توضیحات
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی“
فهرست
توده 7
تغییر مسیر ترس ناشى از تماس
توده و تاریخ 219
نمادهاى تودهاى و ملتها
تورم و توده 241
توزیع و تکثیر 253
سوسیالیسم و تولید
امعا و احشاى قدرت 267
فراچنگ آوردن و جزو وجود خود گردانیدن
بىرغبتى قدرتمدار به بازماندگان 321
فرمانروا و جانشین او
عناصر قدرت 373
قهر و قدرت
فرمان 401
فرمان: فرار و خطر
دگردیسى 443
پیشاحساسى و دگردیسى بوشمنها
دگردیسىهاى گریز 451
هیسترى، شیدایى، مالیخولیا
خودافزایى و خویشخوارى 461
پیکره دوگانه توتم
فرمانروایى و پارانویا 547
سلاطین آفریقایى
مورد شرهبر 583
بخش نخست
مورد شرهبر 605
بخش دوم
پىنوشتار 625
انحلال بازماندگان
در آغاز این کتاب می خوانیم:
توده
تغییر مسیر ترس ناشى از تماس
هیچ امرى براى آدمى نگرانکنندهتر از تماس با ناشناخته نیست. او مىخواهد آنچه را که بر آن چنگ مىاندازد، ببیند، بشناسد یا دستکم به طریقى طبقهبندى کند. انسان همیشه مایل است در هر وضعیتى، از تماس با هر ناشناختهاى بپرهیزد. در تاریکى، هراس ناشى از تماس با امرى غیرمنتظره مىتواند به وحشتى لجامگسیخته مبدل شود. حتى لباسها نیز نمىتواند به اندازه کافى امنیت ببخشد: چه دریدن آن سهل است و بدن عریان، بىپوشش و بىدفاع مىتواند به سادگى مورد تهاجم قرار گیرد و نفوذپذیر شود.
همه فاصلههایى که انسانها در اطرافِ خود بهوجود آوردهاند، متأثر از این ترس ناشى از تماس است. آنان خود را در خانهها که کسى امکان ورود به آن ندارد محبوس مىکنند و به این سبب خود را تا حدى ایمن مىپندارند. ترس از دزدان تنها بهخاطر دانستن نیّت غارتگرانهشان نیست، بلکه تا حدى ناشى از هجومى ناگهانى و غیرمنتظر از دل تاریکى است.
دستى که به شکل یک پنجه درآمده، همواره بهمثابه نمادى براى این منظور بهکار مىرود. بسیارى از آنچه را که گفته شد مىتوان در یک واژه دوپهلو[1] به
معناى چنگ انداختن، هجوم بردن و دست یازیدن بازیافت. از دستدرازى و لمس کردن بىخطر تا هجوم مخاطرهانگیز در این واژه جاى دارد و همواره بخشى
از معناى بعدى در معناى اولیه طنین مىاندازد. اگرچه اسم مصدر و اصل این واژه[2] ـ یعنى چنگاندازى، هجوم ـ تنها به معناى منفى آن خلاصه شده است.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
این تنفر نسبت به تماس، حتى هنگامى که به میان مردم مىرویم، ما را رها نمىکند؛ شیوه حرکت ما در یک خیابان شلوغ، در رستورانها، قطارها یا اتوبوسها نیز با این ترس تعیین مىشود. حتى هنگامى که در نزدیکى دیگران ایستادهایم و مىتوانیم آنها را به دقت مشاهده و مطالعه کنیم، اگر ممکن باشد، باز هم از تماس پیدا کردن با آنها پرهیز مىکنیم. اگر رفتارى متغایر با این امر داشته باشیم، دلیل آن، تعلق خاطر ما به کسى بوده است؛ و در این مورد خود ابتکار عمل را بر عهده داشتهایم.
