توضیحات
در آغاز کتاب درخت ممنوع، میخوانیم:
زندگى و آثار رزه اوسلندر
رزه اوسلندر در اردىبهشت ۱۹۰۱ در شهر چرنویتز مرکز بوکوینا[۱]
(اتریش) در خانوادهاى آلمانى زبان و یهودى پرورش یافت. پدرش زیگموند شرتسر تاجر بود و مادرش کاتى زادهى برلین. او کودکى و نوجوانىاش را در بوکوینا گذراند و در شعرهایش آنجا را «مادر سبز بوکوینا» و «چشماندازى که مرا آفرید» نامیده است. در چرنویتز، مردم به چهار زبان سخن مىگفتند، آنجا شهرى هنرى بود که بسیارى از شاعران، دوستداران هنر، فلسفه و ادبیات را در خود پرورانده بود، او نیز علاقمند به تحصیل فلسفه گردید و از اینروست که نگاه فیلسوفانهاى به زندگى را در شعرهایش به روشنى مىتوان دریافت. در جوانى به دلیل تنگدستى خانوادهاى که پدر فوت شده بود و مادر ناتوان از تأمین معاش خانواده، به امریکا مهاجرت، و سالها با دشوارى در آنجا زندگى مىکند. رزه اوسلندر دلبستگى وافرى به سرزمین مادرىاش بوکوینا داشت و این عشق و علاقهى وافر را در شعرهایش به خوبى مىتوان حس کرد، او در یکى از کتابهایش اینگونه احساس خویش را بیان مىکند :
«براى چه مىنویسم؟ شاید به این سبب که در چرنویتز به دنیا آمدم. به این سبب که جهان در چرنویتز به سویم آمد. آن چشماندازهاى ویژه، انسانهاى ویژه. افسانهها و اسطورهها در هوا بودند. آدم آنها را تنفس مىکرد.»[۲] سرزمین مادرى بوکوینا در طى دو جنگ جهانى مورد تعرض
فاشیستهاى آلمانى و اروپایى قرار گرفت، پس از جنگ جهانى اول از اتریش جدا و ضمیمهى رومانى شد و در سال ۱۹۴۵ نیز به تصرف ارتش اتحاد جماهیر شوروى (روسیه) درآمد. از اینرو زندگى دخترک حساس پیوسته در تلاطم و اضطراب بود.
سالشمار زندگى رزه اوسلندر
1919- 1907تحصیلات ابتدایى و متوسطه در چرنویتز، مدرسهى بازرگانى
در وین.
۱۹۱۸- ۱۹۱۶اقامت در وین به علت جنگ جهانى نخست و اشغال چرنویتز.
۱۹۱۹از این سال به بعد او با فلسفهى افلاطون – اسپینوزا و
کنستانتین برونر مشغول شده و به مطالعهى گستردهى آنها مىپردازد. عضو کنگرههاى بررسى مسائل اخلاقى در چرنویتز مىشود. برونر در ایجاد جهانبینى رزه اوسلندر نقشى تعیینکننده داشت و نظریاتش شالودهى فلسفهى نظرى شعرهاى شاعر را به وجود آورد. برونر براى تبیین اصول فلسفهى خود از اسپینوزا متأثر بوده و به او استناد مىکرد.
۱۹۲۰- ۱۹۱۹تحصیل در رشتهى ادبیات و فلسفه در دانشگاه چرنویتز.
۱۹۲۰فوت پدر. مادر از تأمین نان خانواده درمىماند و مصمم
مهاجرت رزه را به امریکا برنامهریزى مىکند. دختر جوان خود را رانده شده مىیابد و در آینده بارها با سرایش اشعارى که در آنها به عشق خویش نسبت به مادر سوگند مىخورد، واکنش نشان مىدهد.
دوست دوران دانشجویىاش ایگناتس اوسلندر امور مهاجرت را سروسامان مىدهد.
۱۹۲۱ماه آپریل، همراه با ایگناتس به امریکا مهاجرت مىکند.
