منفردزاده

شناسنامه‌ی اسفندیار منفردزاده

به کوشش:حسین عصاران

در ذهن من مهم‌ترین مشخصه‌ی منفردزاده، تفاوتِ اندیشه و بینش و پیشرو بودنِ او در آفرینش است. کارهای شناخته‌شده‌اش در زمانِ خود پیشرو و تازه بوده‌ و در گذر زمان، شاخص هنر زمان خود شده‌اند. اما همه‌ی این‌ها محصول دوران شناخته‌شدگیِ او از «قیصر» به بعد است؛ پس از آن که توانست پی‌گیر سلیقه‌ی خود باشد، مدام از خود بگذرد، تجربه کند و خودش را در انتخاب‌هایش بازتاب دهد. در این کتاب می‌شد خیلی زود از دوران کودکی و نوجوانی گذشت و به کارنامه‌ی شاخص و پرجلوه‌ی او از «قیصر» به بعد رسید و این‌چنین او را نابغه و پراستعداد جلوه داد. اما از خود او یاد گرفته‌ام که کسی دانا به دنیا نمی‌آید. تلاش و تجربه‌ها و کیفیت زندگیِ انسان‌هاست که به آن‌ها هویت می‌دهد. توانمندی در آفرینش هنرمندانه، جدا از آن‌چه که «استعداد فردی» می‌نامیم، نیازمندِ تجربه‌ورزی و گذر از سیاه‌مشق‌ها و در معنا، «پرورش» است. گفته‌های او هم می‌رساند که بیدار و هوشیار زندگی کرده؛ برای تجربه، خطر کرده؛ آرزوهایش را پرورانده و برایشان به پیش رفته است… *متن از مقدمۀ حسین عصاران بر کتاب «شناسنامه‌ی اسفندیار منفردزاده»

 

ادامه خواندن ←

مرگِ سینمایی

محسن دامادی

 

چهار داستانِ کتابِ مرگ سینمایی نخستین بار در سال 1371 منتشر شد، پس از آن، کتاب پشتِ دیوارِ نگاه ماند… کار ندارم این نگاه! روا بود یا ناروا.
اکنون و در سال 1402 قرار است کتابِ مرگ سینمایی با همتِ انتشارات گرامیِ نگاه تجدید چاپ و منتشر شود. حروف چاپِ نخست کتاب، روی بدسلیقگیِ من ریز بود که در این چاپ بهتر و به همین دلیل تعداد صفحاتِ کتاب نسبت به چاپِ نخست بیشتر شد، ولی داستانها همان است که در آن سالها و از نگاه حساسِ نوجوانی دیده بودم.

تردید ندارم بچههای این زمانه نیز در این داستانها رگههایی پُر رنگ از همدلی با حالِ خودشان خواهند دید…

                                                                                                                                                    نویسنده

 

ادامه خواندن ←

واروژان

واروژان

به کوشش:حسین عصاران

فکر این کتاب نمی‌توانست همراه من نباشد. گذشته از علاقه و تعلقِ خاطر همیشگی و قدیمی به ترانه و ذاتِ پُر وقار آهنگ‌های واروژان، از زمان جدی شدنِ کار تحقیق و ثبت تاریخ ترانه در من، این علاقه‌ی شخصی به امری واجب و زمین‌مانده بدل شد. دانسته‌ها از او کم بود و در حد کلیاتی از مهربانی چهره و دانستگی علم، مَخلَص می‌شد که این نه آغاز بود و نه حق. هم‌چنان که چند ویژه‌نامه و یادداشت پراکنده هم بیشتر به کلیاتی از این دست محدود شده بود.
در میانه‌ی گفت‌وگوهایم با ناصر چشم‌آذر و دیگر هنرمندان برای کتاب «باران عشق» فکر این کتاب در من راه گرفت. آن‌ها مدام از نقش واروژان و حق استادی‌اش بر خود می‌گفتند. ناصر چشم‌آذر عاشقانه و خالصانه او را استاد خطاب می‌کرد و محمد سریر که به‌صراحت از وظیفه‌ام در این‌باره گفت.
پس بلافاصله بعد از انتشار آن‌یکی، کار این‌یکی را آغاز کردم:
گفت‌وگو با نزدیک‌ترین یاران و همراهان واروژان آغاز شد. اسفندیار منفردزاده بزرگی و رفاقت کرد تا بابک افشار و شهیار قنبری مرا اول راه بنشاندند. از صحبت‌های آنان روند کتاب دقیق‌تر شد. هر گفت‌وگو آدرس نفر بعدی را مشخص می‌کرد. برخی از این صاحب‌نام‌ها که در این سال‌ها به گوشه‌ای خزیده بودند و دل به گفتن و از خود گفتن نداشتند، با نام واروژان به احترام از جای برخاستند و لطف کردند و گفتند آن‌چه را که پرسیدم. اطلاعات اولیه، رفته‌رفته گسترده‌تر شد. حلقه‌ها تا زنجیرواره‌ شدن، کنار هم قرار گرفتند که در انتها می‌شد عنوان «شرح و مرور» بر آن گذاشت. در این گذار و در گذر از روایتِ هنرمندانِ موجه این عرصه، که خود قسمتی از تاریخ ترانه‌اند، بسیاری از روایت‌ها با دیگر منابع هم وارسی مجدد شدند؛ اگر در میانه‌ی گفت‌وگویی سخنی از نفر سومی به میان آمد، تا حد امکان نظرات او هم گرفته شد؛ و همه‌ی این‌ها برای این بود که از ثبت روایت‌های نامعتبرِ سهم‌خواهانه که این روزها به سرِ تاریخ‌نگاری «ترانه» آوار شده، پرهیز شود.

ادامه خواندن ←