سرعت واکنش براى پوزشخواهى در هنگام تماس یا لمس اتفاقى و ناخواسته، انتظار و هیجانى که طرف مقابل پس از چنین تماسى براى شنیدنِ پوزش ما از آن سرشار است، بروز واکنش تند و گاهى نیز بدنى ـ اگر چنین عذرخواهىاى صورت نگرفته باشد ـ احساس ناخوشایند و تنفرى که در مقابل «خطاکار» بهوجود مىآید، حتى اگر آدمى از سوءنیت او مطمئن نباشد، از جمله گِرههاى واکنشهاى روانى در ارتباط با تماس با ناشناختهها است که با ناپایدارى و تحریکپذیرى افراطى آنها همراه مىشود، و مستدل مىدارد که در اینجا ما با امرى بسیار عمیق، همواره بیدار و همیشه نامطبوع روبهرو هستیم، امرى که همواره با معین شدن حدود و ثغور شخصیت انسان با او همراه است و حتى در خواب هم که آدمى بىدفاعتر است با این نوع ترس دچار پریشانى مىشود.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
تنها در یک توده است که انسان مىتواند از ترس ناشى از تماس خلاصى یابد. توده تنها موقعیتى است که در آن، این ترس به ضد خود بدل مىشود. آنچه توده به آن نیاز دارد، تراکم توده است که بدنها را به هم مىفشارد؛ و همچنین یک توده، سرشت روانى کسى است که به هم فشرده شده، تحت فشار است، به نحوى که دیگر فرد توجه زیادى نداشته باشد که و چه کسى او را تحت فشار قرار مىدهد. به محض آنکه شخص خود را به توده مىسپارد، ترس از تماس از او رخت برمىبندد. در وضع ایدهآل، همه با هم یکى مىشوند؛ هیچ تفاوتى، حتى جنسیت، مهم تلقى نمىشود. آدمى از کسى که همچون اوست تحت فشار قرار مىگیرد.
او را چنان حس مىکنى که خود را. ناگهان همه چیز جریانى مشابه با درون یک بدن مىیابد. شاید این یکى از دلیلهایى است که یک توده را به متراکم ساختن خود وامىدارد: توده مىخواهد تا هر فرد در حدامکان و به طور کامل از شر ترس ناشى از تماس خلاص شود. هرچه انسانها خود را بیشتر به هم بفشارند، به یقین احساس ترس از یکدیگر در آنها رخت مىبندد. این وارونگى ترس ناشى از تماس به ماهیت تودهها تعلق دارد. ]در این حالت[ احساس رهایى چشمگیرتر است در حالى که توده متراکمتر است.
توده باز و توده بسته
توده، پدیدهاى شگفتانگیز و جهانشمولترین است زیرا به طور ناگهانى و در حالى که پیشتر هیچ اثرى از آن نبوده ظهور مىیابد. عدهاى انگشتشمار ـ پنج، ده یا دوازده نفر ـ و نه بیشتر ممکن است کنار هم قرار بگیرند؛ هیچ اعلامى نشده، هیچ پیشبینى نشده. ناگهان همه جا از جمعیت سیاه مىشود و از هر سو انسانها سرازیر شوند، گویى خیابانها تنها یک جهت دارند.
بسیارى نمىدانند چه اتفاقى روى داده است و اگر پرسشى طرح شود، پاسخى ندارند؛ اگرچه آنها عجله دارند به جایى برسند که بیشتر مردم دیگر هستند. در حرکت آنها نوعى از مصمم بودن نمایان است که بهدرستى از رفتار کنجکاوانه معمولى متمایز است. به نظر مىآید، حرکات هر فرد، به حرکات دیگران منجر مىشود. گرچه این همه موضوع نیست؛ آنها یک هدف دارند که اینجا است، پیش از آنکه بتوانند واژههایى براى آن بیابند. هدف انبوهترین نقطه است که بیشتر مردم در آنجا جمع شدهاند.
