تابوت

مومیایی

جواد مجابی

« اسم من بردیا است.که شما مرده اش می پنداشتید ! » مومیایی ، فریاد زنان حضورش را اعلام کرد ، با این ادراک شوم ، که از نظر همگان غایب شده است و در تابوت به گور خود می رود . حضور او در تابوت بود یا در وسوسه ی « جانشین » یا در ذهن آنانی که پی موکب عزا بودند ؟ حافظه ای زنده ، برای هستی خود می طلبید . فریاد زد « من اینجا هستم ، ببینید ! » موکب می گذشت و مردمان از پی او می گذشتند ؛ کسی را پروای آن فریاد خاموش ، آن حضور غایب ، آن وجود از هزاره ها بر گذشته و اینک بر باد شده ، نبود …فکر می کنم ، یکی از این نظامی های بی حوصله ی قدرت طلب بوده که با چند نفر مسلسل بدست رفته بالای سر رئیس ، مردک گفته ، تو به اعتبار سر نیزه ی من حکومت می کنی ، حالا چرا خودم حکومت نکنم . » جوان کوتاه قامتی که تا اکنون ساکت بود ، دستهایش را از جیب درآورد ، در هوا تکان داد و گفت « همه ی شان سر و ته یک کرباسند . برای ما چه فرقی می کند ؟ هر کس می آید ، می خواهد دنیا ، جامعه ، مردم را به قالب افکار و سلیقه خود بریزد . این می رود ، یکی دیگر می آید ، همه هم خود را برترین و بهترین می خوانند . این مردم اند که در مسلخ استبداد های گوناگون قربانی می شوند ، قربانی سلیقه های جور واجور خودکامگان …

ادامه خواندن ←

در زیر پوست انگشت های دست چپم

مسعود احمدی

«در زیر پوست انگشت‌های دست چپم» شامل شعرهایی همچون درخت و تابوت، و این همه پسر…، امروز یکشنبه چهارم فروردین است، فقط هنوز عاشق توام، در کجای متن؟، و در آن تن که وطن، هیس آهسته‌تر مراقب باش، با تو بی در کنار تو، قهوه نان برشته نیمرو، پشت این دکه، بند مو و گل سر، به جانب هیچ، کودکِ با من، وراجی، چهره آن زن، فلوت، اما مرگ و….

مسعود احمدی می گوید: عاشقانه‌های مندرج در این دفتر از زبده‌ترین عاشقانه‌هایی هستند که تا به حال نوشته‌ام و بر این باورم که این عاشقانه‌ها مبلغ عشق راستین‌اند و رودرروی تنبارگی. همچنین پاره‌ای اشعار این دفتر که از صبغه‌ای اجتماعی برخوردارند، به واسطه درونمایه فلسفی‌شان با شعرهای شعاری مرسوم فاصله‌ای بعید دارند و خواه‌ناخواه دقت و تأمل بیش‌تری را می‌طلبند.

