مسخ
فرانتس کافکا
ترجمه صادق هدایت
.مسخ تنها رمان و مشهورترین اثر فرانتس کافکا است
لحن کافکا روشن و دقیق و رسمی در تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد؛ او در “مسخ” تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان میدهد.
مجموعه آثار صادق هدایت
صادق هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و نیز، روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ بوف کور او را مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. هرچند آوازهٔ هدایت در داستاننویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند زند وهومن یسن و نیز از نویسندگانی مانندِ آنتون چخوف و فرانتس کافکا و آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کردهاست. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشتهها، زندگی و خودکشی صادق هدایت گواهِ تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است. شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسلهای بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک به نوعی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده و دربارهاش سخن گفتهاند.
هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد.
این مجموعه شامل ده کتاب زیر از آثار صادق هدایت است:
اصفهان نصف جهان
فواید گیاهخواری
گروه محکومین
واق واق صاحاب
زند هومن یسن
سه قطره خون
سگ ولگرد
زنده به گور
مسخ
دیوار
در انتظار ترس
اغوز اتای
عین له غریب
ژاك دريدا[1] براى كتابى كه دربارهى اجتناب و احتراز از مقدمه نوشته
– در متن آن عليه مقدمه در مفهوم عام چندان پيش مىرود كه اصل و اساس آن را از پايه بر خطا دانسته و حتى اساسآ نامفهوم و نارساخواند – مقدمهاى به واقع بلندبالا نگاشته است! بىهيچ تعارفى نظر نگارنده نيز پيرامون مقدمه عين به عين و پهلو به پهلوى نظر دريدا مىزند، و جالب اين كه به رغم اين همين نوشتار نيز در اصل چيزى نيست جز يك مقدمه! شايد در برابر تأليفى بودن، تحقيقى بودن اين نوشته و در برابر تجويزى بودن، توصيفى بودن آن از سويى و تأكيد به حق ناشر محترم بر لزوم معرفى نويسندهى اين كتاب در ناشناس بودنش در اين مرز و بوم هم از سوى ديگر، به ظاهر توجيه خوبى براى برون رفت از اين تناقض آشكار باشد، اما، قطع يقين توضيح به جايى نيست. به هر حال، آن چه در پى مىآيد نوشتارى است در حكم يك «مقدمه» از قلم قاصر نگارنده براى
اين كتاب اُغوز آتاى و ديگر كتابهاى او. باشد كه قدرى هم كه شده، مفيد افتد.
بى هيچ بحثى اُغوز آتاى نخستين نويسندهى ترك است كه از حدود و صغور ادبيات سنتى اين ديار پيشتر رفته و به تجربه و به تحقيق نوع يا حتى انواع جديد ادبى را در آثار خود به كار گرفته است. چنان كه از اين ديد به حق مىتوان او را نويسندهى نخستينها ناميد: «او، به مفهوم مدرن آن نخستين فرماليست[1] ترك، و به مفهوم رمانتيك[2] آن نخستين فردگراى
ترك است. (Nurdan, 1995 : 46)» در جهت درك دقيق نقش و جايگاه اين نويسنده در شكلگيرى و شكوفايى ادبيات معاصر ترك به نظر مىرسد لازم است نخست وضعيت ادبيات در مفهوم عام آن و رمان در مفهوم خاصش در دورهى او – و حتى كمى پيش و پس از او – نگاهى كلى بياندازيم.