۱۹۲۲- ۱۹۲۱اقامت در مینیاپولیس / سنت پاول و وینونا. به عنوان دستیار
سردبیر در روزنامه وست لیشتر هرولد – شاغل مىشود و تا سال ۱۹۲۷ به سمتِ مدیر جُنگِ تقویم در «امریکا هرولد» جایى که نخستین اشعارش را منتشر مىکند. نوشتن مقالههایى در مورد افلاطون، اسپینوزا و فروید. اواخر ۱۹۲۲ به نیویوک نقل مکان مىکند.
۱۹۲۳کارمند بانک در ۱۹ اکتبر ازدواج با ایگناتس اوسلندر.
۱۹۲۴آشنایى با آلفرد مارگول اشپربر که در سال ۱۹۳۹ اولین کتاب
شعر شاعر را منتشر کرد.
۱۹۲۶بهدست آوردن تابعیت امریکایى، عضو مؤسس انجمن کنستانتین
برونر در نیویورک.
اواخر ۱۹۲۶دیدار از خانواده و دوستان در چرنویتز، او به هلیوس هشت،
خطشناسى که چهارده سال از او بزرگتر است دلباخته مىشود.
جدایى از همسر ـ ایگناتس اوسلندر تنها به نیویورک بازمىگردد.
۱۹۲۸پرستارى از مادر بیمار در چرنویتز.
اواخر ۱۹۲۸همراه هلیوس هشت به نیویورک بازمىگردد.
۱۹۳۰هشت ماه مه جدایى رسمى از ایگناتس اوسلندر.
انتشار اشعار و نوشتارها در روزنامههاى پر تیراژ آلمانى زبان نیویورک. براى نخستین بار نوشتههایش در دسترس چند میلیون خواننده قرار مىگیرد.
اوایل ۱۹۳۱بازگشت به چرنویتز (رومانى) همراه هلیوس هشت و زندگى
مشترک با او که چند سال ادامه مىیابد.
۱۹۳۶- ۱۹۳۱انتشار اشعار در روزنامهها، مجلهها، جُنگها و اشتغال به
روزنامهنگارى. مترجمى و تدریس زبان انگلیسى.
۱۹۳۴لغو تابعیت امریکایى به علت عدم حضور سه ساله در امریکا.
۱۹۳۵جدایى از هلیوس هشت.
۱۹۳۶در این سال و چند سال بعد بیشتر در بخارست اقامت کرده و
در شرکتى با تولیدات شیمیایى کار مىکند.
۱۹۳۹سفر به پاریس و نیویورک. انتشار «رنگینکمان» نخستین
کتاب شعر رزه اوسلندر در ۳۸ سالگى در چرنویتز در بنگاه نشر لیتریا.
۱۹۴۰مدیر نشریه و معلم زبان انگلیسى.
۱۹۴۴- ۱۹۴۱چرنویتز به اشغال نازىها درمىآید. رزه اوسلندر در محلهى
یهودىهاى شهر زندانى مىشود و پس از برچیده شدن محلهى یهودىها اجازهى ترک شهر را ندارد. کار اجبارى، خطر مرگ اختفا در زیرزمین خانههاى مسکونى. از ۶۰۰۰۰ یهودى تنها ۵۰۰۰ نفر مىتوانند جان سالم به در ببرند. او با پاول سلان (پاول آنچل) آشنا مىشود.
آوریل ۱۹۴۴اشغال بوکوینا به وسیلهى ارتش شوروى. ساکنین یهودى آزاد
مىشوند. رزه اوسلندر چرنویتز مشغول به کار است.
۱۹۴۵ماه دسامبر درخواست سفر به رومانى.
۱۹۴۶در ماه ژوئیه ورود به بخارست. در ماه سپتامبر از راه مارسل
به امریکا مسافرت مىکند.
۱۹۴۷مادر شاعر در رومانى بدرود حیات مىگوید. خبر درگذشت
مادر به ازهمپاشیدگى روانى و جسمانىاش منجر مىشود.
