توضیحات
گزیده ای از کتاب جنبههاى رمان
عنوان «جنبه ها» را به این جهت برگزیده ام که غیر علمی و مبهم است، چون منتهای آزادی را در اختیار می نهد، و سرانجام از این رو که هم متضمن شیوه های مختلفی است که بر رمان می نگریم و هم دربردارنده شیوه نگرش رمان نویس است بر کار خود. جنبه هایی که برای بحث انتخاب کرده ام هفت تا است، داستان، اشخاص داستان، طرح، فانتزی، فرابینی، انگاره و آهنگ.
در آغاز کتاب جنبههاى رمان، می خوانیم
فهرست
- مقدمه ۹
- داستان ۳۹
عتیقه جو. فصل یکم ۴۸
- اشخاص ۶۳
- اشخاص ۹۱
- طرح ۱۱۵
- فانتزى ۱۴۱
- فرابینى ۱۶۷
- انگاره و آهنگ ۱۹۷
ادوارد مورگان فورستر[۱] در سال ۱۸۷۹ تولد یافت؛ تحصیلاتش در «تنبریج اسکول»[۲] بود؛ در ۱۸۹۷ به «کینگز کالجِ»[۳] کمبریج وارد شد، که عمرى با وى پیوند داشت؛ در ۱۹۶۴ به عضویت افتخارى آن درآمد. بسیارى از دانشگاهها به وى درجه افتخارى دادند. او اعلام مىکرد که زندگانیش بر روى هم چندان جالب نبوده، و خود در باب کامیابىهاى خویش همچنان بىادعا بود. در مصاحبهاى که بنگاه سخنپراکنى انگلستان به مناسبت هشتادمین سالروز تولدش با وى به عمل آورد گفت: «چندان که خود مىخواستهام ننوشتهام… به دو علت مىنویسم: یکى براى پول درآوردن، یکى هم جلب احترام مردمى که به ایشان احترام مىگذارم… و باید بیفزایم که مطمئنم رماننویس بزرگى نیستم». اما داورى منتقدان برجسته و عامه مردم جز این بوده است. گذرى به هند[۴]
تنها در چاپ «پنگوین» ۵۶۲۰۰۰ نسخه فروش داشته است.
فورستر علاوه بر پنج رمان و مجموعهاى داستان کوتاه، که در چاپ پنگوین در دسترس است، نزدیک به چهارده اثر دیگر منتشر کرد از آن جمله دو زندگینامه، دو کتاب درباره اسکندریه، که حاصل اقامتش طى دوران نخستین جنگ جهانى است، که در آنجا در خدمت صلیب سرخ بود؛ سناریوى یک فیلم و اشعار اپراى بیلىباد[۵] ساختته «بریتن»[۶] ، که با همکارى «اریک کروزیر»[۷] سرود.
۱
مقدمه
این کرسى با نام «ویلیام جورج کلارک»[۸] پیوند دارد که خود استاد «ترینیتى»[۹] بود. به واسطه اوست که ما امروز به گرد هم مىآییم، و هم با
او عنوان بحث مىکنیم.
گمان مىکنم که وى از مردم یورکشایر بود. تولدش به سال ۱۸۲۱ بود، در «سدبرگ»[۱۰] و «شروزبرى»[۱۱] به مدرسه رفت؛ در سال ۱۸۴۰ به عنوان دانشجو وارد «ترینیتى» شد و چهار سال بعد مدرس شد و قریب به سى سال دانشکده را خانه خویش ساخت، و تنها اندکى پیش از مرگ و هنگامى آن را ترک گفت که سلامتش مختل شد. بیشتر به عنوان یک شکسپیرشناس شهرت داشت، لیکن دو کتاب در عرصههاى دیگر منتشر کرد، که در اینجا باید بدانها اشاره کنم. در جوانى به اسپانیا رفت و گزارش جالبى از سفر خویش را تحت عنوان گازپاچو[۱۲] نگاشت: گازپاچو نام نوعى آش سرد است که او خورده بود و مىنماید که در میان روستاییان اندلسى از آن لذت فراوان برده بوده است. در حقیقت به نظر مىرسد از همهچیز لذت مىبرد. هشت سال بعد، حاصل سفرش به یونان، دومین کتاب وى بود که تحت عنوان پلئوپونزوس[۱۳] منتشر کرد. این کتاب اثرى است سنگینتر و جدىتر. یونان آن زمان محلى بود جدىتر، خیلى جدىتر از اسپانیا؛ بهعلاوه، کلارک نهتنها منصب روحانیت یافته، بلکه خطیب نیز هست؛ گذشته از این با دکتر «تامپسن»[۱۴] همسفر بود، که رئیس وقت دانشکده بود و از آن کسانى نبود که شیفته آش سرد مىگردند، و لذا در آن شوخى و مطایبه درباره قاطر و کک اندک است و ناچار خواننده هرلحظه بیش از پیش با بقایا و آثار عهد باستان و آوردگاهها روبرو مىشود. گذشته از عمق دید، آنچه در سرتاسر آن زنده است احساسى است که نسبت به نواحى برونشهرى ابراز مىشود، کلارک لهستان و ایتالیا را نیز سیاحت کرد.
