زندگی و هنر پیکاسو

لوتار بوخ هایم

علی اکبر معصوم بیگی

شاید درباره هیچ هنرمندی، دست کم در زمان حیاتش، به اندازه پابلو پیکاسو مقاله، کتاب، رساله ، تفسیر، نقد و یادداشت نوشته نشده است. شاید هیچ هنرمندی به اندازه پیکاسو با این همه رسانه هنری متنوع و گوناگون کار نکرده است: از نقاشی رنگ روغن گرفته تا طراحی، مجسمه سازی، گرافیک، سرامیک و از آنجا کار با ابزارهایی چون گواش، پاستل، مداد رنگی؛ و آفریدن لیتو گرافی، چوبکاری ها، پیکره هایی از گچ و چوب، مجسمه های برنزی، ترکیب بندی هایی از کاغذ و پارچه و چسب؛ ساختواره هایی از آهن و مفتول، چوب یا ورقه های فلزی؛ عکس ها؛ و طرح هایی برای لباس ها، پرده های پیش صحنه و پس صحنه تئاتر و باله؛ و سر انجام شعر و نمایشنامه نویسی.

225,000 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

علی اکبر معصوم بیگی, لوتار بوخ هایم

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

هشتم

قطع

رقعی

تعداد صفحه

312

سال چاپ

1402

موضوع

زندگی نامه

تعداد مجلد

یک

وزن

500

گزیده‌ای از کتاب زندگی و هنر پیکاسو:

کتاب ” زندگی و هنر پیکاسو ” نوشتۀ “لوتار بوخ هایم” ترجمۀ “علی اکبر معصوم بیگی”

ديرگاه به رختخواب مى‌رفت و چندان زود از رختخواب برنمى‌خاست؛ به كافه‌اى سر مى‌زد، كمى قدم مى‌زد و سپس كار مى‌كرد… تقريبآ مثل گذشته لباس مى‌پوشيد: شلوارهايش گل و گشاد بود، كلاهى لبه پهن به سر مى‌گذاشت و دستمال گردنى گره‌دار مى‌بست. هرچيز ديگر را بنابر رسم رايج مى‌پوشيد، گو كه كوشش خاصى براى خوب و آراسته پوشيدن به كار نمى‌برد. چندى بعد به خياطى به نام سولر با نام مستعار ريتالس تصوير مى‌داد و لباس مى‌گرفت و مثل كسانى كه با آن‌ها حشر و نشر داشت لباس مى‌پوشيد؛ به ويژه از جليقه‌هاى سوزن‌دوزى شده كه در آن هنگام مُد بود خوشش مى‌آمد؛ دستى در دوخت و شكل آن مى‌بُرد و گاه آرايشش مى‌كرد و آن را به شكل دلخواه خود درمى‌آورد. پس از غذا از آخرين كسانى بود كه از پشت ميز كافه بلند مى‌شد.

در آغاز کتاب زندگی و هنر پیکاسو، می‌خوانیم:

 

فهرست

 

 

يادداشت مترجم     7

 

زندگى پيكاسو  

سرآغاز     15

تولد         21

كورونا      27

بارسلون    29

نخستين سفر به پاريس         36

دومين سفر به پاريس           46

دوره آبى   51

دوره صورتى         58

سفر به هلند           62

كوبيسم تحليلى      74

آغازى نو   83

كوبيسم تركيبى       85

«اوا»        89

جنگ جهانى اول    93

جنبش دادا و سوررئاليسم      109

 

خاطره آتش           124

گرنيكا      137

نقاشى ابزار جنگ است        141

جنگ جهانى دوم    148

هنرمند قرن            155

 

پيوستها         درباره نويسندگان   181

پيروزى و شكست پيكاسو (جان برجر)           184

گرنيكاى پيكاسو (هربرت ريد)          200

ديوار نگاره گرنيكا: پيكاسو و اعتراض اجتماعى (ورنون كلارك)   203

پيكاسو و جوهر اشياء (ماريوس دِزاياس)         214

پيكاسو از ديدگاه جامعه‌شناسى هنر (ماكس رافائل)        218

پيكاسو در هفتاد و پنج سالگى (كلمنت گرين‌برگ)         272

پيكاسو و كمدى انسانى يا حلول پاگنده (ميشل لى‌ريس)             288

سالشمار زندگى پيكاسو        309

 