ادبيات و به تبع آن رمان در قرن نوزدهم ذيل عنوان واقعگرايى[3] ،
حيات و هستى را با ديدى پوزيتيويستى[4] – ماترياليستى[5] مطمح نظر قرار
مىداد. اين نگاهِ خوش بينانهى مسلم و مطمئن به واقعيت و به تبع آن باور به وجود جهانى متشكل از پديدههاى همسان يا حتى يكسان براى تمامى ابنا بشر، اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در حيطهى ادبيات مقام و موقعيتى يافته بود كه گذر از آن به واقع دشوار مىنمود. و از اين راه، همهى هم و غم نويسندگانى چون مارسل پروست[6] ، جيمز جويس[7] و
جوزف كنراد[8] صرف اين شد كه به همگان نشان دهند بيرون از منظر
سنتى و كلاسيك نيز مىتوان رمانهايى نوشته يا براساس مفهوم عام آن به ادبيات پرداخت. اين افراد كه خود را جهت منفك كردن از وضع موجود كه مدرن خوانده شده اما در اصل نسبت به وضعيت كلى دورهى مدنظر بسيار سنتى مىنمود، نه «مدرن[9] » بلكه «مدرنيست[10] » مىخواندند،
بسترى را هموار كردند كه اندكى بعد از آنان، حوالى 1920، از نويسندگانى چون فرانتس كافكا[11] ، ويرجينيا وولف[12] ، ويليام فالكنر[13] و
برخى ديگر به نام و نشان «رمان نو[14] » نوع يا نحوهى نوينى از رمان را بر تار
و پود آن بر پا كنند. البته اين جنبش نو تا پس از جنگ دوم هنوز هم در استيلاى نگاه سنتى موجود بود تا اين كه نخست در فرانسه و پس از آن در امريكا، انگلستان و آلمان حركت جديدى مستقل از اين هر دو آغاز شد. حركتى كه نخست “Metafiction” پس از آن “Surfiction” و در نهايت “Postmodern” نام گرفت. اين حركت نو به همان اندازه كه اصول و اساس زيباشناسى رمانهاى واقع گراى مدرن را قبول نداشت، اصول و اساس زيباشناسى رمانهاى به اصطلاح نو را نيز بر نمىتافت. از ديد قائلين به اين حركت كاركرد نهايى رمان نه آن گونه كه واقعگرايان مدرن اعتقاد داشتند ارايه ديدگاه كلى پيرامون هستى و حيات جامعهى انسانى و از اين طريق پرداختن به واقعيت موجود بود نه آن گونه كه مدرنيستها باور داشتند سامان بخشيدن به حقيقتى كه اكنون در واقع در كار نبوده اما از توان واقعيت يافتن برخوردار بود. نويسندگان پست مدرن اصل و اساس رمان را همانا امرى ذاتآ تخيلى – در برابر واقعى – مىپنداشتند و از اين جهت با واقعيت موجود به طعن و كنايه برخورد كرده و گاه حتى اساس آن را تحقير و
تمسخر مىكردند. با اين توصيف آثار اُغوز آتاى را بىهيچ شائبهاى مىتوان نخستين آثار پست مدرن ادبيات ترك خواند، آثارى كه به طور هم زمان از حكايت در وجه شرقى آن به همان اندازه بهره مىبرند كه از روايت در مفهوم غربى آن، البته در فضايى به دور از واقعيت و كاملا تخيلى. خود آتاى در دفترچههاى خاطرات[15] خود پيرامون اين تقابل واقعيت و خيال مىنويسد :
«دشوارترين مشكل ادبيات گذار از اين دروغهايى است كه مزين و ملون به نام واقعيت و حقيقت به مخاطب ارايه مىگردند. از ديد من اين كار پيش از هر چيزى از ادب و فرهيختگى به دور است، از تعهد اخلاقى به دور است، از …، اين گونه در سطح، به هيجان و غليان رسيدن نه به ادبيات ارتباطى دارد نه به هنر در مفهوم عام آن. 224) : 2002 (Atay,» و بايد افزود او با اين ديدگاه به نحوى از فردگرايى تخيلى روى آورد كه در واقع در پى عصيان عليه بورژوازى موجود بود. شخصيتهاى آثار او براى گريز از اين بورژوازى بر خلاف ديدگاه رايج دورهى او، به دنياى درون خود پناه مىبرند كه در پايه و اساس بر تخيل در مفهوم خاص ادبى آن استوار است چرا كه از ديد آنان «واقعيت» يا حتى «حقيقت» خود ساخته و پرداختهى همين بورژوازى است و بس. به ديگر سخن، اين افراد نه به واقعيت موجود تن در مىدهند و نه از سر عناد به مقابله با آن مىپردازند، بلكه، به دنياى تخيلى خود روى آورده و دنياى متشكل از اين واقعيتها را اساسآ به رسميت نمىشناسند. بر اين اساس، اُغوز آتاى نيز پا به پاى ديگر رماننويسان پست مدرن نه بهسان قائلين به رمانهاى مدرن به واقعيت موجود مىپردازد نه به سان قائلين به رمانهاى نو به واقعيت ممكن يا محتمل، بلكه، آن چه كه او بدان مىپردازد به دنيايى تعلق دارد تمام خيالى.
