نازك پرى

هیوا مسیح

کتابی در باب فرهنگ عامیانه مردم.

شهری که ماه نداره / به دنیا راه نداره / آرش گفت: / تیر زدم به آسمون / خط کشیدم به کهکشون / اونوقت شما چش کوچیکا / نشستین بی

دست و پا؟

بچه‌ها بى‌شير مى‌شدن

تو گهواره پير مى‌شدن

پيرا اسير غصه‌ها

جوونا ابير قصه‌ها

پير وْ جَوون تو خواب بودن

زير يه كوهِ آب بودن

با چشم باز مى‌خوابيدن

تو زُل زدن خواب مى‌ديدن

خواب سوپرمن مى‌ديدن

آرش وْ رستم مى‌ديدن.

10,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 100 گرم
ابعاد 15 × 10 سانتیمتر
پدیدآورندگان

هیوا مسیح

نوع جلد

شومیز

SKU

94333

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-368-9

قطع

جیبی

تعداد صفحه

63

سال چاپ

1393

موضوع

قصه شهر تاریک و بازگشت اهالی شاهنامه

تعداد مجلد

یک

وزن

100

گزیده ای از کتاب نازک پری

 شهری که ماه نداره

به دنیا راه نداره

آرش گفت:

تیر زدم به آسمون

خط کشیدم به کهکشون

اونوقت شما چش کوچیکا

نشستین بی دست و پا؟

 در آغاز کتاب نازک پری می خوانیم

براى رايا كوچك خدا

كه نور و نمك جهان است.

 

 

نازك پرى

قصه شهر تاريك وْ بازگشت اهالى شاهنامه :

 

 

 

راوى :پيش از يكى بود و نبود

غير از خدا هيچكى نبود

تو كهكشون چش كبود

هيچى نبود، هيچكى نبود

يه شهر بى‌پنجره بود

شهر نگو سيا كبود

پنجره‌هاش شيشه دود

كومه‌ها بى‌ساز وْ سرود

آيينه‌هاش تيره وُ تار

تومد بخاش لونه مار.

 

ـ تو كوچههاش ردّى نبود :

نه سوت عاشقونه‌اى

نه خنده وُ بهونه‌اى

 

نه بازى اَلَك دولَك

تيله‌بازى چرخ وْ فلك

نه قصه «خروس زرى»، پيرن پرى

نه شازده‌اى از آسمون عين پرى

نه حرف شاهزاده، گدا

نه ردِّ آواز خدا.

 

ـ تو خونههاش حرفى نبود :

بچه‌ها بى‌شير مى‌شدن

تو گهواره پير مى‌شدن

پيرا اسير غصه‌ها

جوونا ابير قصه‌ها

پير وْ جَوون تو خواب بودن

زير يه كوهِ آب بودن

با چشم باز مى‌خوابيدن

تو زُل زدن خواب مى‌ديدن

خواب سوپرمن مى‌ديدن

آرش وْ رستم مى‌ديدن.

 

تو كهكشون چش كبود

نه سلام وْ نه درود

 

گوشه دنيا بود كبود

فرقى نداش بود وْ نبود.

اما كنار شهر ما

شهر سيا وُ بىصدا

لب پشتبونِ ماه

روى دنيا لب چاه

يه نامهبر وايسّاده بود

انگارى از ستارهها افتاده بود.

اين نامهبر عمو نبود

عموى قصهها نبود

زنگ وْ دوچرخهاى نداش

كيف وْ كتابچهاى نداش

دختر آسمون بود

مهتاب روى بون بود

دُردونه انار بود

گلدونه بهار بود.

نيگاش كنين :

انگور عروسه دستاش

عقيق دوماده چشماش

خاتم شمسِ زبونش

طلسم بِسمِل كلومش

حرف بزنه بارون مياد

مريض ميجّه رو بون مياد

 

سايَهش ميره خودش نه

خودش ميره سايَهش نه

نمىزاره شور بشه آب

هولى سيا بشه خواب.

گُل پرى، نازك پرى

كاكل طلا، لاله پرى

پيرهن ابريشم تنش

تاج سليمون به سرش

توى اين دنياى تنگ

كلهها مثال سنگ

نازك پرى، ايسّاده بود

رو به افق وايسّاده بود

وايسّاده بود سفيدِ مفيد

باد تو موهاش شَلال بيد

با لباى كوچيك موچيك

صداش مثال جيك وْ جيك

زُل زده بود به راه دور

تو خنده گريههاى شور

دل مىسوزوند به آدما

دعاش مىرف تا به خدا

ايسّاده بود وْ حرف مىزد

آتيش به جون برف مىزد :

 

 

 

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “نازك پرى”