(نوگرایان تئاتر اروپا) اکسپرسیونیسم، دادائیسم، پست مدرنیسم

ناصر حسینی مهر

از ویژگی‌های بارز تئاتر اکسپرسیونیستی بر خلاف تئاترهای بی‌رمق و کلیشه‌ای  انعکاس آرزوهای انسان برای دستیابی به یک زندگی نوین بود، و تا آنجا پیش رفت که انقلاب اجتماعی را ضرور می‌دانست. به کمک تئاتر اکسپرسیونیستی تماشاگران می‌توانستند درون خود را به تحرک وادارند و آن را دگرگون سازند. اما ویژگی متفاوت آن بیشتر در اسلوب هنری بود. ممکن است در این میان پرسشی پیش آید که مگر مواردی همچون سعادت و زندگی بهتر برای انسان هدف سایر مکاتبی مثل رئالیسم و سمبولیسم هم نبوده؟ پاسخ آن بدون تردید مثبت است. هنر در طول تاریخ هیچگاه در مقابل انسان قرار نگرفت، انسان همواره محور و موضوع اصلی هنر بوده. اما شیوه‌های بیان هنری برای نشان دادن انسان و آرزوهایش متفاوت است.

این کتاب به نوگرایان تئاتر اروپا پرداخته و بخصوص سعی دارد ۲ مکتب بنیادین اکسپرسیونیسم و دادائیسم را که در آغاز قرن بیستم تحولات بنیادینی در هنر تئاتر به وجود آوردند، تبیین کند. ناصر حسینی‌مهر سعی کرده‌است در این کتاب با زبانی ساده و عبارات قابل فهم، یادداشت‌ها و خلاصه مطالبی را که بخصوص از تماشای اجراهای متعدد در تئاترهای معتبر اروپا برداشته است، بیان کند.

155,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

ناصر حسینی مهر

نوع جلد

شومیز

SKU

94710

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-964-351-988-9

قطع

رقعی

تعداد صفحه

296

سال چاپ

1395

موضوع

تئاتر

تعداد مجلد

یک

وزن

500

گزیده از کتاب (نوگرایان تئاتر اروپا) اکسپرسیونیسم، دادائیسم، پست مدرنیسم

ما تبدیل شده ایم به گوساله‌هایی بی‌‌زبان که انتظار قصاب را می‌کشیم.

«ارنست تولر»

در آغاز کتاب(نوگرایان تئاتر اروپا) اکسپرسیونیسم، دادائیسم، پست مدرنیسم می خوانیم

آغاز: تعریف اکسپرسیونیسم

نام یا «تعبیر» اکسپرسیونیسم از واژة لاتین expressio برآمده که به معنای «بیان» است. بدون هیچ پیشوند و پسوندی، فقط بیان، یا لفظ، و یا ابراز، معنای دیگری هم ندارد به جز دورانی که از این واژه برای نامیدن نوعی از گرایش ادبی و هنری استفاده می‌شد، منظور «مکتب اکسپرسیونیسم» است، مکتبی که سعی داشت به ابراز عمیق درونی بپردازد از راه تلقی شخصی و منحصر به فرد هنرمند از واقعیتها، واقعیت‌هایی که از سوی آنان دروغین نامیده می‌شد. در واقع آثار اکسپرسیونیستی تبلور تجریدی ذهن پدیدآورندگانش بود از واقعیتها، و نیز بدون هیچ تمکینی به حقایق خارجی که در آن دوران چیزی نبود جز مجموعه‌ای از بی‌عدالتی‌ها، تشویش‌ها، سرخوردگی‌ها و تنش‌های حاد اجتماعی. این تبلور ذهنی از طریق ادراک حسی هنرمند و اهمیت دادن به فرم، شکل خارجی به خودش می‌گرفت، فرم برای بیان ذهنیات انفرادی همان هنرمند. به عبارت دیگر از طریق در هم شکستن ظاهر واقعیت در ذهن، و بعد بیرونی کردن ذهن هنرمند به فرم‌هایی تازه و رازگونه که عموماً اغراق‌آمیز بودند و پرخاشجویانه. به عنوان مثال استفاده از شیوة بزرگنمایی اعمال بازیگر یا طراحی‌های تند و افراطی و پر تضاد صحنه و نور و لباس و گریم و موسیقی و غیره. نظیر اجرای «گدا» اثر راینهارد زورگه Reinhard Zorge در 1913، یا در سینما مثل فیلم «دفتر دکتر کالیگاری» ساختة روبرت وینه یا «نوسفراتو»ی ویلهلم مورنا. جالب آن که هر اثر اکسپرسیونیستی، چه بر صحنه، چه در نقاشی و چه در فیلم، مجموعه‌ای بود از همۀ هنرها، جز زمانی که به این صورت در هیچ دوره‌ای از تاریخ ـ البته به‌جز امروز و نزد داعیان پست‌مدرن ـ ما شاهد چنین ادغامی نبوده‌ایم، به عنوان مثال در یک فیلم سینمایی هم عناصری از نقاشی اکسپرسیونیستی می‌توان دید، هم موسیقی، و هم در تئاتر و شعر و ادبیات اکسپرسیونیستی.(1)

