توضیحات
گزیده ای از کتاب من و بوف کور
واقعآ براى چه بعضى شخصیتهاى بوف کور ناخن انگشت سبابه دست چپشان را مىجوند؟
در آغاز کتاب من و بوف کورمی خوانیم
من و بوف کور
بوف کور اولین رمانى است که من خواندهام. اولین بار که آن را خواندم هفده سالم بود. از آن پس گاه گاهى مقالات و تفسیرهایى هم دربارهاش خواندم. اما هیچ کدام آنها هیچ جوابى براى آن سؤالها نداشت که بوف کور در ذهن خوانندهاش بر مىانگیزد. یادم است در آن اولین بار که آن را خواندم به چیزى هم شک کردم. اما خیلى طول کشید تا دانستم درست شک کردهام. این موضوع به پیرمرد کالسکهچى مربوط مىشد.تقریبآ ده سال پیش بود که دوباره بوف کور را خواندم. این بار دیگر فهمیدم بوف کور چه مىگوید. اما یک نکته بود که در مورد آن شک داشتم. نکتهاى که به زن اثیرى مربوط مىشد. تا اینکه آن هم سال پیش برایم روشن شد. آن وقت تصمیم گرفتم این کتاب را بنویسم.واقعآ براى چه بعضى شخصیتهاى بوف کور ناخن انگشت سبابه دست چپشان را مىجوند؟ آن پیرمرد کیست که در نقاشىهایى که راوى مىکشد زیر سرو نشسته است؟ یا آن که راوى او را از روزنه پستوى اتاقش مىبیند؟ آن بعدى کیست که نعشکشى و قبرکنى مىکند و یک کوزه یا گلدان راغه به راوى مىدهد؟ آیا آن کوزه یا گلدان معناى خاصى مىدهد؟ پیرمرد خنزرپنزرى کیست؟ بوف کور ظاهرآ از دو بخش یا دو شرح حال تشکیل شده است. بعضى از سؤالها هم درباره همین مىتواند باشد. آن دو شرح حال چه ربطى به یکدیگر دارند؟ در شرح حال اول زن اثیرى است که به دست راوى کشته مىشود، و در شرح حال دوم زن لکّاته. آن دو زن چرا آن قدر شبیه همدیگر هستند؟ آیا ممکن است آنها یکى باشند؟ خود راوىها چطور؟ آیا راوىهاى آن دوتا شرح حال واقعآ یک نفرند؟ یا اینکه دو نفر هستند؟ گلهاى نیلوفر بالاخره نشانه چیست؟ بوگام داسى و نهر سورَن چه معنایى مىدهد؟ یا معناى خاصى نمىدهد؟ خود بوف کور چطور؟ اصلا چرا سایه راوى در آن کتاب آن طور است؟ چراغ راوى در بخش دوم پیهسوز است. در بخش اول هم باز از چراغهاى قدیمى است. فوقش مثلا نفتسوز است. چون در دو جا از روایت دود مىزند. اما راوى وقتى در نور آن چراغ مشغول نوشتن است سایه خودش را مىتواند ببیند. سایهاى که جلو چراغ به دیوار افتاده است. یا جلو روشنایى پیهسوز روى دیوار خم شده. آدم وقتى در نور یک چراغ پیهسوز یا نفتسوز دارد مىنویسد، سایهاش جلو خودش مىافتد؟ سایه که در این حالت باید پشت سر آدم بیفتد و او نتواند آن را ببیند؟
این فرق دارد با آن سایهات که صبح پشت سرت شلنگ مىاندازد یا عصر جلو پایت بلند مىشود.اینها فقط بخشى از سؤالهایى است که بوف کور در ذهن خوانندهاش بر مىانگیزد. خواندن واقعى بوف کور هم واقعآ وقتى صورت مىگیرد که تکلیف این جور سؤالها مشخص شود. آیا اینها جواب دارند یا ندارند. اصلا خود کتاب معناى خاصى مىدهد یا نمىدهد.بوف کور زبان خاصى دارد. اتفاقاتى که در آن هست از منطق عادى پیروى نمىکند. اما آیا مىتوانیم چنین روایتى را بىمعنى بدانیم یا آن را هر طور که دلمان خواست معنى کنیم؟فرزانه : آیا مطالب بوف کور کلید دارد؟
هدایت: چه جور هم! پر است! مىخواهى برایت مثال بزنم؟ یکى دوتا نیست. همه، همه چیز را، سرسرى مىخوانند. مخصوصآ بوف کور را، که شاید از همه معلوماتى که صادر کردهام روشنتر است. هیچ چیزش عجیب و غریب نیست. کو چشم بینا؟ گیرم بوف کور حساب و کتاب دقیق دارد…اکنون هفتاد و پنج سال از چاپ بوف کور مىگذرد. در این مدت معناهاى مختلفى براى این کتاب گفتهاند. اما همچنان که خود هدایت گفته است، بوف کور حساب و کتاب دقیق دارد. این طور نیست که هر کس بخواهد ذهنیت و جهانبینى خودش را در بوف کور پیدا کند. البته گاهى خود متن هم مىتواند معناهایى ایجاد کند. معناهایى که خود نویسنده به آنها فکر نکرده بود. اما این جور معناها معمولا انسجام چندانى ندارد. مخصوصآ در رمانها. در رمانها همیشه بعضى جزئیات خواهد بود که با این جور معناها جور درنیاید.وقتى من و بوف کور را خواندید، شاید بد نباشد یک بار دیگر هم این سطرها را بخوانید. مخصوصآ اگر به بعضى از آن معناها هم فکر کنید که تا حالا براى بوف کور گفتهاند. آن وقت شاید در خیلى از مسائل تجدید نظر کنید. وقتى خواستم این کتاب را بنویسم احساس کردم بعضى تکنیکهایى که مخصوص رمانهاست بهتر مىتوانند حق مطلب را ادا کنند. گاهى رمانها و تکنیکهاشان آسانتر مىتوانند بعضى معناها را بگویند. براى همین است که اکثر نکتهها و معناها تکه تکه گفته شدهاند. بدیهى است که اینها فقط وقتى صورت کاملشان را پیدا مىکنند که همه کتاب مطالعه شود. در چند مورد هم بعضى نکتهها را سربسته گفتهام.سه نوع صدا در این کتاب خواهید شنید. صداى خود بوف کور. صداى آنهایى که بعضى نُتها را به بوف کور آموختند. صدایى که بوف کور را مىخوانَد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.