۱۹۴۸کسب مجدد تابعیت امریکایى. او از سال ۱۹۶۵ تا پایان
زندگى همزمان تابعیتهاى دوگانهى آلمانیـامریکایى را نگهمىدارد.
۱۹۶۱- ۱۹۵۰کارمند مسئول مکاتبات و مکالمات به زبان بیگانه در شرکت
حمل و نقل فریدمن و اسلیتر در نیویورک.
۱۹۵۶- ۱۹۴۸رزه اوسلندر اشعارش را تنها به زبان انگلیسى مىسراید و از
نوشتن به زبان مادرى «زبان آدمکشان» اجتناب مىورزد. پیش از همه شاعر امریکایى ماریان مور[۳] در سال ۱۹۶۵
موفق مىشود او را از عوامل دردناک و بازدارندهى سرایش شعر به زبان مادرى برهاند.
۱۹۵۷ماه مه تا نوامبر سفر به اروپا. گذران زندگى کوتاه با میریام
گروس برگ. سه دیدار با پاول سلان. ایستگاههاى مسافرت : رتردام. پاریس، فرانسه. ایتالیا. یونان. اسپانیا. وین (و اتریش). سوئیس. پاریس. آمستردام.
۱۹۶۱هشتم دسامبر به علت بیمارى به کار درشرکت فریدمن و
اسلیتر خاتمه مىدهد.
۱۹۶۳در ماه مه سفر به وین. به جایى که برادر و خانوادهاش از
رومانى به سوئیس عازم شده و به اردوگاه پناهندگان آمدهاند.
۱۹۶۴اقامت چهار هفتهاى در اورشلیم. بازگشت کوتاه به نیویورک
براى تدارک نقل مکان و سکونت در وین. در وین قادر نیست ماندگار شود. خاطرهى رویدادهاى ضد یهودى او را از آنجا مىراند.
۱۹۶۵نقل مکان به آلمان و سکونت در شهر دوسلدورف. او تا سال
۱۹۷۲ در پانسیونِ کوردس مسکن مىکند. پیوسته با
چمدانهاى بسته آمادهى سفر است. انتشار کتاب «تابستانِ کور». نخستین کتاب شعر او در ۱۹۳۹ به چاپ رسیده بود.
۱۹۶۶بازنشستگى و گرفتن غرامت به سبب تحت پیگرد بودن رژیم
نازى.
۱۹۶۷دریافتِ جایزهى درسته شهر مرزبورگ. انتشار «سى و شش
پارسا».
تا ۱۹۷۱سفر در اروپا.
۱۹۶۹- ۱۹۶۸براى آخرین بار یک سال در امریکا به سر مىبرد.
۱۹۷۲پس از تصادفى، رزه اوسلندر نیازمند نگهدارى است و به
خانهى سالمندان نِلى زاکس[۴] در شهر دوسلدورف نقل مکان
مىکند. انتشار «اسباب شعر و شاعرى»
۱۹۷۴انتشار «بدون رویداد»
۱۹۷۵انتشار «نشانههاى دیگر»
۱۹۷۶چاپ مجموعهى اشعار. با این کتاب همکارى او با بنگاه نشر
ادبى براون، در کلن آغاز مىشود. انتشار «هنوز جا هست»
مه ۱۹۷۷مؤسسه هانریش هاینه در دوسلدورف نمایشگاهى از زندگى و
آثار شاعر را نشان مىدهد. او در همین ماه جایزهى «آیدا – دهمل» را دریافت مىکند.
ژوئن ۱۹۷۷دریافت جایزهى گریفیوس در دوسلدورف. شاعر با وجود
بیمارى و سالمندى شعرخوانى مىکند. این آخرین بارى است که او خانهى سالمندان نلى زاکس را ترک مىکند. انتشار «بازى مضاعف» چاپ برگزیدهى اشعار براى نخستین بار در خارج از کشور (لندن)
۱۹۸۸- ۱۹۷۷بیمارى و استراحت در بستر – در ابتدا به بسترى شدن از
جنبهى بیمارى نیازى نبود. انجام کارهاى روزانه براى او پیوسته دشوارتر مىشد و در نتیجه زمان کمترى براى نوشتن مىماند. پناه بردن به تخت، بایستگى انجام بسیارى از کارهاى روزانه را سلب کرد و وقت آزاد بیشترى را براى نوشتن باقى گذاشت.
