توضیحات
گزیده ای از کتاب عبید بازمىگردد
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
این یادداشت مختصر، مدخل یک رساله صدواند صفحهاى است درباره شاعر و طنزپرداز شهیر قزوینى عبید زاکانى که سالها پیش در کتاب «تاریخ طنز ادبى ایران» قلمى کردهام.
در آغاز کتاب عبید بازمىگردد می خوانیم
فهرست
کتاب اول
ما بىمرگان ۱۹
فتح شدگان ۳۹
انکارناپذیر ۵۹
جهنمى ۷۱
غلیواج ۸۷
مقامات مفقود ۱۰۹
گربه و موش ۱۳۷
رساله دلگشا ۱۵۵
عشّاقنامه ۱۹۱
کتاب دوم
وحوش و طیور ۲۱۳
روز بدر شده ۲۲۹
فالنامه بروج ۲۴۱
تعریفات ۲۴۹
اخلاق الاشراف ۲۶۵
کتاب سوم
نیشخندِ ایرانى ۳۱۱
عبید به روایت خودش
این یادداشت مختصر، مدخل یک رساله صدواند صفحهاى است درباره شاعر و طنزپرداز شهیر قزوینى عبید زاکانى که سالها پیش در کتاب «تاریخ طنز ادبى ایران» قلمى کردهام.
جواد مجابى
عبید اگر نه نخستین کس، اما مهمترین طنزپردازى است که هزل را از حوزه شعر جدا کرد و به عرصه نثر آورد. در ادب سنتى ایران، هزلپردازى یکى از هنرهاى شاعرى شمرده مىشد. اگرچه شوخىها را مردم به زبان عامیانه مىساختهاند و بسیارى از کتب معتبر تاریخى ــ ادبى چون «محاضرات» و «اغانى» آن شوخىها را با کمى دستکارى ادبى ضبط کردهاند، اما به هر حال در شعر فارسى بود که هجو و هزل مجال گسترش یافت و بهخاطر موزون و مقفى بودنش راحت سر زبانها مىافتاد و شهر به شهر و حافظه به حافظه سفر مىکرد. دیرگاهى هجو و هزل شاعران دربارى ساخته و پرداخته ذهن مضمونیاب آنها بود. شاعران مردمگرا از سنایى به بعد، شوخىهاى عوام را دستمایه کارهاى ادبى و عرفانى خود کردند.
اولین کسى که به جدى آگاهانه، طنز و طیبت را در نثر مجال خودنمایى داد، سعدى در گلستان است که به اقتفاى آثارى چون کلیله و دمنه و جوامعالحکایات؛ شوخىها را بیانى ادبى بخشید. شوربختانه فصاحت ادبى کلام سعدى، فضا و مضمون شوخىهاى رندانهاش را کمرنگ کرده و انتقال ساده و بىواسطه آن لطیفهها به ذهن مخاطبان چندان میسر نشده است.
