انگشت و ماه

احمد شاملو

ع. پاشایی

انگشت و ماه بار اول در سال1371در سوئد چاپ شد (انتشارات آرش)  با عنوان فرعى نظاره‏ى هشت شعر شاملو. در ویرایش دوم ساختار متقارن را به آن اضافه کرده و تمام متن را بازخوانى كرده بودم با کمی دستكارى در بعضی فصل‏ها. و حالا این ویرایش سوم  انگشت و ماه است، با خوانش سه شعر دیگر شاملو همراه با مقدمه­یی دیگر، و بازخوانی و بازنویسی تمام خوانش­های ویرایش دوم، هم در شکل هم در محتوا. یک کار دیگر. در این ویرایش تمام شعرها را سطرشماری کرده و در متن خوانش­ها بارها به این شماره­ها ارجاع داده­ ام.

از همین اول آب پاکی را روی دست آن خواننده­یی بریزم که از این کتاب بیش از آن­چه هست انتظار دارد. برای او می­گویم که انگشت و ماه نه شرح و تفسیر شعر شاملو است، نه تأویل و نقد، و این جور چیزها.  فقط نمونه با چند شیوه از  «خوانش» شعر است که نمونه­هایش از شعرهای احمد شاملو انتخاب شده است. آموزش خوانش است، برای کلاس­های دبیرستان. همین. من این شیوه را از منابع مختلف غربی آموخته­ام. در تمام مدت نوشتن این کتاب شاگردهای دبیرستانی را پیش چشم داشته­ام. خلاصه، روی حرفم با «بر و بکس» مدرسه است (اگر شما از بر و بکس باشید دیگر احتیاجی نیست که برای­تان بنویسم «بَروبَکس».) سعی کرده­ام با همان زبانی بنویسم که با آن­ها حرف می­زده­ام. هر سه کتابم ــــ  انگشت و ماه، از زخم قلب … ، و نام همه­ی شعرهای تو ــــ با همین قصد اما به شیوه­های کمابیش متفاوت، و در زمان­های متفاوت ــــ از 1358اول تا آخر 1392 ــــ نوشته شده­اند.

20,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 600 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

احمد شاملو

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

سوم

قطع

رقعی

سال چاپ

1393

موضوع

شعر معاصر فارسی

وزن

250

SKU

94900

شابک

978-964-351-951-3

تعداد صفحه

381

تعداد مجلد

یک

برگزیده ای از کتاب انگشت و ماه

زنگ انشا شد. روى تخته نوشتم: شبِ بى‏روزنِ هرگز

در آغاز کتاب انگشت و ماه می خوانیم:

به مهين و جهانگير رأفت

براى ياس و زعفران دل‏هاى‏شان

 

یک کار دیگر. در این ویرایش تمام شعرها را سطرشماری کرده و در متن خوانش­ها بارها به این شماره­ها ارجاع داده­ام. از همین اول آب پاکی را روی دست آن خواننده­یی بریزم که از این کتاب بیش از آن­چه هست انتظار دارد. برای او می­گویم که انگشت و ماه نه شرح و تفسیر شعر شاملو است، نه تأویل و نقد، و این جور چیزها.  فقط نمونه با چند شیوه از  «خوانش» شعر است که نمونه­هایش از شعرهای احمد شاملو انتخاب شده است. آموزش خوانش است، برای کلاس­های دبیرستان. همین. من این شیوه را از منابع مختلف غربی آموخته­ام. در تمام مدت نوشتن این کتاب شاگردهای دبیرستانی را پیش چشم داشته­ام. خلاصه، روی حرفم با «بر و بکس» مدرسه است (اگر شما از بر و بکس باشید دیگر احتیاجی نیست که برای­تان بنویسم «بَروبَکس».) سعی کرده­ام با همان زبانی بنویسم که با آن­ها حرف می­زده­ام. هر سه کتابم ــــ  انگشت و ماه، از زخم قلب … ، و نام همه­ی شعرهای تو ــــ با همین قصد اما به شیوه­ های کما بیش متفاوت، و در زمان­های متفاوت ــــ از 1358اول تا آخر 1392 ــــ نوشته شده­ اند.خواننده می­تواند سؤال­هایش را در زمینه­ی خوانش­ها در www.bamdadesari.ir با من در میان بگذارد.