این شکل افراطى توده خودجوش است و مىتوان در ادامه مطالبى چند درباره آن بیان کرد. به نظر مىرسد این توده در مبدأ خویش و در هسته اصلىاش، آنچنانکه مىنماید، خودجوش نیست، اگرچه، با چشم پوشیدن از پنج، ده یا دوازده نفر اولیه، واقعآ خودجوش است. توده به محض تشکیل، در پى افزایش
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
خویش گام مىزند: میل به افزایش، نخستین و نهایىترین ویژگى توده است. توده تمایل دارد، هر آنچه در دسترس است، درون خود جمع کند، هر کس که پیکرهاى انسانگونه دارد مىتواند به آن بپیوندد. توده طبیعى، توده باز است؛ رشد آن بىهیچ محدودیتى است؛ خانهها، درها یا قفلها برایش رسمیتى ندارد، هر آنچه او را مسدود کند، مظنون است. توده باز مادامى که رشد کند به حیات خود ادامه مىدهد؛ بودن در اینجا به معناى کامل کلمه فهمیده مىشود؛ این باز بودن در همه جا و همه جهتها معنا دارد. «باز» فروپاشى آن هنگامى آغاز مىشود که رشد متوقف شود.
زیرا توده همانگونه که به یکباره ایجاد مىشود، به ناگهان نیز از هم مىپاشد. توده در شکل خودجوش خود یک موضوع است. گشودگى اى که قادر است آن را رشد دهد، در عین حال، خطرناک است. یک نگرانى از فروپاشى احتمالى همواره در بطن توده بیدار است. توده مىکوشد، براى مدت طولانى از طریق افزایش سریع، بتواند مانع وقوع چنین چیزى شود، توده همه چیز را در برمىگیرد، و چون چنین مىکند به ناچار از هم مىپاشد.
در مقابل توده باز که مىتواند به طور نامحدود رشد و ادعاى جهانشمولى کند، زیرا ممکن است در همه جا به یکباره ظاهر شود، توده بسته قرار گرفته است.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
توده بسته از رشد چشم مىپوشد و توجه خود را بر بقا معطوف مىدارد. نخستین چیزى که حد و مرز آن است. توده بسته با پذیرش محدودیت خود به خویش مىپردازد. فضایى براى خود خلق مىکند که بتواند آن را پر کند. درهاى ورود به این فضا محدود است و تنها این ورودىها قابل استفاده است. این فضا را مىتوان با یک ظرف لبریز از مایع که گنجایش معینى دارد مقایسه کرد. حد و مرز آن پذیرفته شده است، خواه تشکیل شده باشد، از سنگ دیوار مستحکم یا برخى اعمال ویژه پذیرش یا مبلغى معین براى ورود زمانى که فضا به طور کامل پر شد، کسِ دیگرى مجاز به ورود نیست. حتى اگر از کثرت سرریز شود، مسئله اصلى همواره باقى ماندن توده در اتاق بسته است؛ این بیرون ایستادن واقعآ ضرورى نیست.
حد و مرزها مانع افزایش بىقاعده است، گرچه همین امر نیز پراکنده شدن را براى توده سختتر مىسازد و از این رو، از هم پاشیدگى آن را به تأخیر مىاندازد.
در این شرایط توده شانس گسترش خود را از دست مىدهد، اما از قدرت ثبات بهرهمند مىشود. این محافظت از تأثیرهاى بیرونىاى است که مىتواند خصمانه و خطرناک شود و این گرایشها به تکرار امیدوار است.
این انتظار تکرار است که اعضا را قادر مىسازد تا هر پراکنده شدنى را بپذیرند. ساختمان انتظار آنها را مىکشد؛ به خاطر آنها پابرجاست و تا زمانى که آنجاست، آنها مىتوانند به شیوه همیشگى در آن گردهم آیند. فضا متعلق به توده است، حتى در خلالِ کاهش تدریجى، و در این خالى بودن آنها به یاد مىآورند غرق در آب شدن را.