به سروقت سابقه دانشگاهیش بازآییم. وى طرح شکسپیر کمبریج[۱۵] را ریخت، که کارى بزرگ بود؛ نخست با «گلاور»[۱۶] و سپس با «الدیس رایت»[۱۷] (که هردو کتابدارترینیتى بودند) و بامساعدت الدیس رایت گلوب شکسپیر[۱۸] را منتشر کرد که سخت اقبال عامه یافت. مواد و مصالح بسیارى را براى طبع نسخهاى از آثار «آریستوفانس»[۱۹] گردآورى کرد؛ وى همچنین موعظههایى چند را منتشر ساخت، لیکن در سال ۱۸۶۹ از کسوف روحانیان بدر آمد ــ این امر ضمنآ ما را از پارهاى قیود معاف مىدارد. او نیز مانند دوست نویسنده زندگینامهاش، «لزلى استیون»[۲۰] و «هنرى سیجویک»[۲۱] و مردم دیگرى از همان نسل نتوانست در خدمت کلیسا بماند. و دلایل و جهات کنارهگیرى خویش را در سالهاى تحت عنوان خطرات کنونى کلیساى انگلیس[۲۲] بیان داشت. در نتیجه با اینکه مقام مدرسى دانشگاه را همچنان حفظ کرد از خطابت کناره گرفت. در پنجاه و هفت سالگى و در حالى که مورد احترام همه کسانى بود که او را به عنوان یک انسانِ دوستداشتنى و فاضل و شریف مىشناختند از جهان رفت. قطعآ مىدانید که وى یکى از سیماهاى کمبریج است ــ نه یک سیماى جهانى، و نه حتى سیمایى درخور آکسفورد، بلکه روح و جوهرى خاص این محوطهها، آنچنان که شاید تنها شما که پس از وى بر آنها گام مىزنید به درستى درمىیابید. وى در وصیتنامه خود بخشى از ماترکش را به تأمین هزینه سلسله گفتارهایى تخصیص داده است که هرساله در دانشگاه آشناى وى در باب دوره یا دورههایى از ادبیات انگلیس، نه دورتر از چاوسر[۲۳] ، ایراد مىشوند و با نامش پیوند دارند.
امروزه دعا باب نیست، با این همه من به دو دلیل مىخواهم این دعاى مختصر را بکنم: یکى آن که از خداوند بخواهم اندکى از صفا و صداقت و درستى کلارک را با واسطه همین رشته گفتارها به ما ازرانى دارد، و دیگر اینکه از کلارک طلب کنم که اندکى بر بىدقتى ما ببخشد! ــ چون نمىخواهم شرایطى را که قایل شده است اکیدآ رعایت کنم : «دوره یا دورههایى از ادبیات انگلیس». این شرط هرچند در معنا کریمانه است تصادفآ در لفظ با موضوع سخن ما منطبق نیست، و گفتار افتتاحیه توضیح چگونگى این امر است. نکاتى که عنوان مىشود ممکن است ناچیز و بىاهمیت بنمایند لیکن ما را به موضع مناسبى خواهند رساند که از آنجا تهاجم عمده را آغاز کنیم.
ما به چنین موضعى نیاز داریم، زیرا که رمان تودهاى است سهمگین، و بسیار بىشکل ــ در آن نه کوهى است که از آن بالا رفت و نه «پارناسى»[۲۴] نه «هلیکون»[۲۵] ، و نه حتى «پیزگا»[۲۶] یى. به وضوحو مرطوبتترین نواحى ادب است ــ صدها جویبار آن را آبیارى مىکنند، چندان که گاه صورت باتلاق مىیابد. من از این که شاعران آن را خوار مىدارند در شگفت نیستم، هرچند که گاهى اوقات تصادفآ خویشتن را در آن نیز مىیابند، و نه هم از ملالت و دلزدگى مورخان، آنگاه که تصادفآ همین باتلاق به عرصههاى عمل ایشان هم راه مىیابد. شاید پیش از آغاز به موضوع لازم باشد رمان را تعریف کنیم. این البته یک ثانیه هم وقت نخواهد گرفت. آقاى «آبل شووالى»[۲۷] در جزوه کوچک اما درخشان خود تعریفى را به دست مىدهد ــ و خوب اگر یک منتقد فرانسوى نتواند رمان انگلیسى را تعریف کند پس چه کسى مىتواند؟ وى مىگوید که رمان داستانى است به نثر، و با وسعتى معین[۲۸] . و این براى ما
کافى است، جز اینکه شاید بیفزاییم که این حد یا وسعت نباید کمتر از پنجاههزار کلمه باشد. [۱] . Edvard Morgan Forster
[2] . Tonbrideg School
[3] . King’s College
[4] A Passage to India.
[5] Billy Budd.
[6] . Britten
[7] . Eric Crozier
[8] . William George Clark
[9] . Trinity یکى از کالجهاى کمبریج.
[۱۰] . Sedbergh
[11] . Shrewsbury
[12] Gaspacho.
[13] Peloponnesus.
[14] . Thompson
[15] Cambridge Shakespeare.
[16] . Glover
[17] . Aldis Wright
[18] . Globe Shakespeare
[19] . Aristophanes، دراماتیست (فکاهىنویس) یونانى که سال وفات او را ۱۵۰ سال پیشاز میلاد مىدانند.
[۲۰] . Leslie Stephen
[21] . Henry Sidgwick
[22] The Present Dangers of the Church of England.
[23] . Chaucer ، شاعر انگلیسى (۱۳۴۰ ـ ۱۴۰۰).
[۲۴] . Parnassus، کوهى در یونان.
[۲۵] . Helicon، کوهى در یونان.
[۲۶] . Pisgah، کوهى در اردن.
[۲۷] . Abel Chevalley، (رمان انگلیسى عصر ما، ۱۹۲۱).
[۲۸] . Une fiction en prose d’un certain etendue
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.