عمری اگر باقی ماند حتماً به آن­ها جواب می­دهم.

دیروز: «صورت مسأله را به‏دقت بخوانيد»

«شعرى را كه در دست داريد به دقت بخوانيد و خوب به آن فكر كنيد!» اين حكمى است كه همه در مدرسه شنيده‏ايم. اما سؤال اين است: به‏دقت خواندن يعنى چه؟ اصلاً چه‏طور بايد خواند؟ شك نيست كه خواندن و راه بردن به درون شعر راه و روشى دارد، هر چند نه راه و روشى مدوّن يا به قطعيت رسيده.

ــــ آيا اين « راه و روش » و اين « شيوه » را جايى مى‏آموزيم؟ مثلاً در مدرسه، از دبستان تا دانشگاه؟

ــــ بگذاريد براي­تان چيزى نقل كنم. دبستانى كه بودم هميشه كُمِيتم در حل مسأله‏ى حساب لنگ بود. از سواددارهاى دم دست مى‏پرسيدم اين مسأله را چه جورى بايد حل‏كرد؟ مى‏گفتند: «اول صورت مسأله را به دقت مى‏خوانيم و خوب فكر مى‏كنيم و بعد شروع مى‏كنيم به حل کردن آن.» بارها صورت مسأله را مى‏خواندم، چيزى به‏ام الهام نمى‏شد. هِى فكر مى‏كردم و فكر مى‏كردم، اما مسأله حل‏نمى‏شد كه نمى‏شد. كو آن دل و جرأت كه از معلم بپرسم: «آقا، اجازه؟ «صورت مسأله را به‏دقت بخوانيد» يعنى چه؟» چه كار يا چه كارهايى بايد بكنم؟ فكر كردن يعنى چه؟ براى فكر كردن چه كار بايد كرد؟ مداد در دست راست، آرنج چپ روى ميز و كف دست چپ زير چانه، و چشم‏ها به كاغذ ورق‏بزرگ دوخته، نگران و باز هم نگران، و «بزازى 25 متر پارچه خريد از قرار مترى … » پيش چشمم. اما فكرم به جايى قد نمى‏داد. هر چه صورت مسأله را مى‏خواندم و فكر مى‏كردم و فكر مى‏كردم مسأله حل نمى‏شد كه نمى‏شد.

بزرگ‏تر كه شدم همیشه از خودم ‏می­پرسيدم: راستى صورت مسأله را چه جورى می­بايست مى‏خواندم؟ چه جورى مى‏بايست فكر مى‏كردم تا مسأله را حل ‏كرده باشم؟ به زبان امروز: چه فرايندى را بايد طى می­کردم تا فكر كرده باشم؟

شدم معلم ادبیات. دیدم آش همان آش است و کاسه همان کاسه: در وقت خواندن شعر، اول شعر را درست بخوانيد و خوب فكر كنيد. شاگردها مدام دنبال «معنى» بودند و از من معنى شعرها را مى‏خواستند. مى‏خواستند من بگويم و آن‏ها آن را روى هر بيت در كتاب‏شان بنويسند. مى‏گفتند همه‏ى دبيرها مى‏گويند و شاگردها مى‏نويسند. «آقا سر امتحان چه جورى بنويسيم؟ آقا موضوع انشا چى‏ها ميدين؟»

زنگ انشا شد. روى تخته نوشتم: شبِ بى‏روزنِ هرگز. توضيح دادم كه پس‏از تجزيه‏ى تك تك كلمات اين عبارت، درباره‏ى مفهوم كلى آن‏ــــ هر چه دستگيرتان شدــــ بنويسيد. صداى اعتراض خيلى‏ها بلند شد. با قلدرى «پدرانه» حرف «من» به كرسى نشست. البته نگفته نماند كه تجزيه‏ى مفردات یا ملکول­های شعر را روى متن‏هاى قديمى شروع كرده بوديم و گاهى هم زيرآبى مى‏زديم به شعر نو. اولین سال‏هاى دهه‏ى 1340 بود.