عبید با استفاده از تجربه سعدى، که شوخى را به عالم نثر کشانده بود، با پرهیز از ادبیت مسجع و هنرمندانه استاد، کوشید زبان ساده و موجز و مؤثرى براى بیان فضاى طنزآمیز بیابد. اگر آثار عبید این همه مورد توجه خاص و عام قرار گرفته و او را در قله منحنى طنزپردازان ایران قرار داده است بهخاطر شکل ادبى همهفهمى است که او براى بیان شوخىهایش در فارسى ابداع کرده و با عباراتى نزدیک به زبان محاوره و نثرى در منتهاى ظرافت و ایجاز، خود را در موقعیتى منفرد قرار داده است. مىدانیم که عبید زاکانى با تبارى عربى (قوم بنىخفاجه)، به ادبیات عرب احاطه کامل داشته است و این سادگى بیان بیشتر بهخاطر احاطهاش به ادبیات مکتوب هزالان عرب چون جاحظ و تقلید بیان ساده و بىتکلف آنها بوده است. زبان ساده او که بیشترین معانى را با کمترین کلمات دربردارد در خدمت بیانى رندانه قرار مىگیرد که غالبآ با صراحت و کمتر با کنایه و ایهام مطلب را به مخاطب مىرساند. عبید براى انتقال دنیاى یکپارچه طنزاندیشىاش، راههاى بیانى متفاوتى را بهکار مىگیرد که پارهاى از آنها ابداعى و بخشى از آنها به تقلید استادان پیشین، شکل گرفته است.همین جا توضیح بدهم که مرادم از یکپارچگى ذهن طنزاندیش عبید، این است که او خلاف بسیارى از ادیبان پیش و پس از خود ــ که به مناسبتهاى گهگاهى و عوالمى ذوقى در هزالى طبع آزمودهاند ــ خود را کلا براى تمامى آنات عمر در فضا و جهان طنز غرقه کرده بود. ذهن او در گرو طنز تعلیمى بود، اندیشههاش با بینشى طنزآمیز عجین بود و دنیا را صرفآ از این پنجره مىدید وارونه و نابهجا و خندهآور.او با دیدى که از واقعگرایى انسانمدار دور نیست، دنیا را وارونه کار و مسخره و پرتوهم ابتذال مىدید و مردمانش را نیز با چنین دنیایى به هر صورت سازگار مىیافت، وظیفه خود مىدانست که به عنوان هنرمندى که در چنین فضایى گرفتار آمده است این نابهجایى و وارونگى چارهناپذیر را انعکاس دهد، دستکم با فاصله گرفتن از چنین ابتذال دامنگیرى خود در آن غرقه نشود و دیگرانى را اگر بشود به زنهارى شوخطبعانه؛ دست گیرد.او جهان طنز را مىشناخت و جهان را پرطنز مىدید و با طنز از آن سخن مىگفت و ذهنش جز اینگونه بیان و توصیف، راهى دیگر نمىشناخت. نگاه کنیم به انواع شعرهاى تغزلىاش، که در قیاس با نثر فلسفى و شکاک و سبکروحاش چندان بهایى ندارد و در حد تلاطم روحى و زبان گستاخ این هوشمند دیوانهوش نیست که دنیا را تیمارستانى مالامال از عاقلان وهمزده مىدید.
بعضى از بزرگان ادب و فرهنگ، چنان در عوالمى خاص یکسره و به تمامى غرقاند که تعریف شخصیت و هویت آنان جز با توصیف آن عالم که بدان تعلق دارند میسر نیست، انگار هویت آنها به دلیل استغراق در آن فضا، با آن یکى مىشود. مولوى را نمىتوانم جز شاعرى تمام وقت ببینم که بیشتر حکمتآموز است در مثنوى و شعر نابسرایى است در دیوان شمس. اما در هر حال، جدایى مولوى از فضاى عرفان متصور نیست و هویتى همانند و درهم و تأثیرگذار بر هم دارند. معترضهاى بنویسم: شاید مولوى بر اثر نبوغ خود توانست در جریان شعر ایران، متوجه درهمآمیزى قطب خردورزى در شعر با قطب ناهمنام آن شعر ناب ــ فارغ از سود و زیان عام ــ بشود و این درهمآمیزى تناقضانگیز را بشناسد و تضاد خردورزى را با شعریت دریابد.