پیشینة تاریخی، پیدایش و شکل‌گیری اکسپرسیونیسم

برخلاف نظر برخی تاریخ‌نگاران هنر، زمان پیدایش و شکل‌گیری اکسپرسیونیسم را نمی‌توان به طور دقیق تعیین کرد، اما می‌توان در سال‌های آغازین قرن بیستم، قدم‌های نخستین این جریان را در آثار برخی از هنرمندان مشاهده کرد. اکسپرسیونیسم بدون شک ادامه‌دهندة سیر تکاملی مکاتب دیگر هنری است، از جمله سمبولیسم، ناتورالیسم و امپرسیونیسم، و به رغم همة تفاوت‌ها در جهان‌بینی و نیز در ارائة تکنیک‌ها و اشکال بیرونی، انسان موضوع محوری آنهاست که بعد به آن می‌پردازیم. اما اکسپرسیونیسم در تئاتر سه دوره را به طور مشخص طی کرد: اکسپرسیونیسم آغازین یا اکسپرسیونیسم پیش از جنگ (1910-1914)، اکسپرسیونیسم میانی یا اکسپرسیونیسم دوران جنگ (1914-1918) که زیر فشار شدید سانسور قرار گرفت، و اکسپرسیونیسم پسین یا اکسپرسیونیسم پس از جنگ (1918 تا 1925). اما شرایط پیدایش مکتب اکسپرسیونیسم برمی‌گردد به اوضاع اجتماعی ـ سیاسی کشور آلمان در انتهای قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم. زمانی که در شکل‌گیری مدرنیسم و به‌ویژه اکسپرسیونیسم بسیار تعیین‌کننده بوده است. کناره‌گیری بیسمارک از امپراتوری در سال 1890 و به قدرت رسیدن قیصر ویلهلم دوم چشم‌انداز سیاسی اروپا را به یک‌باره دگرگون کرد. همین ضعف و آشفتگی امپراتوری آلمان در مقابل انسجام و اتحاد دولت‌های فرانسه و انگلیس و روسیه توازن قدرت در اروپا را به هم زد و حتی دو کشور اتریش و مجارستان که از اقمار آلمان بودند منزوی شدند. اینک زمان مناسب بود برای ضربه زدن به آلمان ـ این امپراتوری پیر و مغرور ـ به‌خصوص از جانب انگلستان، این رقیب جدی آلمان در عرصه نظامی و تجارت خارجی. البته بحران‌های دیگری هم در قاره اروپا از راه رسید همچون جنگ مراکش و آشوب‌های منطقة بالکان و همچنین قیام‌های دهقانی و کارگری از جمله جنبش‌های آرمان‌خواهانه در روسیه. و همة اینها باعث شد تا در سال 1914 جنگ جهانی اول آغاز گردد و در پی آن تولید زرادخانه‌ها افزایش یابد، خزانۀ دولت‌ها صرف رقابت در صنعت اسلحه‌سازی شود، و فقر و گرسنگی و تورم افزایش یابد. جنگی که به‌رغم همة وحشی‌گری‌ها و خشونت‌های جهنمی، و نابودی 9 میلیون انسان، در مجموع چهار سال بیشتر طول نکشید. در این فاصله موضع اکسپرسیونیست‌ها نسبت به جنگ روشن بود؛ مخالفت سرسختانه با جنگ؛ مخالفتی که باعث شد پس از جنگ، این هنرمندان از محبوبیت فراوانی برخوردار شوند. دستاورد اجتماعی ـ سیاسی جنگ برای اروپائیان دریافت این نکته بود که دیگر نباید از حکومت‌های فاسد و مستبد حمایت کرد، در نتیجه شورش‌های انقلابی سراسر اروپا را فراگرفت، از جمله مردم آلمان بساط امپراتوری را برچیدند، جناب قیصر به هلند فرار کرد، و در سال 1919 کنگرة ملی در شهر وایمار تشکیل شد، آن هم در سالن یک تئاتر، تئاتر ملی وایمار، قانون اساسی به تصویب رسید، و جمهوری آلمان تشکیل شد. مهمترین دستاورد هنری از این دوران مکتب اکسپرسیونیسم بود که پیش از این آن را به سه بخش تاریخی تقسیم کردم.