ورقه‏ها را بردم منزل. حيرت كردم وقتى ديدم كه بعضى بچه‏ها صاف رفته بودند روى خط. ازآن روز تا امروز از خيلى‏ها پرسيده‏ام: چه‏طوری شعر مى‏خوانيد و آن را از كِه يا از كى و از كجا یاد گرفته‏ايد؟ همه خودآموزى كرده‏اند. تأسف‏آور اين است كه از اين‏ها كسى چيزى از مدرسه نياموخته، الا «معنى» و «تفسير».

معلم ديروز خودم كه حالا همكار شده بوديم، زنگ تفريح به گلايه گفت: چرا براى شاگردهات شعرهاى كتاب را معنى و تفسير نمى‏كنى؟ دادشان درآمده. مى‏آورند من براى‏شان معنى‏كنم.از اين بابت از ايشان تشكر كردم. پرسيدم: منظور استاد از «معنى كردن» يا «تفسير كردن» شعرها چيه؟

ــــ  همان كارى كه من براى شما مى‏كردم: معنى كردن، بيان محصول بيت است در عباراتى ساده‏تر كه در آن لغات عربى را هم معنى كرده ‏باشند. مثل كارى كه سودى ِ بُسنَوى بر شعر خواجه كرده است. غرض از تفسير شعر ــــ كه نبايد با علم تفسير خلط شود ـــــ غالبا پيدا كردن «ما به‌ازاى» خارجى آن شعر است. راستى، بنده كه نتوانستم معنى عبارت « شب ِ بى‏روزن، هرگز » را درست بفهمم. ببخشيد قصد جسارت نداشتم. شاگردهاى حضرت عالى از من پرسيدند: آقا معنى اين جمله چيه. گفتم به نظرم يعنى «پايان شب سيه سفيد است.»، البته اگر معنايى بر آن متصور باشد.

با خودم گفتم بله، يكى از شعرهاى مورد علاقه‏ى استاد، كه موضوع انشاى اغلب كلاس‏ها بود، يادم هست:

هر بيشه گمان مبر كه خالى‏ست

باشد كه پلنگ خفته باشد.

و بعد هم تأكيد مى‏فرمودند كه در نسخ ديگر آمده:

هـر پيسه گمان مـبر نهالى‏ست

شايد كـه پلنگِ خفته باشد.

و بعد مى‏فرمودند بيش‏تر از يك صفحه ننويسيد. بچه‏ها مى‏گفتند آقا كمى شرح بدين. مى‏فرمودند: «معنى بيت واضح است (گمان مكن هر بيشه‏يى از پلنگ كه غالباً در كوه است) تهى است، ممكن است در بيشه هم پلنگ خفته باشد…» باز بچه‏ها مى‏گفتند: آقا شرح بدين. مى‏فرمودند: برويد باب اول گلستان را ورق بزنيد و حكايتى را كه اين بيت در آن هست پيدا كنيد و بخوانيد. بيتى در همان حكايت هست كه در نوشتن انشا كمك‏تان مى‏كند. مى‏فرمايد:

اسب لاغرميان به كار آيد /  روز ميدان، نه گاو پروارى.