يادداشت مترجم

 

شايد درباره هيچ هنرمندى، دست كم در زمان حياتش، به اندازه پابلو پيكاسو مقاله، كتاب، رساله، تفسير، نقد و يادداشت نوشته نشده است. شماره كتاب‌ها و نوشتارهايى كه درباره پيكاسو انتشار يافته سر به صدها مى‌زند و سيل انتشار اين آثار نوشتارى همچنان ادامه دارد.

شايد هيچ هنرمندى به اندازه پيكاسو با اين همه رسانه هنرى متنوع و گوناگون كار نكرده است: از نقاشى رنگ روغن گرفته تا طراحى، مجسمه‌سازى، گرافيك، سراميك و از آنجا كار با ابزارهايى چون گواش، پاستل، مداد رنگى؛ و آفريدن ليتوگرافى‌ها، چوبكارى‌ها، پيكره‌هايى از گچ و چوب، مجسمه‌هاى برنزى، تركيب‌بندى‌هايى از كاغذ و پارچه و چسب؛ ساختواره‌هايى از آهن و مفتول، چوب يا ورقه‌هاى فلزى؛ عكس‌ها؛ و طرح‌هايى براى لباس‌ها، پرده‌هاى پيش صحنه و پس صحنه تئاتر و باله؛ و سرانجام شعر و نمايشنامه‌نويسى.

شايد هيچ هنرمندى با اين همه سبك و شيوه گوناگون و گاه متضاد كار نكرده است: از امپرسيونيسم مانه بزرگ تا اكسپرسيونيسم ونِ گوگ، از غرابت نمادين گوگن تا شادگونگى امپرسيونيستى تولوز لوترك، از منريسم ال گركو و هنرمندان باروك تا كلاسى‌سيسم استادان قديم، از سوررئاليسم و كانستراكتيويسم و هنر سياه‌واره تا كوبيسم كه خود يكى از بنيادگذارانش بود.