تخلیه
مهمترین اتفاق درون توده عمل تخلیه است. پیش از آن به واقع تودهاى وجود ندارد؛ این تخلیه است که آن را مىسازد. این لحظهاى است که در آن همه کسانى که به توده تعلق دارند، تفاوتهایشان را رها مىسازند و احساس برابرى مىکنند.
این تفاوتها عمدتآ از بیرون تحمیل مىشود؛ این تمایزها عبارت است از مرتبه، منزلت اجتماعى و ثروت. انسانها بهمثابه افراد همواره به این تمایزها آگاهى دارند؛ این وجوه تمایز بر انسانها سنگینى مىکند و بر افتراق آنها پاى مىفشارد. آدمى با استقرار بر مکانى معین و مطمئن، با استعانت از نظام حقوقى نافذ، هرچه را قصد نزدیکى به او دارد، از خود دور مىسازد. او به مانند آسیابى بادى در دشتى وسیع در جاى خود قرار مىگیرد، پرابهت و گردان ـ تا آسیاى بادى بعد چیزى وجود ندارد. آنچه او از زندگى مىشناسد با فاصلهها تعیین شده است؛ خانهاى که در آن خود و دارایىاش را نگه مىدارد، حرفهاى که به آن اشتغال مىورزد، مرتبهاى که خواهان رسیدن به آن است ـ همه اینها در خدمت آنند که فاصله ایجاد کنند و به آن ثبات بخشند و بر آن بیافزایند.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
آزادى هر حرکت عمقى از یکى به دیگرى مسدود است. انگیزهها و انگیزههاى متقابل به سادگى چونان قطره آب در بیابان محو مىگردند. هیچکس مجاز نیست به دیگران نزدیک شود و این حق را ندارد خود را همسنگ آنها سازد. سلسله مراتبِ تثبیت شده در حوزههاى مختلف زندگى به هیچکس اجازه نمىدهد به مراتب عالىتر خدشهاى وارد کند و نسبت به فرودستان جز رفتارى متظاهرانه و موهن داشته باشد. در جامعههاى مختلف این فاصلهها به شکلهاى متفاوت در حفظِ توازن سهیم است. در پارهاى از آنها تأکید بر اصل و تبار و در پارهاى بر حرفه و ثروت قرار دارد.
در اینجا بررسى بیشتر این نظام مرتبههاى اجتماعى براى ما سودى در بر ندارد. مهم این است که این نظام در همه جا وجود دارد، در ذهن و شعور آدمیان جاى مىگیرد و بهصورتى تعیینکننده رفتار آنها را نسبت به یکدیگر متأثر مىسازد. رضایت خاطر ناشى از آگاهى نسبت به برترى اجتماعى تاوان مناسبى براى از دست دادن آزادى حرکت نیست. آدمى در ارتباط با تفاوتها مستأصل و تنگخلق مىشود. او به این وزنههاى سنگین چسبیده است و از جاى خود تکان نمىخورد.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
از یاد مىبرد که خود این بساط را فراهم کرده و همواره در آرزوى رهایى از آن است. لیکن انسان منزوى و تنها چگونه مىتواند از آنها رهایى یابد؟ هر آنچه او انجام دهد و هر اندازه نیز در این امر مصمم باشد، از آنجا که در میان دیگران است، این دیگران کوششهاى او را بىثمر مىسازند. تا هنگامى که دیگران در حفظ فاصلههایشان مىکوشند، نمىتوان به آنها نزدیک شد.