بچه‏ها كه تندتند يادداشت برمى‏داشتند، دوباره مى‏گفتند: آقا، معنى. و استاد مى‏فرمودند: «روز ميدان (جنگ) اسب كمرباريك و دونده به كار مى‏آيد نه گاو در طويله خورده و آسوده و فربه.»باز فرياد بچه‏ها بلند مى‏شد: آقا، شرح. و حكايت هميشه همين بود.آيا هنوز در به همان پاشنه مى‏گردد؟ نمى‏دانم. امروزه مى‏دانيم كه در خواندن شعر راه و روش‏هاى متفاوتى هست، و از چند راه متفاوت مى‏توان به خواندن شعر پرداخت.پيش از هر توضيحى ضرورى است بگويم اين كتاب ازحد يك كار آموزشى ساده پا فراتر نمى‏گذارد. مى‏خواهد بگويد چه‏طور شعرى را دقيق بخوانيم، و از چه راه‏هايى به درون شعر راه ببريم، امّا هيچ الزام و مطلقيّتى در اين پيشنهادها نيست.

خوانش همان نقد نیست

انگشت و ماه، در این ویرایش، خوانش دوازده شعر شاملو است ــــ اگر از اشارات گهگاهى به شعرهاى ديگر بگذريم‏ــــ همراه با يكى دو مقاله. پس نمى‏خواهد شناخت شاملوى شاعر باشد. غرض از اين كتاب جز اين نيست كه انگيزه‏يى شود كه شعرهاى شاملو، و شايد هم به طور كلى، شعرهاى ديگران را با جانى آگاه‏تر بخوانيم. اين‏جا به نكات ادبى ــــ از هر نوع كه باشدــــ اشاره‏يى نمى‏شود، فقط گهگاه به يكى دو نكته‏ى دستورى، آن هم به شكلى بسيار مقدماتى پرداخته‏ايم. بنا بر اين، روى خطاب من به كسانى است كه خواندن شعرهاى شاملو، و شايد هم شعرهاى ديگران برای­شان سخت بوده است. پس در آن نه حكمى در باب اين يا آن شعر، يا شعر به طور كلى، خواهيد يافت و نه نقد و تفسيرى، به معناى معمول آن. بل‏كه اين نوشته‏ها طرح‏هايى هواييانه است، به قول مولانا.اين خوانش­ها از ديد خواننده به شعرها نگاه مى‏كند، و لزومى ندارد كه خواننده اين‏جا نقاد شعر باشد يا مفسر آن. او مى‏خواهد آن را بشناسد و با آن زند‏گى كند، با آن و در آن سفر كند. شايد در قدم‏هاى بعدى است كه به نقد يا تعبير یا تفسير آن مى‏نشيند. بنا بر اين، اين نوشته در همان سامان خوانِش شعرها مى‏ماند.

در كتاب مى‏خوانيد كه در وقت خواندن شعر مجازيم تخيل‏مان را به كار بندیم، و فرق مى‏گذاريم ميان تخيل و خيال‏بافى. بيان كوتاه ِ تفاوت ِ ميان ِ اين دو اين‏جا ضرورى است. در تخيل، از يك طرف عناصر همانند، و از طرف ديگر عناصر مشترك چيزهاى به ظاهر بى‏ارتباط را جست‏وجو مى‏كنيم، يعنى به وحدتى كه در كثرت‏ها است (با حفظ كثرت‏هاشان) نگاه می­کنیم، و آن را كشف مى‏كنيم و در اين كار هيچ‏گاه از مدار شعر، يا دقيق‏تر گفته باشم، از مدار و فضا و موقعيت كلى شعر بيرون نمى‏رويم، يعنى به جامعيت عناصر سازنده‏ى يك شعر توجه داريم. بى چنين تخيلى به احساس شعر نزديك ‏نمى‏شويم. اما خيال‏بافى، اين‏جا آن وجه از حافظه است كه از نظم زمان و مكان ِ شعر بيرون مى‏رود و مى‏توان آن را فرايندى دانست كه ايماژها يا خيالينه‏هاى اوليه را، كه شايد ربطى به شعر نداشته باشد و به حواس او رسيده، مى‏گيرد و به هم مى‏بافد، دنبال تداعى‏هاى رواـــــ كه شايد فقط لحظاتى به آن‏ها نياز باشدـــــ و ناروا را مى‏گيرد و از اصل شعر دور مى‏شود و آن را از دست مى‏دهد، هر چند كه شايد خود را راضى كرده باشد. تخيل ِپرورده‏ى خواننده بر ادراك مبتنى است، و خيال‏بافى يا خيال‏پردازى بر دلخواسته­های او، كه قاعدتاً با شعر همخوانى ندارد. خيالپرداز آن‏چه را که در شعر هست نمى‏بيند و به چیزی كه خودش ساخته و پرداخته، و با سرشت شعر ناهمخوان است مى‏آويزد. در تخيل، منطق آن شعر خاص را كه در زبان و فُرم ، و به طور كلى در ساختار آن تنيده شده تجربه و زندگى مى‏كنيم، آن را بازآفرينى مى‏كنيم. خيال‏بافى در خواندن ِ شعر كارى است با ارزش البته اگر هدف شناختِ روان‏شناسى خواننده باشد، اما اگر تحليل و خوانش شعر براى ديگران باشد، كارى است نالازم. اشاره‏ى من به خيال‏بافى در چنين نوشته‏هايى است.