۱۹۷۸انتشار سه کتاب: «تابستان خاکستر» برگزیدهى اشعار
(نخستین کتاب جیبى). «سرزمین مادرى» و «هنوز بسیارى براى گفتن باقى مىماند» «کاست با برگزیدهى اشعار»
۱۹۷۹انتشار «مسافتى دیگر»
۱۹۸۰دریافت مدال رزویتاى شهر بادگاندرزهایم. آغاز همکارى با
موسسهى انتشاراتى فیشر در فرانکفورت ماین.
انتشار کتاب «موافقت»
۱۹۸۱انتشار سه کتاب: «نام نفس من اکنون است»
«در خانهى جان زیستن» و «بر اژدهایى راندن»
رزه اوسلندر پیوسته بیشتر خود را از دیگران جدا مىکند. درها را به روى همه مىبندد و در مواردى استثنایى دوستان و خویشاوندان را مىپذیرد. او موفق مىشود نیروى برجا ماندهاش را براى سرایش اشعارش متمرکز کند. «نوشتن نیاز درونى است» که از آن فرمانبردارى مىکند.
۱۹۸۲انتشار «ونیز من غرق نمىشود» و «به سمت جنوبى سرزمینى
گرمتر انتظار مىکشد»
۱۹۸۳انتشار «اینگونه خاطر جمع تنها مرگ نفس مىکشد»
۱۹۸۴دریافت جایزهى ادبى آکادمى هنرهاى زیباى بایرن، دریافت
مدال بزرگ شایستگى از جمهورى فدرال آلمان، آغاز چاپ مجموعهى آثار او در هشت جلد در مؤسسه انتشاراتى فیشر.
چاپ «تپهها» / از هواى / تغییرناپذیر» (جلد سوم مجموعهى آثار) فیلمبردارى از رزه اوسلندر براى برنامهى تلویزیونى براى آخرین بار. او به پرسش: خانم اوسلندر، از زندگى دیگر چه انتظارى دارید؟ پاسخ مىدهد «من هیچ توقعى ندارم، اما با میل زندگى مىکنم.»
۱۹۸۵چاپ «داس زمان را / به کاه درو مىکند» (جلد دوم مجموعه
آثار) و «من صداى قلب خرزهره را / مىشنوم» (جلد پنجم مجموعه آثار)
انتشار «من ستارههاى سخنانم را / مىشمرم»
۱۹۸۶دریافت جایزهى ادبى اتحادیههاى کتابخانههاى پروتستان
براى کتاب «نام نفس من اکنون است» و چاپ «دوباره یک روز از گدازه و باد» (جلد ششم مجموعه آثار) و «زمین مزرعهى سفید مرگ بود» جلد اول مجموعه آثار در ماه ژوئیه شاعر به نوشتن پایان مىدهد. «در من دیگر نیازى براى نوشتن نیست.» آرام و خونسرد مرگ را انتظار مىکشد.
۱۹۸۷انتشار «من هنوز بازى مىکنم.» و «رویا چشمان باز دارد.»
۱۹۸۷در سوم ژانویه رزه اوسلندر در دوسلدورف در خانهى
سالمندان نلى زاکس دیده از جهان فرومىبندد. او در گورستان یهودیان در شهر دوسلدورف به خاک سپرده مىشود.
چاپ «و جایزهها نفسى است که زندگىات را حفظ مىکند.»