شايد هيچ هنرمندى به اندازه او از همان آغاز نوجوانى بر قواعد،
مقررات و نظريات كهنه، پوسيده و خشك رايج در محافل آكادميك نشوريد. شايد كمتر هنرمندى به اندازه او درگير مسائل حاد اجتماعى زمانه خود بود و با اين همه در هر شرايطى فقط آن‌طور كه خواست نقاشى كرد؛ هيچ‌گاه خود را پابند اين يا آن قانون ابدى و ازلى در هنر نكرد. به قول آلفرد اچ. بار «در جهانى كه فشارهاى اجتماعى خواه از نوع دمكراتيك يا جمعى يا بورژوايى، هردم در پى محدود كردن آزادى فردِ استثنايى است هنر پيكاسو ارج و معنايى فراتر از اهميت هنر خود مى‌يابد.» بى‌گمان پيكاسو بر تكامل هنرها در قرن ما سلطه‌اى بى‌چون و چرا داشت و انقلابى‌ترين دگرگونى‌ها را از زمان رنسانس به اين‌سو در هنر پديد آورد. وانگهى به بركت پيكاسو نقاشى چون يك رسانه هنرى عاطفى نيرومند و نه چون جستجو براى كمال‌بخشى به شكل‌هاى آرمانى زيبايى در ميان هنرمندان قرن ما قبول عام يافت. بى‌گمان بازگشت به اين باور بنيادى كه هنر بايد از نيازى آغازين به بيان احساسات انسان نسبت به جهان پيرامون خود در يك قالب عاطفى نيرومند سرچشمه بگيرد انسان را آماده مى‌سازد تا اثر هنرى را نه سبب كمال آن بلكه به دليل زنده بودنش ارزيابى كند و ما اين مهم را به پيكاسو مديونيم. از اين‌ها گذشته پيكاسو حتى در ميان كسانى كه با كار او كمتر آشنايى دارند نامى آشناست. پيكاسو حتى در زمان خود به اسطوره و شمايل بدل شده بود؛ و اين همه كار انتخاب كتابى منفرد درباره پيكاسو را، كه همه جنبه‌هاى زندگى و هنر او را دربر گيرد، دشوار مى‌سازد. در بسيارى از كتاب‌ها و نوشتارهايى كه در قالب زندگينامه، تحليل، نقد، خاطرات و مانند آن درباره پيكاسو انتشار يافته همه‌گونه مطلب و نكته‌اى ديده مى‌شود: از افسانه‌هاى بى‌پر و پا و پاورقى‌گونه درباره زندگى شخصى پيكاسو تا تحليل‌ها و نقدهاى روانشناسانه، جامعه‌شناسانه، زيبايى‌شناسانه، مردم‌شناسانه و مانند آن؛ از اين‌رو نمى‌توان كتابى منفرد را گرفت و ترجمه
كرد و مطمئن شد كه خواننده فارسى زبان، كه جز يكى دو سه كتاب (آن هم درباره جنبه‌هاى خاصى از زندگى پيكاسو) در زبان فارسى نديده است، با خواندن آن اگر نه با همه جنبه‌هاى هنر و زندگى پيكاسو دست‌كم با اساسى‌ترين جنبه‌هاى آن آشنا شده است. مبناى كار ما در كتاب حاضر آن بوده كه ابتدا كتابى را كه از هر نظر شايسته بوده است برگزيده‌ايم و اساس قرار داده‌ايم و آن‌گاه هرجا مطلب يا نكته‌اى در آن نبوده يا ناقص و كهنه بوده است از مآخد و منابع ديگر بهره گرفته‌ايم و به اين ترتيب نقص كتاب پايه را رفع كرده‌ايم. بخش اول توأمان با زندگى و هنر پيكاسو سر و كار دارد اما كفه زندگى‌نامه البته سنگين‌تر است همچنان كه در بخش دوم كه به هنر و چگونگى نوآورى‌ها، جسارت‌ها، نفى‌ها و شكل‌گيرى و تكامل نقاشى و پيكره‌هاى او مى‌پردازد جنبه تحليلى بر ديگر جنبه‌ها مى‌چربد.

 

ع. ا. م. ب.

 

                زندگى پيكاسو

هر تصوير آمپولى است كه با خون من پُر شده است. همين خون است كه درون آن جريان دارد.

                پابلو پيكاسو

 

سرآغاز

 

پابلو روئيز پيكاسو ستوده‌ترين و نيز نكوهيده‌ترين نقاش عصر ماست. نقاشان و هنردوستان سراسر جهان ساليان دراز در برابر دگرگون سازى‌هاى مداوم اين نوآور بزرگ بلاتكليف ماندند. پيكاسو كه هردم جبهه عوض مى‌كرد در ناكجاآباد هنر سير مى‌كرد و همه كوشش‌هايى را كه براى طبقه‌بندى كار او در مقولات مفهومى يا در برگه‌دان‌هاى مورخان هنر به كار مى‌رفت به مبارزه مى‌خواند. در سراسر دهه‌هاى بارآور گذشته آثارى خلق كرد كه از نظر شيوه بيان و شگرد كار يكسره با هم فرق دارند. عناصر سبكى، كه گمان مى‌رفت ديرگاهى پيش از اين در گذشته پيكاسو مدفون شده است به طرزى نامنتظر بار ديگر سر برمى‌آورد و همين عناصر را با عناصر ديگر درمى‌آميخت تا دستاوردهايى نوآيين و پُرشگفت پديد آورد.