نگفته نماند كه كارهاى مثبتى در زمينه‏ى چه­طور خواندن شعر صورت گرفته. مثلاً در زمينه‏ى شعر شاملو، شما را به خواندن مقاله‏ى ژرف‏نگر ِ در جهان انسانى شعر كه تحليل يك شعر شاملو است (مفتون امينى، دنياى سخن 24، بهمن 1367 ) دعوت مى‏كنم. «چيزى» به شما نمى‏گويدــــ نه شعر را براى‏تان «معنى» مى‏كند و نه «تفسير»، اما چيزهایی در منظر شما مى‏گذارد که شما را به تماشا و فرو رفتن در اعماق آن فرا مى‏خواند. نمونه‏ى ارزنده‏يى است در هدايت خواننده به خواندن و دريافتن شعر. خوانش­های انگشت و ماه، از يك نظر، « چيزى » به ما نمى‏گويد: نه «معنى» مى‏كند نه «تفسير». نه برداشت‏هاى اجتماعى يا سياسى از شعرها به دست مى‏دهد، و نه به نقد آن‏ها مى‏پردازد.

هر شاعرى را به گمان من بايد به شكلى خاص خواند. دقيق‏تر، بگويم: بهترست هر شعرى را با حال و هواى خاصِِ متناسب با آن شعر و با راه و روشى كه آن شعر راه مى‏دهد يا مى‏طلبد، بخوانیم. اگر دوست داريد شعرى را تفسير يا تأويل كنيد، به هر معنى كه باشد، خودتان بايد بكنيد. اين‏جا خلوتخانه‏ى شما است. اما يك به اصطلاح تفسير هم هست كه شما را از آن پرهيز مى‏دهم. در اين باره در گفتار زنگار و آينه نوشته‏ام و تكرارش نمى‏كنم.

طرح کلی خوانش

با توجه به نکات پیشگفته، طرح کلی کلاس خوانش­ را می­کشیم.

نشست اول

  1. شماره­زنی سطرها و خواندن چندباره­ی شعر مورد نظر، مثلاً بر سرمای درون
  2. تهیه­ی فهرست­های چندگانه­ی آن شعر
  3. نگاه کوتاه به ملکول­های آن فهرست چندگانه

اگر شما این کارها را بکنید دست کم دو ساعت وقت­تان را می­گیرد، اما اگر فقط بخواهید کار مرا بخوانید شاید خیلی وقت نگیرد.

نشست دوم

 حرکت بعدی، خوانش تحلیلی یا جزءنگرِ شعر پیشِ رو است، یعنی نگاه تحلیلی و باریک­بینی در ملکول­های آن شعر است. مثلاً تحلیل ملکول­های بر سرمای درون زیر 28 جزء یا کلمه، صورت می­گیرد که جلو بیش­تر آن­ها علامت ƒ هست.