كوتاه سخن اين كه، پيرنگ اغلب آثار آتاى به عصيان فرد در برابر جامعه مىپردازد، اما، اين عصيان نه به مفهوم متعارف و معمول آن به
صورت عينى در دنياى بيرونى بلكه به صورت ذهنى در دنياى درونى شخصيتهاى اين آثار سامان مىيابد. شايان ذكر است كه برخى از فنون و تكنيكهاى رمان يا اساسآ ادبيات پست مدرن در اين مهم به كار آتاى مىآيد كه او نيز از همين راه از اين فنون و تكنيكها به بهترين نحو ممكن بهره مىبرد.
نخستين فن يا تكنيك از اين دست همان است كه در اصطلاح روش يا شيوهى «سيال ذهن[16] » خطاب مىشود. اين روش يا شيوه همانا بر گذر از
آن چه فرد در ضمير ناخودآگاه خود در زندگى واقعى احساس مىكند به آن چه كه فرد از قِبَل اين در ضمير ناخودآگاه خود در حال ادراك آن است، تعين مىيابد و عكس اين. و بر اين اساس نياز به توضيح ندارد كه مقولههايى چون «زمان» و «مكان» در اين منظر اساسآ محلى از اعراب ندارند. اين روش يا شيوه كه در ادبيات غرب نخستين بار از طرف جيمز جويس به كار گرفته شد، در ادبيات ترك براى نخستين بار در آثار اُغوز آتاى به كار رفت: «در اين فن ادبى كه براى نخستين بار در تاريخ ادبيات ترك از طرف اُغوز آتاى به كار گرفته شده است، عصيان عليه جامعهى موجود در ذهن يك فرد اغلب روشنفكر بىهيچ واسطهاى و به مستقيمترين شكل ممكن از طريق احساسات، عواطف، ايدهها، انديشهها و حتى آلام و آمال درونى به مخاطب منتقل مىگردد. 88) : 1989 (Yildiz,»
فن يا تكنيك ديگرى كه در تمام آثار آتاى در همان نگاه نخست به چشم مىخورد همان است كه در اصطلاح «درون گويه» خطاب مىشود. همانطور كه پيشتر نيز اشاره شد، آتاى براى نمايش عصيان فرد در برابر جامعه، و همچنين چالشهاى فكرى يا عاطفى درونى فرد، به مخاطبان خود، از اين فن يا تكنيك بسيار بهجا و به وفور بهره مىبرد. چنان كه در
آثار او درون گويهها از چنان صلابت و قوامى برخوردارند كه ديگر از شكل متعارف و معمولش خارج شده و از خودگويههاى بلند گرفته تا گفتوگوهاى ميان فرد و خود او پيش مىرود. به ديگر سخن، در آثار آتاى گفتوگوى فرد انسانى با خويشتنِ خويش نه چون آثار ادبى مدرن، انجام كار بلكه چون آثار ادبى پست مدرن، آغاز كار است، و گاه از همين راه با صحنههايى از آثار او مواجه مىشويم كه خودهاى متفاوت يك فرد واحد به سان صحنهاى پر ازدحام از يك نمايشنامهى شلوغ با همديگر به مناظره و حتى مباحثه مىپردازند. در واقع در اغلب آثار آتاى مىتوان مخاطب را نه خوانندهى يك رمان بلكه بينندهى يك نمايش محسوب كرد كه ميان «من»هاى متفاوت شخصيتهاى آثار او در حال اجراست و جالب اين كه در برخى از صحنههاى اين نمايش با بهرهمندى از فن يا تكنيك «فاصلهگذارى[17] » به مفهوم برشتى[18] آن، يك يا حتى چند تن از
بازيگران اين نمايش يا همان منهاى متفاوت شخصيتهاى آثار آتاى، با مخاطبان نيز وارد گفت و گو مىشوند. بهترين نمونه از اين دست، صحنهاى از رمان بازىهاى خطرناك است كه شخصيت محورى آن، حكمت[19] ، ضمن مباحثهاى كه ميان هفت خودِ متفاوت او به كار است، رو
به مخاطب كرده و مىگويد: «نمىفهمين، نه؟ نه، نمىفهمين. اين يه بازىِ جديده، يه …، من چه جورى مىتونم از اين بازى جديد با شماها كه هنوز تا مغز استخوون درگير بازىهاى سنتى قديمى هستين از اين بازىها …، بازىهاى خطرناك بگم؟!» بديهى است كه اساس اين امر از سويى در فلسفهى ايدهآليستى[20] آلمان ريشه دارد و از سوى ديگر در روانكاوى
فرويدى[21] كه هر دو از اصول بنيادين ادبيات پست مدرن محسوب
مىشوند، اما از آنجا كه موضوع اين نوشتار خود اُغوز آتاى و آثار او به شكل خاص آن است نه اساس و اصول مكتب پست مدرن در مفهوم عام آن، اينجا به همين بسنده كرده و تحقيق بيشتر در اين زمينه را به مجال و مقالى ديگر مىگذاريم.
