان دور می زند. داش آکل قهرمانی است که قربانی می شود اما به هر حال مساله فردی است و در تنگسیر زائرمحمد کم و بیش حال و هوایی ماجراجویانه دارد. در هر دو این فرد است که موقعیتی محوری دارد و… داستان حول و حوش خلق وخوی درونی و در واقع تجربه درونی آنان _داش آکل و زائر محمد_ دور می زند در حالیکه در «گیله مرد» موضوع چندان ارتباطی به خلق وخوی گیله مرد ندارد. حتی «طوفان جنگل و هوای بارانی و نمناک و نامناسب جانشین کیفیت روانی گیله مرد شده است.» زیرا داستان اساسا رئالیستی است و نقطه عزیمت واقعیت بیرونی است، گیله مرد بالاجبار و در موقعیتی ناخواسته درگیر ماجرا شده درحالیکه دوست دارد در همان جنگل و خانه روستایی اش زندگی کند اما اتفاقاتی در روستاها مثل بهره مالکانه گرفتن از روستا و حاکم شدن مالک او را به ناگزیر در موقعیت حساس قرار می دهد که او را وادار به داخل شدن در ماجرا می کند که نهایتا منجر به کشته شدنش می شود. به همین دلیل درباره علوی گفته می شود که او قهرمانان و نه قهرمان در قهرمان مساله همواره فردی است مثل داش آکل و تنگسیر داستان هایش را همواره در متن وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه توصیف می کند و این یعنی آنکه اتفاقات قبلا افتاده و آنگاه سوژه ها وارد داستان می شوند. زنی در جنگل شیون می کند این مساله لحظه ای گیله مرد را به حال خود رها نمی کند. «شیون کردن زنی در جنگل» دیگر نمادی می شود که تنها همان به دنیای واقعی او معنا می دهد و او را به پیش می راند. موسیقی ای می شود که بر اثر تکرار و تداعی تصاویر به قدرت و قوت القای معنا می افزاید و در نهایت به گیله مرد انگیزه می دهد تا تمام نیروی خود را جمع کند و بر اتفاقات بیرون از خود تاثیر گذارد. **

«وکیل باشی کبریتی آتش زد و همین برای گیله مرد به منزله آژیر بود. در یک چشم به هم زدن تپانچه را از جیبش درآورد و در همان آنی که نور زرد و دود بنفش کمرنگ گوگرد اتاق را روشن کرد، گیله مرد توانست گلنگدن را بکشد و او را هدف قرار دهد.» موضوع یک اثر رئالیستی تجربه درونی نیست بلکه واقعیتی بیرونی است، یک لحظه تاریخی است که گاه آن لحظه تاریخی همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد، اما آن لحظه تاریخی چگونه رخ می دهد؟ دو امنیه _ وکیل باشی و بلوچ گیله مرد را تحت الحفظ و در زیر رگبار شدید باران و توفان برای محاکمه به فومن می برند. گیله مرد، روستایی شجاعی است که به جنگل پناه می برد و هنگامی که پنهانی به دیدار خانواده اش می رود دستگیر می شود. در تمام طول راه وکیل باشی که از زندانی دل پری دارد راحتش نمی گذارد و دایما حرف های نیش دار به او می زند در صورتی که بلوچ، فکری ندارد جز آنکه پنجاه تومن اندوخته گیله مرد را تلکه کند؛ بنابراین تصمیم می گیرد تپانچه گیله مرد را که در هنگام تفتیش خانه اش در وسط یک دسته برنج پیدا کرده به خود گیله مرد بفروشد. در این میان گیله مرد هم مترصد می شود تا در لحظه ای مناسب با همان تپانچه که در اصل مال خودش است وکیل باشی را خلع سلاح کرده و به جنگل بگریزد اما درست هنگامی که نقشه اش عملی می شود و پالتو و بارانی وکیل باشی را در می آورد و می پوشد و از اتاق بیرون می آید ناگاه «صدای تیری شنیده شد که گلوله ای به بازوی دست گیله مرد اصابت کرد، هنوز برنگشته، گلوله دیگری به سینه او خورد و او را از بالای ایوان سرنگون ساخت. مامور بلوچ کار خود را کرد.» نیرویی داستان رئالیستی را به پیش می راند این نیرو «نمادها» و همچنین «آنتاگونیسمی» است که در جامعه وجود دارد این نیروی پیش برنده، داستان رئالیستی را از داستان ناتورالیستی جدا می کند تا اجازه ندهد ادبیات در واقعیت متوقف بماند، به نظر رئالیست ها ادبیات بایستی که واقعیت را بکاود تا از مصالح آن واقعیت تازه ای بسازد، چنین ساخته ای به عنوان یک واقعیت تازه داستان را به مرتبه بالاتر ارتقا داده و فی الواقع آن را به پیش می برد.

 

ادامه خواندن ←