بعد از این مرحله از خوانش، غالباً نه همیشه، عنوانی برای این بخش انتخاب می­شود. مثلاً به این بخش خوانش تحلیلیِ بر سرمای درون عنوان تهیای غیاب داده­ایم.

نشست سوم

حرکت بعدی، خوانش ترکیبی یا کل­نگر، یعنی بررسی ملکول­های آن شعر است از دریچه­ همپیکر بودن کل آن­ها. به خوانش بر سرمای درون در این بخش عنوان آی عشق آی عشق  داده­ایم. نگفته نماند که این عنوان­بندی بعد از تمام شدن کار خوانش انتخاب می­شود. این خوانش­ها از نظر شمار صفحه­ها طول­های متفاوت دارند به اعتبار سرشت آن شعرها. یادمان نرود که این خوانش­ها آموزشی­اند برای راه پیدا کردن به نُه­توُهای این شعرها، و از این دریچه نوشته شده­اند. غرض این نبوده که مقاله­نویسی کنیم، بنا بر این هیچ اصراری در فشرده­گویی یا فشرده­نویسی نداشته­ایم. می­خواهیم شعر را مزه مزه کنیم، پیکرش را لمس کنیم، تماشایش کنیم، خیال­پردازی کنیم. برای این کار چیزی که کم نداریم وقت است. پس چه عجله­یی؟

بنا بر این، تأملاتى كه در اين خوانش­ها عرضه مى‏شود، بدون توجه به طول و عرض آن­ها،  راه‏ها و امكان‏هايى بيش نيست، و براى آن نوشته شده­اند كه شما را در این تماشا و شنيدن و لمس پیکر شعرها، چشيدن و بوييدن و مزه مزه کردن ملکول­های آن­ها يارى كنند. با این­همه ضروری است بگویم چه کارهایی در این خوانش­ها، خصوصاً در بخش تحلیل آن­ها، می­کنیم. مدعى نيستم كه اين كتاب در شمار آثارى است كه مى‏كوشد خوانش موشكافانه از شعر به دست دهد، اما پنهان نمى‏كنم كه همیشه آن‏ جور تحليل را در نظر داشته‏ام. كار من امّا از مرز يك تحليل و تشريح ساده پا فراتر نمى‏گذارد. اصل در اين تحليل، آشنايى ، جست‏وجو و كندوكاو اين نكته­هاست.

 ƒشناخت نسبت‏ها يا روابط بين اجزا و عناصر شعرها، يا به طور كلى، ملکول­های هر شعرƒ شناخت كنش يا كنش‏هاى تك‏تك اين ملکول­ها و برهمكنش (ممكن) آن­ها، يعنى تأثير و تأثر متقابل­شان، و صورت فرجامين كارهايى كه كلّ ِ يكپارچه‏يى را در جان ما صورت مى‏بندند. ƒ نگاه كردن و فکر کردن به فضاهاى خالى گسترده‏ى ميان ملکول­های اصلى شعرها. مثلاً ميان سلاخ و قنارى، كه من سعى كرده‏ام در خوانش طرح يك استحاله نشان دهم. خواننده اگر اين‏جور فضاهاى خالى را در بررسى ملکول­های آن شعر نديده بگيرد ديگر نه تنفسگاهى براى «سلاخ» آن شعر باقى مى‏ماند و نه فضايى زمانى‏ـ مكانى خواهد داشت كه در آن استحاله پيدا كند، یا از عمق جانش دیگرگون شود. در اين صورت ما با سلاخى سنگ­شده و فضايى منجمد رو به روييم كه تجلى‏گاه استحاله‏ى انسانیش از دست رفته است. در معمارى اين شعر فضاهاى پر و خالى از ارج خاصى برخوردارند.

ƒ دنبال كردن طيف معنايى هر کلمه­یی با توجه به چارچوب يا موقعيتى كه در آن آمده. مثلاً توجه كنيد به کلماتی چون عريان و سلاخ … در شعرهاى در لحظه و سلاخى مى‏گريست … به بيان ديگر، این­جا در پیشزمینه گذاشتن یا برجسته كردن موقعيت‏هاى زبانى هر كلمه­یی منظور بوده است.