[1] . Formalist
[2] . Romantic
[3] . Rإalisme
[4] . Positivist
[5] . Materialist
[6] . Marcel Proust (1922-1871)، نويسنده و منتقد فرانسوى.
[7] . James Joyce (1941-1882)، نويسنده و شاعر ايرلندى.
[8] . Joseph Conrad (1924-1857)، نويسنده لهستانى.
[9] . Modern
[10] . Modernist
[11] . Franz Kafka (1924-1883)، نويسندهى مجار.
[12] . Virginia Woolf ( 1941-1882)، نويسندهى انگليسى.
[13] . William Faulkner (1962-1897)، نويسندهى آمريكايى و برندهى جايزه نوبل ادبيات.
[14] . Nouveau roman
[15] . Gدnlدk
[16] . Courant de conscience
[17] . Effet de distanciation
[18] . Bertolt Brecht (1965-1898)، نمايشنامهنويس، كارگردان تئاتر و شاعر آلمانى.
[19] . Hikmet
[20] . Idإalist
[21] . Sigmund Freud (1939-1856) ، روانكاو اتريشى.
[1] . Jacques Derrida (2004-1930) ، فيلسوف فرانسوى.
پانتومیم (اسطوره،تاریخ،تکنیک نوین)
سیروس شاملو
هيچ چيزى بىسروصدا عبور نمىكند بىآنكه تاثيرى نهاده باشد. نياز به پيدايى نقطه پرگار هست است و آنچه در مسير فناست، گم شدن است و عبور در سكوت. گم شدن است كه من خلاف رقص برگها برقصم و بريزم خلاف باران و بغلطم خلاف جريان رودى خروشان چه مرگ و فنا تاثير مستقيم نوعى سركوب در پديدارى است و هم از آنجاست كه اساطير و لسان ايمايى در اعصار نمىتوانند سياسى نباشند زيرا قدرت و اتوريته بهعنوان بازدارندهى برملايى و حضور، سرشاخهها را مىزند و گياهِ بالنده را به شكل بوتههاى تزئينى و شمشادهاى مكعب مستطيل مسخرهى يكبار مصرفى مىبُرد كه نه گياه است نه جانور! از آنجاست كه مسير آفرينشِ هنر از مطلع و محتوا پيشى مىگيرد و چيزى مىگويد كه قابل درك نيست!
گل آفتابگردان – چشم و چراغ 31
ويليام كندى
ترجمه غلامحسين سالمى
چشم و چراغ 31
«گل آفتابگردان» تصويري از بيگانگي انسان با خود و سرنوشتش ارائه مي دهد. اين رمان زندگي يك انسان مسخ شده و رو به قهقرا را به تصوير كشيده و به موازات چهره يي كه از خانواده فيلان ترسيم مي كند، زوايايي از زندگي، مناسبات اجتماعي و روابط ميان افراد جامعه امريكا را در نيمه هاي قرن 20 به نمايش مي گذارد. در اين رمان با توصيف هاي عيني و جزييات نگاري فراواني از زندگي شهري و روابط انساني در امريكا روبه رو هستيد. ويليام كندي همچون يك فيلمنامه نويس (كما اينكه او يك فيلمنامه نويس نيز هست) نماهاي متعددي از گوشه و كنار شهر، خيابان ها، كافه ها و مغازه ها را در داستان هايش ثبت كرده است.