گرچه برخی از منتقدان و صاحب‌نظران هنر ممکن است نقاشان را بنیان‌گذار اکسپرسیونیسم بدانند؛ نقاشانی چون «ون‌گوگ»، «گوگن» یا «ادوارد مونک» با تابلوی «فریاد»ش. ولی باید گفت که آنها بیشتر راه اکسپرسیونیسم در نقاشی را هموار کردند و نه تئاتر و یا ادبیات و سینما. هر چند اسلوب هنری و به خصوص شور معنوی آنها به آثار اکسپرسیونیست‌ها در تئاتر بسیار نزدیک بود، اما نباید فراموش کرد که نظریه‌ها و دیدگاه‌های تازة تئاتری از سال‌های نخست قرن بیستم شکل گرفت، آن هم بیشتر با آثار لیریک تا نقاشی، مثل شعر «قلب پاره پاره شده»ی گئورگ هایم Grorg Heym. در واقع اگر بخواهیم یکی از آغازگران تأثیرگذار اکسپرسیونیسم را نام ببریم بدون تردید نام گئورگ هایم در رأس قرار می‌گیرد که منتقدان ادب و هنر اتفاق نظر دارند که شعر اکسپرسیونیستی و همراه با آن درک اکسپرسیونیستی با او شروع شد. گئورگ هایم در سال 1912 زمانی که فقط 25 سال داشت، هنگام نجات دادن یکی از بهترین دوستانش، در آب غرق شد. در ضمن نمايشنامه‌های آگوست استریندبرگ August Strindberg را از یاد نبریم که از دنیای ناتورالیسم جدا شده بود و بسیاری از کارگردانان آلمانی و اتریشی که گرایش اکسپرسیونیستی داشتند متأثر از او بودند و آثارش را به صحنه می‌بردند. به‌طور مثال «رقص مرگ» یا «به‌سوی دمشق» و یا «سونات اشباح» که نخستین بار سال 1907 در «دویچه تئاتر»(2) برلین توسط ماکس راینهارت Max Reinhardt به صحنه رفت. با همة این احوال همانطور که پیش از این اشاره شد، اکسپرسیونیسم در آغاز خود را بیشتر با آثار لیریک و تا حدودی داستان کوتاه مطرح کرد، و هیچ‌گاه مانیفست یا برنامة واحد و یکپارچه‌ای نداشت. البته تعبیرات و تشریحات فراوانی از آن ارائه می‌شد. نخستین انجمن ادبی اکسپرسیونیست‌ها «کلوب نوین» Neue Club نام داشت که در سال 1909 به کوشش کورت هیلر Kurt Hiler و اروین لوونسون Erwin Lowenson تشکیل شد و نام اکسپرسیونیسم را بر سر زبانها انداخت. این کلوب بعد از دو سال تبدیل شد به «کابارات ادبی» Literarische Cabaret که بسیاری از نویسندگان جوان توانستند تجربه‌های تازة ادبی خود را در آنجا به‌طور آزادانه قرائت کنند. همینطور ارائه نقد و بررسی‌های بیشماری که کمتر به شکل کتاب عرضه می‌شد، و تنها در دو مجله انعکاس پیدا می‌کرد، یکی مجلة «توفان» Der Sturm به سردبیری هروارت والدنز Herwart Waldenz ، که نخستین شعر اکسپرسیونیستی هم در سال 1905 در همین مجله چاپ شد به‌نام «پایان جهان» Weltende اثر الزه لاسکر شولر Else Lasker-Schüler(3)
که بعدها برای تئاتر هم نوشت. و دیگری مجله‌ای بود به نام «حرکت» Die Aktion به سردبیری فرانتس فمفرت Franz Pfemfert که آن هم در برلین منتشر می‌شد. این دو مجله در واقع دو گروه یا دو طرز تلقی از اکسپرسیونیسم را نمایندگی می‌کردند، از یک سو «توفانی»ها که اکسپرسیونیسم را یک جنبش کاملاً هنری می‌دانستند و کاری به کار دنیای بیرون نداشتند و باورمند بودند به نظریات کاندینسکی که هنر باید تنها در قلمروی معنوی سیر و سیاحت کند و نه در دنیای مادی و مرئی. و از سوی دیگر «حرکتی»ها که با گرایش‌های خردگرایانه یا بهتر است گفته شود چپگرانه به حضور فعال هنرمند در جامعه و مبارزه سرسختانه‌اش با بورژوازی معتقد بودند. چنان که کورت پینتوس Kurt Pinthus یکی از منتقدان معروف آن جناح اعتقاد داشت اکسپرسیونیسم پدیده‌ای است برآمده از مسایل حاد تاریخی، و هنرمندانش هم در واقع تلاش دارند تا آنها را با درک درونی به شکلی انتقادی به انسان بازگردانند. او جملة مشهوری دارد: «جهان به شرطی خوب خواهد شد که انسان خوب شود».