ادامه خواندن ←

آسیاب کنار فلوس

جورج الیوت

ابراهیم یونسی

آسياب كنار فلوس زمانى آغاز مى‌شود كه ماگى نه ساله است. طفل خردسال از هم‌اكنون دستخوش ناراحتى است: ناراحتى از بابت موى صافش، رنگ پوستش، خلقتش، پريشانى خيالش، و از سوى برادر گلگونه‌اش كه مورد پرسش او است. ماگى نيز مانند پدر جوشى خود ـ صاحب آسياب ـ كه زندگى و خويشانش را سخت «گيج‌كننده» مى‌يابد به علت سرشارى نيرو و رگه‌هاى مخالفى كه در سرشت او است و نيز دشوارى سازش با محيط برون، به ندرت احساس آسايش خاطر مى‌كند. اما برخلاف پدر نمى‌تواند گناه اين امر را به گردن «دغلان» و نابكاران بيندازد و با دعواهاى حقوقى و وام گرفتن و وام دادن و شات و شوت كردن يا به شلاق بستن اسب با اين وضع مقابله كند. در عوض عروسكش را به ديوار مى‌كوبد، دخترخاله‌اش را در گل مى‌اندازد… ماگى از همان آغاز به سيماى كودكى با احساسات و خواهش‌هاى تند و پرشور و افراطى برصحنه پديدار مى‌شود: سرشار از شوق و تمنا نسبت به آنچه خوش و خواستنى و زيبا است، تشنه دانش، و شيفته موسيقى، كه در خواهش و آرزوى دستيابى بدان مى‌سوزد. اما با همه كولى‌وارى و هوشمندى و ذكاوتش و به رغم همه آن نيرو و تحركى كه از خانواده تاليور به ارث برده است دختر مادرى است «امل»، تپل‌مپل، و درمانده، ضعيف‌ترين خواهر خانواده دادسن . خواهران دادسن و شوهرانشان ستون‌هاى جامعه سنت اوگزاند و تصويرى كه جورج اليوت از آنها مى‌پردازد خنده‌دار و نيشدار و برروى هم مقنع است. خاله گلگ و خاله پولت  و خاله دين تيپ‌هايى هستند آشنا، اينها  «گماشتگان نهانى» جهان برون در درون خانواده‌اند، و اين جهان برون جهانى است كه به لحاظ نظم و ترتيب و ريشه‌هاى عميق و پيوستگى خود بسيار جالب است. ملافه‌ها و فنجان‌هاى چايخورى و قهوه‌خورى و مرباخورى و املاك و مستغلات، لنگرهاى اين جامعه‌اند، و از دست‌رفتنشان فاجعه‌اى است بزرگ. خيلى زود درمى‌يابيم كه چشم‌انداز مرگ هم مى‌تواند كاملا تحمل‌ناپذير و حتى آرامبخش باشد، اگر آدم بداند كه ملافه‌اى كه روى او مى‌اندازند تا در تابوت او را به معرض تماشاى اقوام بگذارند اتو كشيده و تميز و پاكيزه است و اموال آدم بين خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هاى خوشرفتار بخش خواهد شد. اما بدبختانه ماگى نمى‌تواند به نحوى رفتار كند كه مورد پسند خاله‌ها و شوهرخاله‌ها باشد يا به قيافه‌اى باشد كه آنها مى‌پسندند. به علاوه، به لحاظ خلق و خو و مزاج نمى‌تواند تنها خواستار وسايل مادى باشد وبه داشتن اين وسايل خرسند باشد، و بنابراين علايق و آرزوهايش همچنان با اين جهان تنگ‌نظر، كه رود فلوس از آنجا كالا را به جاهاى دوردست مى‌برد، ناهماهنگ مى‌ماند

ادامه خواندن ←

سرزمین خدایان گمشده

احمد امید

ایلناز حقوقی

سرکمیسر زیرک پلیس امنیت در برلین، ییلدیز کاراسو و دستیارش توبیاس بجکر، می‌کوشند معمای جنایاتی را حل کنند که از برلین تا برگاما را درگیر کرده است. بر این سلسه جنایات که با حکایات خدایان یونان باستان در هم آمیخته پرده‌ای اسرار آمیز کشیده شده است. گویی خدایان و در رأس آنها زئوس در پی انتقام از انسان‌هایی که آنها را فراموش کرده‌اند برآمده‌اند و دست به جنایات هولناک می‌زنند. سرکمیسر و دستیارش باید این معمای در هم آمیختۀ گذشته و حال را کشف کنند و در این میان با مصائب انسانی دوران مدرن نیز مواجه می‌شوند.

 

ادامه خواندن ←

در انتظار بُوجانگِلز

اولیویه بوردو

منصور انصاری

در انتظار بوجانگلز داستانی عجیب از زبان نوجوانی است که مادرش به تدریج به بیماری روانی مبتلا می‌شود؛ با روایتی سرگرم کننده و خنده دار و درعین حال صریح شیرین و دوست داشتنی. سرگذشت این خانواده داستانی است پر از عشق؛ عشقی بی انتها. پسری نوجوان که هرگز نامش را نمی‌دانیم زندگی پرمشقتش را روایت می‌کند. پدرش هر روز هنگام ،آشامیدن با آواز آقای بوجانگلز، همراه همسرش می‌رقصد و او را با نام‌های دیگری صدا می‌کند. این کتاب تاکنون برنده جوایز متعددی شده است و توانسته نظر مثبت منتقدان را نیز به خود جلب کند.

ادامه خواندن ←

عاشقانه‌ها: منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

گزینش عاطفه وطن‌چی (بهبهانی)

 

 

 

 

به درخواستِ ناشرِ محترم، مجموعه‌يى با نامِ عاشقانه‌ها از پنج شاعر معاصر گرد آورده‌ام كه با يكى از ايشان، به حقيقت، بهترين ساعت‌هاى روزگار عمر خويش را سپرى كرده‌ام: سيمين بهبهانى. چهار شاعر ديگر نيز درى به سوى جهانى «عاشقانه» به رويم گشوده‌اند ـ فارغ از «سانتى‌مانتاليسم» رايج.