تنها همه و با هم مىتوانند خود را از قید تفاوتها رها سازند. این درست همان است که درون توده صورت مىپذیرد. در کنش تخلیه همه جدایىها به دور ریخته مىشوند و همه احساس یکسانى مىکنند. در توده متراکم به سختى جایى خالى بین افراد باقى مىماند. زیرا بدنها به هم فشرده مىگردند و هر کس به دیگرى چنان نزدیک است که انگار خود او است. سبکبارى ناشى از این احساس بسیار بزرگ است. براى دستیابى به این لحظه خوشبختى که در آن هیچکس بیش و بهتر از دیگرى نیست. انسانها اینگونه به توده بدل مىگردند.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
امّا لحظه تخلیه که اینچنین مطلوب و شادىآفرین است، خطراتى با خود دارد. این لحظه با بیمارىاى دست به گریبان است که از توهم اولیهاش زاده شده است؛ انسانهایى که ناگهان خود را یکسان مىانگارند، بهواقع و همواره یکسان نیستند. آنها به خانههاى خود برمىگردند، بر بسترهاى خود مىآرمند، ثروتشان را براى خود نگاه مىدارند و نام خویش را تغییر نمىدهند. تنها در نوعهاى جدى گرویدن به آیینهاست که آدمیان روابط قدیمى را مىگسلند و به مناسباتى جدید گردن مىنهند.
اینچنین انجمنهایى که برحسب سرشت خود تنها مىتوانند پذیراى عده معدودى از اعضا شوند و به ضرورت ثبات خویش را از طریق مقررات سخت و خشک حفظ کنند، بلور تودهاى خوانده مىشوند. عملکرد آنها در ادامه به تفصیل بررسى مىشود.
اما خود توده از بین مىرود، در آن این احساس بهوجود مىآید که در حال تکهتکه شدن است. بقاى توده تنها در گرو این است که فرآیند تخلیه با انسانهایى جدید که به آن پیوستهاند، تداوم یابد. تنها افزایشِ توده مانع از خزیدن متعلقان او به زیر بار فشارهاى شخصى و روزمره است.
اعتیاد بیمارگونه به ویرانگرى
از اعتیاد بیمارگون توده به ویرانگرى صحبت بسیار است، زیرا بارزترین و نخستین ویژگى است که در او به چشم مىخورد. در عین حال این ویژگى در همه سرزمینها و میان همه فرهنگها دیده مىشود و بهرغم اعتراف به وجود آن و محکوم کردنش، بهسختى مورد بررسى قرار گرفته است.
بیشترین تمایل توده متوجه ویرانسازى خانهها و تخریب اشیاء است. از آنجا که غالب این اشیاء شکستنى هستند ـ شیشهى پنجرهها، آیینهها، گلدانها، تابلوها و ظرفها ـ این تمایل موجود است که درست همین شکنندگىِ اشیاء را سبب تحریک توده به تخریب وانمود کند. البته سروصداى ناشى از ویران کردن، شکستن ظرفها، جرینگ جرینگ تکهتکه شدن شیشهها سهمى وسیع در شادى ویرانگرى دارد؛ این صداها، آواهاى نیرومند زندگى مخلوقى جدید، فریادهاى یک امر نوـزاده هستند.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
سهولت ایجاد آن سبب رواجش مىگردد. همه با هم فریاد مىکشند و صداى شکستن، تشویق و هلهله اشیاء شکسته شده است. به نظر مىآید در ابتداى کار به این نوع هیاهو نیاز ویژهاى باشد، زیرا هنوز تعداد افراد به اندازه کافى نشده و اتفاقى نیفتاده است، یا پیشآمدها بسیار کماهمیت داشتهاند. سروصداها وعدهاى براى قوىتر شدن مورد نظر و سروش خوشیمن از کنشهاى آتى است.