اين نكته هردم آشكارتر شده است كه در اين اسپانيايى كوتاه قامت و چارشانه با آن چشم‌هاى سياه و خيره و فكور نه يك نقاش كه صد نقاش، و هريكى نوآورتر و پرخيال‌تر از ديگرى نهان شده است. گويى پيكاسو با ايستادگى برآزادى هنرى و حفظ استقلالِ استوار خود مى‌خواست از نقاشان سراسر اعصار به سبب خوارى‌هاى بى‌شمارى كه كشيده و امتيازات رسوايى‌آورى كه از سر ناگزيرى داده بودند و براى همه توهين‌ها و تحقيرهايى كه به سبب قراردادها و چاپلوسى‌ها ديده بودند انتقام بگيرد.

 

پيكاسو در حفظ غرور و شرف خود و برانگيختن تحسين جهانيان، حتى هنگامى كه محض تفريح خود و نزديكانِ يكدلِ خود ديگران را دست مى‌انداخت، همتا نداشت.

پيكاسو توفان‌هاى خشم برانگيخت و هواخواهان دو آتشه قراردادهاى آكادميك را يكسره از كوره به در بُرد تا آنجا كه آنان سرانجام دستخوش اشتباه تاريخى شمايل‌شكنان شدند. پيكاسو هزاران بار به كلاشى و حقه‌بازى متهم شد. احساس‌گرايى پر زرق و برق با هاله‌اى از سيماى يك ماجراجوى بى‌محابا، يك عيّار ارقه، يك گوش بُر زيرك و يك اغواگر شيطان‌صفت شخصيت او را فرا گرفته بود. مصاحبه‌هاى جعلى منتشر شد تا نادرستى و بى‌منطقى او، ولعِ ادعايى او به پول و توانايى او به فريب مردم را آشكار كند. صدها افسانه دروغ در پيرامون او تنيده شد، به خاطر اعتقادات سياسى‌اش به او تهمت بستند و تندترين دشمنانش او را ديو شيطان‌صفتى توصيف كردند كه تنها هدفش آن است كه قانون پذيرفته زيبايى را به لجن بكشد، نظم نهادى شده و ريشه‌دار را براندازد و تصوير انسان را به شيوه‌اى موهن و هولناك از ريخت بيندازد.

اما همان‌قدر كه برخى از مردم از او نفرت گرفته‌اند، بسيارى ديگر نيز او را دوست دارند و تحسين مى‌كنند. در چشم آنان پيكاسو فقط يكى از نمايندگان نقاشى مدرن نيست بلكه خودِ نقاشى مدرن است. به نظر آن‌ها پيكاسو نوآورى بزرگ، شورشگرى بى‌تاب و جادوگر است. كار او در حكم اعلان جنگ با كليشه‌ها و قراردادهاى مرسوم، تعصبات بورژوايى، عادات بصرى و ذهنىِ انجمادآور، اعلان جنگ به ضد تعليم و تربيت ايستا و روزمره، به ضد سنت آكادميك در تمام جنبه‌هاى مكانيكى و مسلم انگاشته شده، از رمق افتاده، بيمارگونه، محتضر يا مُرده آن است. در چشم هواخواهان و حاميان او پيكاسو بزرگترين نقاش قرن ما، كاشفى دلاور و دمدمى مزاج، شيفته تجربه‌گرى و سرانجام هنرمندى است كه به
نيروى درونى پوياى خود برانگيخته مى‌شود و به تنهايى راه سفر در پيش مى‌گيرد و قلمروهاى ناشناخته هول‌آور را كشف مى‌كند و از هر حمله بر دژ هنر چندان غنائم به چنگ مى‌آورد كه نسل‌ها، نسل هنرمندان جوان از قِبَل آن مى‌توانند روزگار بگذرانند. در نزد آنان آثار پيكاسو در حكم داروست؛ وارد جريان خون مى‌شود و چون محركى نيرومند و شگرف تأثير مى‌كند. درباره تصويرهاى پيكاسو هرچه مى‌خواهى بگو: اين تصاوير هميشه نامنتظرند، هميشه گستاخانه رو در روى ما مى‌ايستند، چنان فراخوان تحكم‌آميزى در خود دارند كه حتى توجه بى‌اعتنايان را برمى‌انگيزند؛ همواره كشفيات بصرىِ شگفت‌آورى عرضه مى‌كنند. در برابر اين آثار با نيروهاى نهانى آشوب‌انگيزى روياروى مى‌شويم. هيچ حشو و زايده‌اى، هيچ وصله‌كارى ناشيانه‌اى و هيچ چاره‌گرى عاجزانه در اين نقاشى‌ها نيست. ابوالهول از درون چشمخانه ميان تهى جمجمه جانور همچون دستگاه توخالى برآمدگى و فرورفتگى در ما خيره مى‌شود. قدرت نافذ، تراژدى و ماليخولياى آشوب‌انگيز اين تصوير فراموش نشدنى است.