داستانهای کوتاه از نویسندگان آمریکا
ترجمۀ حسن شهباز
«داستانهای کوتاه از نویسندگان آمریکا» دربرگیرنده چهارده داستان از نویسندگان آمریکایی است. اگر هریک از داستانها اثر برگزیدۀ نویسندۀ آن نباشد، آنها را در زندگینامۀ این نویسندگان در ردیف آثار اول شمردهاند.
این داستانها معرف سبک نگارش و مکتب ادبی هریک از این نویسندگان است. جز ناتانیل هاثورن، استیفن کرین، سارا اورن جیوئت، آمبروز بییرس و ا. هنری، سایر داستانسرایان عموماً متعلق به دورۀ بعد از جنگ جهانی اول هستند که در گوشهوکنار جهان مشاغل مختلفی از قبیل خبرنگاری، سربازی، کشاورزی، صنعتگری و کارگری داشته و حتی مدتها آواره بودهاند و بعدها تصادفاً، بهاجبار یا از روی تفنن و بهمنظور نوشتن تأثرات درونی خویش به نویسندگی و داستانسرایی روی آوردهاند و بهتدریج مشهور شدهاند.
اسپارتاكوس
هاورد فاوست
ترجمۀ ابراهیم یونسی
در اين رمان نويسنده يكى از استادان دانشگاه را وصف مىكند كه با نيروهاى ارتجاعى سخت در مبارزه است و كار اين مبارزه سرانجام به مبارزه براى رفاه و دوستى انسانها مىكشد.
فاست رمان اسپارتاكوس را در سال 1951 انتشار داد. موضوع اصلى اين رمان شورش بردگان در روم باستان است، هر چند تمهاى فرعى ديگرى نيز در تم اصلى داستان نفوذ مىكند: به سخن دقيقتر، نويسنده واقعيات زمان را در قالب اين اثر تاريخى مىريزد و بر زشتىها و پليدىهاى عصر مىتازد، از شرف و حيثيت انسانى دفاع مىكند و آزادى كاذب را تمسخر مىكند و اتهاماتى را كه طبقه حاكم هميشه به توده ستمكش و مبارزهاش مىبندد، رد مىكند. شورش غلامان به موفقيت نمىانجامد، اما شكست هم نمىخورد، زيرا هر عدم موفقيتى شكست نيست. نام اسپارتاكوس هم هرگز فراموش نشد، زيرا تاريخ مزرعهاى است كه هيچ دانه سالمى در آن گم نمىشود.
ابله
فیودور داستایوسکی
ترجمۀ رضا ستوده
ابله داستان شاهزاده میشکین، آخرین بازماندۀ خانوادهای اصیل و ثروتمند و البته ورشکست است. میشکین که به صرع مبتلاست، پس از گذراندن اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجه، در حال بازگشت به کشور است. او قصد دارد نزد تنها حامیان و آشنایانش در روسیه برود. بیماری باعث شده است میشکین رفتاری نسبتاً جنونآمیز داشته باشد. قهرمان داستان با همه سادگیاش وارد فضای عجیب و آلوده سن پترزبورگ میشود؛ شهری که خوابهای زیادی برای شاهزاده مجنون دیده است. در طول داستان، تناقض شخصیت پاک شاهزاده با دنیای ترسناک و سیاه روسیه دستمایۀ داستایوسکی است تا جامعۀ پر از تزویر روسیه را به چالش بکشد.
جنگ و صلح
لئو تولستوی
کاظم انصاری
جنگ و صلح را تولستوی در سال ۱۸۶۹ به زبان روسی نوشت. در این اثر جاودانه که یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمانهای ادبیات جهان به شمار میرود بیش از ۵۸۰ شخصیت نقش آفرینی میکنند. این رمان یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه به شمار می آید. بن مایه این رمان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده اشرافی روس در دوران جنگهای روسیه و فرانسه در سالهای ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ است.