تاریخ شکل‌گیری تئاتر اکسپرسیونیستی بازمی‌گردد به آغاز قرن بیستم. به زمانی که تعداد تجربه‌های نو و تازه بر صحنه‌های تئاتر بی‌سابقه بود، به خصوص آثار فرمالیستی. اما این که اکسپرسیونیسم در تئاتر، نه در بخش نمايشنامه‌نویسی بلکه در اجرا و صحنه‌پردازی، به طور دقیق چه زمانی شروع شد به‌راستی نمی‌توان تعیین کرد. برخی از منتقدان هنری اعتقاد دارند از سال 1910 آغاز شده و در سال 1920 هم به پایان رسیده، برخی دیگر اما پایان آن را سال 1925 می‌دانند و برخی دیگر هم سال‌های دیرتری را برای بسته شدن دفتر اکسپرسیونیسم در تئاتر قائلند. اگر این مکتب را فقط اجراهای صحنه‌ای ندانیم حق با گروه آخر است، زیرا از سال 1930 رفته رفته ترجمه و چاپ و نشر آثار مکتوب اکسپرسیونیست‌ها به خصوص نمايشنامه رونق می‌گیرد. هر چه هست نباید تردید کرد که اوج شکوفایی این تئاتر در دهة دوم قرن بیستم در کشور آلمان و اتریش بود، و البته نمایشگران کشورهای دیگر اروپایی هم به‌خصوص فرانسه به این ژانر گرائیدند و در برابر نئورومانتیک‌ها و ناتورالیست‌ها قرار گرفتند. در فرانسه این گرایش تئاتری به طور گسترده مطرح نشد و هنرمندان فرانسوی در آن عصر عمدتآً در شعر و به‌خصوص نقاشی به عنوان پست امپرسیونیست، فوویست و یا سورئالیست مشهور شده بودند، همینطور در تئاتر. خاستگاه تئاتر اکسپرسیونیستی در اصل شمال اروپا بود، قلمرو ژرمن‌ها.