(جلد هفتم مجموعه آثار)
۱۹۹۰چاپ «هر قطره / یک روز» (جلد هشتم مجموعه آثار) با این
کتاب تمام مجموعهى آثار رزه اوسلندر در پیش رو است. آثارى که به شعر معاصر و ادبیات آلمانى زبان غنا بخشیده است. او همانگونه که خود در رویههاى ۱۰۲ و ۱۰۳ کتاب «شب چشمان بىشمار دارد.» (کتابى که به نثر نوشته شده است) اشاره مىکند. در ابتدا تحت تأثیر گوته و هاینه بود و سپس گستردهتر و جدىتر تحت تأثیر هولدرین، ریلکه، تراکل، گئورک هیم، کافکا و برخى از شاعران مهم بوکوینا قرار داشته است.
او به الزه لاسکر – شولر علاقمند بود. پآول سلان توجهاش را جلب مىکرد. کارل کراوس را مىستود.
شعراى امریکایى استیون والیس، ا. ا. کامینگز و تى. اس. الیوت زمانى دراز توجهاش را جلب کردند. اونگارتى شاعر ایتالیایى و پابلو نرودا با او دوست بودند. از شعراى آلمانى در سالهاى پیشین خود را با گونتر آیش و نلى زاکس همراهى و هم فکرى احساس مىکرد و در سالهاى اخیر به ویژه ماریا لوئیزه کاشینتر و پتر هوخل، بن و برشت را همیشه مىستود، اما خود را به آنها خیلى نزدیک احساس نمىکرد.
آفرینش
آه موجود زیباى خونم!
عصارهى کمال، خط راستى که مىپیچد
تا صفر ـ زمین، اقیانوس، ستاره :
حلقههاى طلا در نبضم، عشق من
عشق من و فکر آتشینم
دنیا را در بر مىگیرد.
باران چهرهاى بىخش را مىپوشاند
تا تابش آرام.
تور، تورى تنیده مىبافم
بر خروش آفرینشم
آه واژهى خمیده، آه موسیقى
گوشهاى روشن مىشود
در هر سطح از حیات!
فواره بالا مىرود سرراست
تا نشکند در قطرههاى رنگینکمان
آه بازگشت به زمین، به هنر!
آواز باران
مىبارد و جارى مىشود
با صدایى خوابآلود
قطره قطره مىرود
درون زمین
آسمان پایین
ابرها تیرهاند
نه وجود بارقهاى
بارقهاى تسلىبخش
پیوسته مىبارد
تمام روز ـ تمام شب
فضا را مىپوشاند
و نور را مىپوشاند.
مىریزد و روان مىشود
ترانهاى مىخواند
از خوابهاى ترسآلود
فراموش – دور.
ابهام
در قعر سال لاجوردىامان
کمین کرده
هر چه نزدیک لبه مىشویم.
من کوچکم و تو کوچک
دیگر تنها نیستیم
اما جرقههاى ترس ماوراى بنفش
پیچیده در ظرفهایى
آتش گیر از امید.
هنوز کسى ـ کوچکى به مانند تو
شهامت نواختن ویولن بر لبه را دارد.
آیا کسى دیده است
لبهاى به تیزى ویولن؟
تنها سال لاجوردىامان
شاید بشنود
شکوه صدایى ملکوتى
پاره از تیزى ارهاى
که وحشتِ بر گردنمان آویز
چون صلیب را فرونشاند.
اتاق من
چهار دیوار، کف و یک سقف
اتاق است این یا زندان؟
در و پنجرهاى اگر نبود
گوشهاى از دوزخ مىنمود.
دوزخ اما داغ است و این یک سرد
دیوارها دلگیر و سقف خاکسترى
کف چینخورده ـ سیاه و مندرس :
اتاقى که باید درش به سر برم.
دو صندلى، میزى و یک تخت
تصویرهایى مقدس.
مکانى که فراموشت شود شاید
به ویژه سرخ ـ و آبىاش.
رنگینکمانى سر مىکشد درون دلتنگى
دیوارها، سقف و کف را
در سرخى بىقرار مىشکند
و با دست آسمان
سکون زندگى از میان مىرود.
[1] . bukowina / czervowits
[2] . نقل از مجموعهى «چنگ ساز من است» ترجمهى داریوش مرزبان – چاپ بنیاداوسلندر کلن ۱۳۸۱.
[۳] . marriane more
[4] . Nelly Sachs
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.