حتى در تصادفى‌ترين اسليمى‌هاى تزيينى و قلم‌اندازترين كارهاى يك روزه پيكاسو نيز اين داروها به كار است: افسون‌كننده‌اند، خطرناك‌اند، مستى‌آورند، شوم‌اند و شايد حتى تباهى آورند. اين اسپانيايى ريزه‌نقش نيروى آن را داشت كه ديوها را احضار كند. او از بزرگترين استادان بود. پيكاسو كه تراژدى بر او سايه‌اى تيره و تار افكنده بود يكى از درخشان‌ترين نمايندگان نوع بشر در روزگار ماست. پيكاسو با وضوحى بى‌همتا ما را فرامى‌خواند تا به جستجوى امكان رستگارى در ميانه آشفتگى و بى‌نظمى برآييم.

پيكاسو با نيروى حياتى بى‌باكانه‌اى پوچى سنت‌هاى بى‌پر و پا را آفتابى كرده است، سنت‌هايى كه در واقع جز يك مشت تعليمات خوب
محافظت شده دانشكده‌هاى هنر نيست. موريس رى‌نال در كتاب خود درباره پيكاسو نوشت: در حالى كه كل ساختكار عدالت به راستى براى نگاهداشت احساسات بهنجار انسانى ضرورى است و در حالى كه جامعه بايد در نگاهبانى انصاف و جوانمردى مراقبت داشته باشد، قواعد دست و پاگير و سنتى نمى‌تواند در قلمرو هنر اعتبارى داشته باشد چرا كه ممكن نيست بتوان سانسورى پايدار بر توانايى خلاقه آدمى تحميل كرد.

اما چه انگشت شمارند نقاشانى كه به اين تعبير آزادى خود را حفظ كرده‌اند و چه بسيارند نقاشانى كه بيشتر خوش دارند در كشفيات ديگران حك و اصلاح‌ها و دستكارى‌هاى جزيى به عمل آورند تا آن كه خود دست به كشفيات دست اول بزنند! با اين همه پيكاسو همواره از كار باانضباط تن زده و از اين رو مايه آزار آن اهل انضباطى شده است كه معتقد است قفسه‌بندى تر و تميز حتى در قلمرو امور معنوى هم ميسر است، زيرا كه پيكاسو خوب مى‌داند كه كسب مهارت و دستيابى به نتايج رضايت‌بخش از راه پيروى از آكادميسين‌ها كاملا ممكن است اما نمى‌تواند به كشفياتى راه ببرد كه به تنهايى مى‌تواند نقاشى را به تجربه معنوى بدل كند.

براى آن كه اهميت و جايگاه پيكاسو را در نقاشى مدرن ــ و نه‌تنها در نقاشى كه در مجسمه‌سازى و هنرهاى گرافيك نيز ــ ارزيابى كنيم نخست بايد گريبان خود را از اين فكر رها كنيم كه وظيفه نقاش آن است كه از قلم‌موها، رنگ‌ها و پرده نقاشى بهره گيرد و به مفهومى اخلاقى اشاره كند يا آن كه در پى رقابت با دوربين عكاسى برآيد و نسخه دقيقى از موضوع كار خود به دست دهد و اين تصوير تنها به منظور «آراستن» فضاى خالى ديوار به كار رود. بايد اين نكته را دريابيم كه تصويرهاى پيكاسو تنها به دليل جنبه زيبايى‌شناسانه آفريده نمى‌شوند، چرا كه پيكاسو برآن است كه هيچ رابطه پيونددهنده‌اى ميان نمود پذيرفته روزمره و صورت هنرى
وجود ندارد. پيكاسو بيشتر علاقه‌مند است كه اشيا را به نشانه‌ها و نمادها ديگرگون كند؛ نقاشى در چشم او كردارى معنوى است و بسيارى از تصاوير او حتى به معنى سياسى كلمه به قصد اعتراض كشيده شده‌اند.