«عاشقانه‌ها»ى هر يك از اين شاعران نمودار احوالِ روزگار و جهان پيرامونشان بوده است: منوچهر آتشى، محمود مشرف آزاد تهرانى (م. آزاد)، حسين منزوى، نادر نادرپور ـ كه نامشان جاودان باد!

اين پنج دفتر در بردارنده‌ى شعرهاى «عاشقانه»يى هستند كه مى‌توانند حال‌وهواى دوران نوجوانى و جوانى‌ى ما را رنگى ديگر دهند ـ فارغ از شعرهاى ديگر ايشان كه گاه به ناليدن از غم و درشتى‌هاى زمانه وادارشان كرده است. اميدوارم اين «عاشقانه‌ها» تمهيدى باشند براى تلطيف اين روزگارِ خشن و زمزمه‌يى بر لبِ فرزندان نسلِ آينده‌ى سرزمين ما و پيك و پيام‌آورى با گلبانگ شادى و عشق.

 

عاطفه وطن‌چى (بهبهانى)

ادامه خواندن ←

به تصحیح خون

آنا رضایی

سرمه‌ی ابدی من است این نگاه سرگردان
ایوان برف‌گیر من است این صدا
که لمبر می‌خورد در راهرو‌های روشن
و خوشه‌های انگور را
به تنهاییِ سال‌های بعد می‌آویزد

در غیابت اما
سنگ قبری آفتاب‌خورده‌ام
که نامی ندارد،
کشته‌ی آن رگ‌های درخشان‌ام
رهاشده بر لاجورد موج‌ه

ادامه خواندن ←

مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

دیده ام سوی دیار تو و در کف تو

از تو دیگر نه پیامی نه نشانی

نه به ره پرتو مهتاب امیدی

نه به دل سایه ای از راز نهانی

 

 

دشت تف کرده و بر خویش ندیده

نم نم بوسهٔ باران بهاران

جاده ای گم شده در دامن ظلمت

خالی از ضربهٔ پاهای سواران

 

 

تو به کس مهر نبندی ، مگر آن دم

که ز خود رفته ، در آغوش تو باشد

لیک چون حلقهٔ بازو بگشایی

نیک دانم که فراموش تو باشد

 

 

کیست آن کس که تو را برق نگاهش

می کشد سوخته لب در خم راهی ؟

یا در آن خلوت جادویی ِ خاموش

دستش افروخته فانوس گناهی

 

 

تو به من دل نسپردی که چو آتش

پیکرت را زعطش سوخته بودم

من که در مکتب رویایی زهره

رسم افسونگری آموخته بودم

 

 

بر تو چون ساحل آغوش گشودم

در دلم بود که دلدار تو باشم

( وای بر من که ندانستم از اول

روزی آید که دل آزار تو باشم )

 

 

بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم

نه درودی ، نه پیامی ، نه نشانی

ره خود گیرم و ره بر تو گشایم

ز آنکه دیگر تو نه آنی ، تو نه آنی

ادامه خواندن ←

چشمان تاریکی

دین کونتز

ترجمه زهره مهر نیا

دین کونتز، نویسنده مشهور آمریکایی، از موفق ترین رمان نویسان معاصر است. این نویسنده آثار متعددی با درونمایه رمزآلود، دلهره آور، دارای تعلیق و منتقدانه به چاپ رسانده که رمان حاضر در دهه هشتاد میلادی منتشر شد و در زمان کوتاهی به موفقیت زیادی رسید؛ این موفقیت با شیوع ویروس کرونا به طور چشمگیری افزایش پیدا کرد.

در بخشی از این کتاب آمده است:

«… یک دانشمند چینی به نام لی چن به دلایل سیاسی از کشور خودش خارج شد و با یک دیسک از مهم ترین و خطرناک ترین سلاح چین به آمریکا آمد:

جدیدترین سلاح بیولوژیکی دهه. اسمش را ووهان ۴۰۰ گذاشته بودند…

یک سلاح بی نقصه. فقط انسانها بهش مبتلا میشن و هیچ موجود زنده دیگه ای نمی تونه اون رو در بدنش نگه داره. و ووهان ۴۰۰ مثل سیفیلیس می تونه بیشتر از یک دقیقه خارج از بدن انسان هم زنده بمونه که این یعنی نمی تونه مثل سیاه زخم یا بقیه میکروارگانیسم ها به طور دائمی اشیا رو آلوده کنه»

ادامه خواندن ←