پیشگامان اکسپرسیونیسم در نمايشنامه‌نویسی

در این بخش از سه نفر می‌توان با قاطعیت نام برد: آلفرد دوبلین Alfred Döblin با نمايشنامة «لودیا و ماکس کوچولو» Lydia und Mäxchen در سال 1906، اسکار کوکوشکا Oskar Kokoschka با نمايشنامة «آدمکش، امید زنان» در سال 1907، و واسیلی کاندینسکی Wassily Kandinsky با نمايشنامة «طنین زرد» در سال 1909. جالب است گفته شود که نقاشان اولین قدم‌ها را در این زمینه برداشته‌اند، به‌خصوص کسی مثل کوکوشکا که به جز نقاشی در طراحی صحنه و نمايشنامه‌نویسی هم صاحب قریحه بود و آثارش در حقیقت پلی محسوب می‌شد میان هنر نقاشی و تئاتر. نمايشنامة «آدمکش، امید زنان» او از آن جهت اهمیت داشت که با ساختار «اپرایی ـ کُرال ـ دکلمه»ای با جسارت بی‌نظیری اصول درام‌نویسی رایج و همینطور قاعدة «اپرای واگنری» را زیر پا گذاشت، حتی می‌توان گفت تخریب کرد، قاعده‌ای که آلمانی‌ها تعصب خاصی به آن داشتند و هنوز هم دارند. این نمايشنامه در سال 1909 در وین اجرا شد و ساختارشکنی و نیز خشونت نفسانی در آن جنجال زیادی راه انداخت. این تک پرده‌ای کوتاه مثل «طنین زرد» کاندینسکی از گویشی رنگین و پرتصویر و کوبنده برخوردار است که هر واژة آن رنگ و زنگ شاعرانه‌ای دارد. کوکوشکا این نمايشنامه را در سال 1919 در شهر درزدن به صحنه برد که علاوه بر کارگردانی، طراحی صحنه‌اش را هم به‌عهده داشت.

برگردیم به صحنة تئاتر و چگونگی آغاز اکسپرسیونیسم در حیطة اجرا. در آغاز به سه دورة تاریخی اکسپرسیونیسم اشاره شد: اکسپرسیونیسم آغازین، اکسپرسیونیسم میانی و اکسپرسیونیسم پسین. این تقسیم‌بندی بیشتر برای تئاتر مد نظر است تا نقاشی و موسیقی و ادبیات و سینما که به شکل دیگری عمل کرد. اما در وجه اجرایی، اکسپرسیونیسم در تئاتر با اجرای نمايشنامة «شلوار» نوشتة کارل اشترنهایم Carl Sternheim در سال 1911 و «گدا» اثر راینهارد زُرگه در سال 1912 شروع شد و به مرحله‌ای از اهمیت رسید که در سال 1919 معروفترین تماشاخانة اکسپرسیونیستی با نام «تئاتر تریبونه» Tribüne در برلین تأسیس شد. این تئاتر رویکردی کاملاً سیاسی یا آرمانخواهانه داشت و دو نمايشنامة افتتاحیه آن از والتر هازنکله ور Walter Hasenclever مؤید این نظر است: نمايشنامه‌های «امدادگر» و «تصمیم». در سپتامبر همان سال نمایش دیگری به صحنه رفت که نقطة عطف تئاتر اکسپرسیونیستی بود: نمايشنامة «دگرگونی» اثر ارنست تولر Ernst Toller یا نمايشنامه‌هایی مثل «از بامداد تا نیمه شب» نوشتة گئورگ کایزر به کارگردانی راینهارت. باری، در دهة بیست بسیاری از بازیگران بزرگ تئاتر آلمان و اتریش از همین «تئاتر تریبونه» برآمدند. هر چند پس از به قدرت رسیدن ناسیونال ـ سوسیالیست‌ها این تئاتر بسته شد و بازیگرانش تحت پیگرد و دستگیری قرار گرفتند و عده‌ای مهاجرت و خودکشی کردند اما پس از جنگ جهانی دوم به شکلی خودکفا بازگشایی شد اما دیگر آن تئاتر مطرح گذشته نبود و آثار درخشانی در آن اجرا نشد.