شاعران ایران بنابر سنتى کهن، خردورزى و چند و چون در کار جهان و انسان را بیشتر در شعرهاى خود مطرح کردهاند. به دلایلى، هسته اصلى تأملات متفکران ایرانى در شعرشان پنهان شده، در سراسر تاریخ سیر کرده و در حافظه جمعى ایرانیان جا خوش کرده است. این بینش اندیشمندانه به درجات در شعرهاى گویندگان پارسى زبان دیده مىشود. در سعدى، تجربهگرایى جامعهنگر با حس و هیجانات شاعرانه درآمیخته و در بوستان و غزلهایش بازتاب یافته است، هرچند او مجال داشته بسیارى از باورهایش را در گلستان آشکار سازد. در فردوسى حماسه و اسطورههاى شاهنامه همچنین رفتار نظامى در خمسهاش محملى شده است تا خردگرایى و عبرتانگیزى غالبآ از تجربههاى خاص شعرى سبق ببرد. در سنایى و عطار، عرفان و نقد اجتماعى عرصه را بر هنر شاعرى تنگ مىکند. مولوى آگاهانه یا نیاگاه، کارکرد شعر را از امور غیرشعرى که به ضرورتها بر شعر تحمیل شده است جدا مىکند. در مثنوى چهره اجتماعى خود را به عنوان آموزگارى خردمند ترسیم مىکند که مشتاق عرضه تعلیماتش به مشتاقان است، سوداهاى جنونآمیز خاطرش را در غزلیات شمس بازتاب مىدهد که فریاد روح خودمختار اوست. البته در این تعبیر وجه غالب منطق آموزهها با خیالات شاعرانه مورد نظر است و بسامد حالتها را در نظر داشتهام؛ گرنه در مثنوى گاه زیباترین شعر ناب را شاهد هستیم. بارى، شاعران بزرگ هر یک به گونهاى در عالم خردورزى و تجربهگرایى و عرفان و شعریت غرقهاند، تنها کسى که با همان تمرکز مولوى در دنیاى عرفان شاعرانه، در جهان طنز و طیبت غرقه است و با آن فضا همسو و همذات شده؛ عبید است. او دمى از آن نگاه و بینش خندستانى به جهان فارغ نیست. به هر چیز و هر کس که نگاه مىکند و مىاندیشد، آن را جز در قالب یک شوخى مکرر و مضحکهاى فاجعهبار نمىیابد. گویى این رباعى را نه به قصد تخطئه شخصى پرآزار، بلکه براى بیان جهانى ناسازگار سروده است که چون تودهاى از وحشت مکرر در عین حال مضحک، ناخوانده خود را بر رندان گوشهگرفته تحمیل مىکند :
«این کیست که باز پیش ما مىآید
چون ماش نخواندیم چرا مىآید؟
این توده وحشت از کجا مىجنبد
وین وضع مکرر از کجا مىآید؟»
ص ۲۱۲ کلیات عبید / تصحیح محجوب.
قضیه استغراق هنرمند در فضایى خلاق اهمیت زیادى دارد، به شرطى که این همذات شدن آگاهانه و بىتعصب شکل گرفته باشد. چراکه بسیارند متعصبان غرقه در عالم خاص که استغراقشان از سر ناآگاهى و نشناختن جهانى جز آن است. در واقع همگونى ذهن خلاق با فضاى متحول، براى یک هنرمند خردورز نشأت مىگیرد از انتظام ذهنى نواندیش که با تأمل، عرصههاى گوناگون را آزموده و خود را وارد جهانى کرده است که کمابیش آن را مىشناسد و در عین حال کوششى همهسویه براى درک ابعاد ناشناختهاش دارد. ذهن جستجوگر، خوپذیر نیست، به دانستههایش محدود نمىشود، بر عادات خود دایم عصیان مىورزد. این ذهن همچون جهان خارج دایم در کنش و واکنش است و جنبنده در مداراتى که شهامتى بسیار براى رویارویى با سیاهچالههاى آن لازم مىآید. عبید یک روح ناآرام جستجوگر است با عصیانى شیطانى که فکر و قلمش، مهمتر از همه رفتارش در زندگى، عصر تباهکار خود را و تمامى اعصار اسارتبار را به مبارزه مىطلبد. شعرها و لطیفههاش مؤید این مدعااند و مىدانید.
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
کتاب عبید باز می گردد نوشتۀ جواد مجابی « یادداشتی درباره عبید زاکانی »
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.