اما اشتباه است، اگر سهولت شکستن را امرى تعیینکننده در این رابطه بدانیم: هجوم تودهها به تندیسهاى سنگین، از جاى کندن و شکستن مجسمهها تا آستانه غیرقابل شناسایى شدن آنها، تخریب سر و دست و پاهاى تندیس خدایان رومى و یونانى توسط مسیحیان، فرو انداختن تصاویر مقدسین توسط اصلاحطلبان دینى و انقلابىها از نقاط مرتفع و مرگآفرین، تخریب سنگهاى صخرهاى که صلابت آنها ویرانگران را در نیمه راه مقصود معطل مىسازند، نمونههایى گویا هستند.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
ویرانسازى تندیس یا سردیسى که امرى یا شخصى را مجسم مىسازد، به معناى برانداختن سلسلهمراتبى است که به رسمیت شناخته نمىشود. در این رابطه بر وجههاى افتراق عمومى و تثبیتیافتهاى چنگ انداخته مىشود که براى همگان رؤیتپذیر و در همه جا معتبر است. استحکام آنها بیانگر تداوم است، آنها مدتهاست که بر جاى خود قرار دارند، به نظر همواره همان جا بودهاند: پابرجا و خللناپذیر. تاکنون ممکن نبود با نیتهاى خصمانه به آنها نزدیک شد. اکنون سرنگون شده و در زیر ضربهها درهم شکستهاند. امر تخلیه در این کنش تعالى مىیابد.
لیکن همواره پیشروى تا به این حد ممکن نیست. آن ویرانگرى معمول که پیشتر از آن سخن رفت، تهاجمى است بر همه مرزها و مرزبندىها. شیشهها و درها به خانهها تعلق دارند، آنها آسیبپذیرترین بخش مرزبندى با بیرون را تشکیل مىدهند. با شکستن در و پنجره، خانه فردیت خود را مىبازد. حال هیچ چیز و هیچکس در آن امنیت ندارد. تصور مىرود که بهطور معمول در این خانهها افرادى پنهان شدهاند که خود را از توده مستثنى مىسازند، در این خانهها دشمنان پناه گرفتهاند. اکنون هر آنچه آنها را جدا مىساخت، زدوده شده است. بین آنها و توده هیچ مانع و رادعى نیست. آنها مىتوانند خارج شده و به توده بپیوندند. آنها را مىتوان به بیرون نیز کشاند.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
اما هنوز معنایى گستردهتر در آن نهان است. انسان منفرد درون توده به این احساس دست مىیابد که در فراسوى مرزهاى شخصیتش ره مىنوردد. او احساس سبکبارى مىکند، زیرا همه تفاوتها برچیده شدهاند. همه تفاوتهایى که او را به خود وامىگذاردند و به درون خود فرو مىبردند. با رفع سنگینى
تفاوتها او اکنون احساس رهایى کرده و آزادى او گذر به وراى مرزبندىهاست. آنچه بر او مىگذرد باید بر دیگران نیز بگذرد. او از دیگران چنین انتظار دارد. یک گلدان گِلى به این سبب توجه او را جلب مىکند که چیزى جز یک مرز نیست. یک خانه به علت بسته بودنش براى او جالب است. آداب و تشریفات، هر چیز و همه چیز که موجد تفاوت است، او را تهدید مىکند و برایش تحملناپذیر است. در همه جا، در این ظرفهاى از پیش مهیا شده کوشش مىشود که توده از هم پاشیده را دوباره باز بخوانند. توده از زندانهاى آتى خود متنفر است، چون همواره براى او زندان بودهاند. براى توده عریان همه چیز به شکل قلعه باستیل جلوهگر مىشود.
گزیده ای از متن کتاب “توده و قدرت” نوشتۀ “الیاس کانهتی”
از میان همه ابزارهاى ویرانگرى، آتش پرجذبهترین است. آتش را مىتوان از مسافتهاى دور دید و خودش دیگران را جلب مىکند. ویرانگرى آتش شیوهاى برگشت ناپذیر است. پس از آتشسوزى هیچ چیز شبیه پیش نیست. توده آتشافروز خود را مقاومتناپذیر مىانگارد. هنگامى که او آتش مىافروزد، همه به او مىپیوندند. همه آنچه دشمنى است، با آتش نابود مىگردد. آتش آنگونه که در آتش نشان داده مىشود، قوىترین نمادى است که توده به آن دست مىیازد. آتش نیز نظیر توده پس از ویرانگرى خاموش مىشود.
[1] . das agreifen
[2] . der Angriff
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.