ƒ توجه به بعضی مختصات ساختارى شعرها، نه تا آن حد كه وارد قلمروِ فنى آن‏ها بشويم، چون فرض من بر اين است كه خواننده شايد آگاهى گسترده‏يى در اين زمينه نداشته باشد. از این­جاست جلب توجه خواننده به بعضی نكته­های دستورى، در حد اطلاعات دوره‏ى راهنمايى .

ƒ استفاده از دانسته‏هاى قبلى، مشروط به این كه از سامان‏هاى بيرونى و درونى شعر آن طرف­تر نرود، و ارتباط دادن آن با فضاى كلى شعر. مثلاً در خوانش در لحظه‏ى رستاخيز … ميان شعرى از ريگ وِدا و شعر در لحظه چنين رابطه‏يى ديده‏ام.ƒ دیدن ارتباط ميان شعر مورد نظر با نمونه‏هاى نثر و شعر گذشتگان، مثل نمونه‏هايى كه از عطار و مولوى در خوانش در لحظه‏ى رستاخيز … آورده‏ام، و يا طرح اصلى گفتار طرح يك استحاله… را از اين سخن مولانا گرفته‏ام، از فيه ما فيه او: « اكنون از نيك و بد آدمى بايد گذشتن و فرو رفتن در او كه چه ذات و چه گوهر دارد كه ديدن و دانستن آن است. »

ƒ برقرارى ارتباط ميان شعر مورد نظر با هنرهاى ديگر مثل موسيقى و نقاشى، مثلاً در خوانش­های در  لحظه‏ى رستاخيز…  و آواز زلالى. ƒ مطرح كردن بعضی نكات فلسفى، در حد اشاره، كه به تأمل و عمق‏يابى در شعر يارى مى‏كند. چون كه شعر، روح فلسفه است.

انگشت و ماه شايد دستى باشد اشاره‏كننده به درِ ِِگشوده‏ى اين شعرها براى ورود به نُه‏توهاى افسون‏كننده و عمیق آن‏هاــــ درى كه شايد اول خیال کنیم بسته است.

نمى‏دانم شكل گفت‏وگووار بیش­تر این­ خوانش­ها چه‏قدر مى‏تواند مفيد باشد. نكات ديگرى هم هست كه در فصل «بهترست که بدانیم» و فصل آخر كتاب، زنگار و آينه، كه به نوعى ادامه‏ى اين بحث است، گفته‏ام. اما اين‏جا روی اين نكته خیلی تأکید مى‏كنم كه هیچ­یک از این خوانش­ها را در یک نشست نخوانیدــــ مثلاً خوانش بر سرمای درون بیش از سی صفحه است ــــ بل­که نرم  نرمک و صبورانه با آن­ها همقدم شوید. شاید هفته­ها، هر وقت که حالش را داشتید، با فاصله این­ها را بخوانید، نه پشت هم، و الا به‏هم مى‏آميزند و معجون سختْ‏گوارى مى‏سازند. برای من که این طور بوده.

ع. پاشايى، تهران، خرداد 77

         و  ساری، داراب­کَلا، اسفند 92

. خوانش موشكافانه براى close reading با اين تعريف  : « تحليل مشروح و موشكافانه‏ى همبستگى‏ها و ايهامات معانى چندگانه‏ى  عناصر مؤلفه‏ى درون هر اثرى. » ( واژه‏نامه‏ى مصطحات ادبى، م. هـ . ابرامز، ذيلِ New Criticism ).

reading را  قرائت هم گفته‏اند كه رساناى مفهوم پیشگفته­ی آن  نيست. خوانش ( حاصل مصدر از خواندن ) در فارسى چندان رايج نيست، اما در گِلِکی (:geleki گویش مازندران)  به شكل خونش ((xunesh  به كار برده مى‏شود.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “انگشت و ماه”