در قلمرو هنر كارگران ماهر كوشنده‌اى وجود دارند  كه كار خود را در كمال درستكارى و امانت انجام مى‌دهند و هيچ‌كس حق ندارد آن‌ها را به اين دليل سرزنش كند. از يك سو با پاسداران سنت سر و كار داريم كه با كوشش مداوم و دقيق آنچه را پيش از اين به دست آمده است تحكيم و بهبود مى‌بخشند. از سوى ديگر با انقلابيان بزرگى روبه‌رو مى‌شويم كه گستاخانه خود را بر فراز همه قواعد سنتى مى‌گيرند و در همه مواضع و ديدگاه‌هاى به ظاهر تخطى‌ناپذير ما ترديد روا مى‌دارند. پيكاسو از گروه دوم است.

تصاويرى كه او نقاشى مى‌كند آشكارا براى كسانى نيست كه به شيوه‌هاى كهنه و تنبلانه تفكر و ديدن چسبيده‌اند، همان كسانى كه در شرح‌هاى مصور دنبال تهذيب اخلاق مى‌گردند و به جاى آن كه خواهان مسائل بصرى يا بينش‌هاى آشوبنده يك بيننده ژرف‌نگر باشند مى‌خواهند بُرشى از طبيعت را بر ديوارهاى خود بياويزند كه به دور از هرگونه جنبه آزاردهنده تصوير شده و به طرزى پاكيزه قاب گرفته شده باشد.

كوشش‌هايى به كار رفته است تا پيكاسو را حقه‌بازى آسان كار جلوه دهند. او را به اغواگرى تردستانه به شيوه «شكارچى موش»[1] ، از راه بدر

كردن تلخ‌انديشانه و شيادى كفرآميز متهم كرده‌اند. بارها او را جادوگر خوانده‌اند اما بسيارى از مردم كه از ابهام نهفته در اين برچسب بى‌خبر
بودند اين كلمه را به معناى صفت شعبده‌بازى گرفتند كه از آينه‌ها بهره مى‌گيرد، دست به چشم‌بندى مى‌زند و خلايق را مى‌فريبد. ژورناليسم احساسات‌انگيز پيوسته كوشيده است نسخه‌اى پركشش و گيرا از «پرده‌درى‌هاى هيجان‌انگيز» زندگى خصوصى پيكاسو به خوانندگان خود عرضه كند. با اين همه، گو اين كه ممكن است زندگى او پرتنوع و رنگارنگ به نظر آيد، اساسآ به هيچ‌رو هيجان‌انگيز نيست. زندگى پيكاسو كار او بود. بهترين و بى‌پرده‌ترين زندگى‌نامه او را بايد در نقاشى‌ها، طراحى‌ها و پيكره‌هاى او يافت. پيكاسو نياز به فضاى عشق و دوستى داشت. او براى كار خود به اين عناصر نياز حياتى داشت. حتى صميمانه‌ترين روابط انسانى به طور تنگاتنگ به كار او پيوند يافته بود. بى‌حضو زنان هيچ‌يك از آن صحنه‌هاى شادى‌آور، آرامش روستايى منشانه و مادرانگى آرام و پرصفا وجود نمى‌داشت. اما از اين‌ها گذشته اين عوامل از آن‌رو براى او اهميت داشتند تا افزون بر دوستان، محيط پيرامون، رويدادهاى زندگى خصوصى و رخدادهاى بزرگ سياسى، ذخيره‌اى دائمى براى انگيزه‌هاى نو جهت كار خلاقه او فراهم آورند.