ویژگی‌های اجرای اکسپرسیونیستی

از ویژگی‌های بارز تئاتر اکسپرسیونیستی بر خلاف تئاترهای بی‌رمق و کلیشه‌ای عصر ویلهلمی انعکاس آرزوهای انسان برای دستیابی به یک زندگی نوین بود، و تا آنجا پیش رفت که انقلاب اجتماعی را ضرور می‌دانست. به کمک تئاتر اکسپرسیونیستی تماشاگران می‌توانستند درون خود را به تحرک وادارند و آن را دگرگون سازند. اما ویژگی متفاوت آن بیشتر در اسلوب هنری بود. ممکن است در این میان پرسشی پیش آید که مگر مواردی همچون سعادت و زندگی بهتر برای انسان هدف سایر مکاتبی مثل رئالیسم و سمبولیسم هم نبوده؟ پاسخ آن بدون تردید مثبت است. هنر در طول تاریخ هیچگاه در مقابل انسان قرار نگرفت، انسان همواره محور و موضوع اصلی هنر بوده. اما شیوه‌های بیان هنری برای نشان دادن انسان و آرزوهایش متفاوت است. و اکسپرسیونیسم هم در واقع واکنشی بود اعتراض‌آمیز در حیطة هنر نسبت به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی انسان، نه‌فقط در آلمان بلکه در سراسر جهان. در این مقطع از تاریخ، آهنگ پرشتاب صنعتی شدن و رونق ناگهانی مبادلات تجاری همة پدیده‌ها را تحت تأثیر و مورد توجة خود قرار داده بود. به خصوص پس از پایان جنگ جهانی اول ـ که با نزدیک به یک‌میلیون کشته ـ گرسنگی و بیکاری و فقر و فلاکت در آلمان بیداد می‌کرد و مردم دسته دسته در خیابان‌ها تلف می‌شدند، اعتصاب‌ها و تظاهرات کارگری افزایش یافته بود، ارزش پول صدها برابر کمتر شده بود، و کشورهای متخاصم برای یکدیگر توطئه می‌چیدند و… در برابر چنین حوادثی آن‌چه در واکنش هنرمندان اکسپرسیونیست پیش از هر چیز به چشم می‌آمد نوعی خشم یا تندروی در امتناع از پذیرش شرایط موجود بود. به عبارت دیگر آنها ادامة چنین روند اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی را برای انسان خطرناک می‌دانستند و آینده را ناروشن و بدون امنیت پیش‌بینی می‌کردند. به همین دلیل دعوت به دگرگونی یا انقلاب توسط اکسپرسیونیست‌ها تنها راه گریز از آن فضای بسته و بن‌بست اجتماعی بود، البته نه انقلاب در عرصة سیاسی و ارکان قدرت، نه! بلکه بیشتر در روح و روان آحاد جامعه. چنین گرایشی در آثار الزه لاسکر شولر، کارل اشترنهایم، گئورگ کایزر، والتر هازنکله ور، ارنست تولر و بسیاری دیگر کاملاً مشهود است. این گرایش در واقع نوعی فرار از روزمرگی زندگی آشوب‌زدة قرن جدید بود، فرار از بیان دقیق و مو به موی واقعیت‌های آزاردهندة بیرونی، فرار از عریان نمایی منطبق با طبیعت و غرقه شدن در آن. در واقع، همان اهدافی که دادائیست‌ها هم به شکلی رادیکالتر دنبال می‌کردند. این دو جریان (اکسپرسیونیست‌ها و دادائیست‌ها) به شدت ضد ناتورالیسم بودند، شاید به همین دلیل آثارشان برای مردم عادی، کمی خشن و ترسناک و پرخاشگر به نظر می‌رسید. به راستی آنان در طول تاریخ هنر از پرشورترین و عارف‌ترین هنرمندان تئاتر بودند.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “(نوگرایان تئاتر اروپا) اکسپرسیونیسم، دادائیسم، پست مدرنیسم”