پيكاسو بى‌گمان در برخى دوره‌ها تا حدى اعتبار خود را نزد بسيارى از مردم از دست داد زيرا سوداگران تيزبين اين واقعيت را از نظر دور نمى‌داشتند كه زوايد و زباله‌هاى كارگاه او، كارهاى ناتمام و قلم‌اندازهاى شتابزده و تصادفى او ناگزير از سبد كاغذهاى باطله سر در خواهد آورد. اين جماعت پاپى مى‌شدند، اصرار مى‌كردند تا حتى خرده‌ريزهاى دور انداختنى او را به پول نقد نزديك كنند چندان كه گاه به نظر مى‌رسيد لباس‌هايى كه هنگام كار به جاى قابدستمال از آن‌ها استفاده مى‌كرد گردآورى مى‌شد، بر قامت مانكن‌هاى كچى گرانبها راست مى‌شد و به صورت جامه‌هاى گرانبها مورد معامله قرار مى‌گرفت. پيكاسو در پاسخ به درخواست‌هاى سماجت‌آميز بسيارى از ناشران، با كشيدن چند طرح
مداد رنگى براى چاپ كتاب‌هاى نفيسى كه گويا ذكر نام او روى آن‌ها كشش و جذابيتى پديد مى‌آورد، به حيله اين ناشران را از سر باز مى‌كرد. اين طرح‌ها به عنوان به اصطلاح «ليتوگرافى‌هاى اصل» براى بالا بردن ارزش كتاب‌هاى كم فروش به كار مى‌آمدند و اگر بخواهيم دقيق‌تر بگوييم جز مشتى ياوه نبودند. يكى از ناشران كه براى كتاب خود از پيكاسو درخواست متنى كرده بود به جاى آن چند برگ كاغذ چارگوش دريافت كرد كه روى آن همه حروف الفبا به شيوه‌اى آشفته و درهم برهم قلم‌انداز رقم خورده بود. پيكاسو امر كرده بود كه طرف بايد كتابش را با اين حروف به چاپ بسپارد؛ ناشر اين مقدمه را بسيار باب روز و زيركانه يافت و صفحات را دقيقآ همان‌گونه كه پيكاسو به او داده بود به دست چاپ سپرد. برخى از مردم شايد اين كار را يكسره پوچ و بى‌معنا بيابند. اما آيا بايد به خاطر آن پيكاسو را سرزنش كرد؟ آيا تقصير از اوست كه «اسنوب‌ها» و ابله‌ها اوهام و خيالات عجيب و غريب او را الهام‌هاى هنرى مى‌خوانند؟ ميسياسِرِت[2]  همسر سِرِت، نقاش اسپانيايى، كه ساليان دراز روابط

دوستانه‌اى با پيكاسو داشت در خاطرات خود مى‌نويسد: «دلالان آثار هنرى و كسانى كه خود را به مقام روحانيان خاصه مذهب او منصوب كرده‌اند بى‌گمان لطمه بسيار به او زده‌اند… اين كسان به اين بهانه بى‌پر و پا كه مى‌خواهند بورژوا جماعت را شگفتزده كنند[3]  گاه به ورطه سقوط

كشيده مى‌شوند».

 

[1] .Pied Piper of Hamelin  ، در افسانه‌هاى آلمانى موسيقى‌نوازى كه با نواختن نى موش‌هارا به سوى رودخانه كشيد، آن‌ها را غرق كرد و مردم شهر هَملين را از آزار موش‌ها رهانيد؛ امااز آنجا كه دستمزدش را نپرداختند به كين‌خواهى برخاست و به همين تمهيد بچه‌هاى دهكدهرا به كوه‌ها رهنمون كرد و بچه‌ها در كوهسار ناپديد شدند.

[2] . Misia Sert

[3] . إpater les bourgeois

 

انتشارات نگاه

 

پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو            پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو          پابلو پیکاسو

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “زندگی و هنر پیکاسو”