شازده كوچولو (جیبی جلد سخت)

آنتوان دو سنت اگزوپه‌رى

ترجمه احمد شاملو

به لئون ورث Leon Werth

از بچه‌ها عذر مى‌خواهم كه اين كتاب را به يكى از بزرگترها هديه كرده‌ام. براى اين كار يك دليل موجه دارم: اين «بزرگتر» بهترين دوست من تو همه‌ى دنيا است. يك دليل ديگرم هم آن‌كه اين «بزرگتر» همه چيز را مى‌تواند بفهمد حتا كتاب‌هايى را كه براى بچه‌ها نوشته باشند. عذر سومم اين است كه اين «بزرگتر» تو فرانسه زنده‌گى مى‌كند و آن‌جا گشنه‌گى و تشنه‌گى مى‌كشد و سخت محتاج دلجويى است. اگر همه‌ى اين عذرها كافى نباشد اجازه مى‌خواهم اين كتاب را تقديم آن بچه‌يى كنم كه اين آدم بزرگ يك روزى بوده. آخر هر آدم بزرگى هم روزى روزگارى بچه‌يى بوده (گيرم كم‌تر كسى از آن‌ها اين را به‌ياد مى‌آورد.) پس من هم اهدانامچه‌ام را به اين شكل تصحيح مى‌كنم :

               به لئون ورث      

               موقعى كه پسربچه بود 

               آنتوان دوسنت اگزوپه‌رى

75,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 130 گرم
ابعاد 15 × 10 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آنتوان دو سنت اگزوپه‌رى, احمد شاملو

نوع جلد

گالینگور

SKU

95044

شابک

978-964-351-013-8

قطع

جیبی

تعداد صفحه

103

موضوع

داستان خارجی

تعداد مجلد

یک

وزن

130

نوبت چاپ

پنجاه و دوم

سال چاپ

1399

گزیده از کتاب شازده کوچولو

گمان مى‌كنم شازده كوچولو براى فرارش، از مهاجرت پرنده‌هاى وحشى استفاده كرد.

در آغاز کتاب شازده کوچولو می خوانیم

1 

يك‌بار شش سالم كه بود تو كتابى به اسم قصه‌هاى واقعى ـ كه درباره‌ى جنگلِ بكر نوشته شده بود ـ تصوير محشرى ديدم از يك مار بوآ كه داشت حيوانى را مى‌بلعيد. آن تصوير يك‌چنين چيزى بود.

تو كتاب آمده بود كه: «مارهاى بوآ شكارشان را همين‌جور درسته قورت مى‌دهند. بى‌اين‌كه بجوندش. بعد ديگر نمى‌توانند از جا بجنبند و تمام شش ماهى را كه هضمش طول مى‌كشد مى‌گيرند مى‌خوابند.»

اين را كه خواندم، راجع به چيزهايى كه تو جنگل اتفاق مى‌افتد كُلى فكر كردم و دست‌آخر توانستم با يك مداد رنگى اولين نقاشيم را از كار درآرم. يعنى نقاشى شماره‌ى يكم را كه اين‌جورى بود :

شاهكارم را نشان بزرگ‌ترها دادم و پرسيدم از ديدنش ترس‌تان برمى‌دارد؟

جوابم دادند: ـ چرا كلاه بايد آدم را بترساند؟

نقاشى من كلاه نبود، يك مار بوآ بود كه داشت يك فيل را هضم مى‌كرد. آن‌وقت براى فهم بزرگ ترها برداشتم توى شكم بوآ را كشيدم. آخر هميشه بايد به آن‌ها توضيحات داد. ـ نقاشى دومم اين‌جورى بود.

بزرگ‌ترها بم گفتند كشيدن مار بوآى باز يا بسته را بگذارم كنار و عوضش حواسم را بيش‌تر جمع جغرافى و تاريخ و حساب و دستور زبان كنم. و اين‌جورى شد كه تو شش‌ساله‌گى دور كار ظريف نقاشى را قلم گرفتم. از اين‌كه نقاشى شماره‌ى يك و نقاشى شماره‌ى دواَم يخ‌شان نگرفت دلسرد شده بودم. بزرگ‌ترها اگر به خودشان باشد هيچ وقت نمى‌توانند از چيزى سر درآرند. براى بچه‌ها هم خسته‌كننده است كه همين‌جور مدام هر چيزى را به آن‌ها توضيح بدهند.

ناچار شدم براى خودم كار ديگرى پيدا كنم و اين بود كه رفتم خلبانى ياد گرفتم. بگويى نگويى تا حالا به همه جاى دنيا پرواز كرده‌ام و راستى راستى جغرافى خيلى بِم خدمت كرده. مى‌توانم به يك نظر چين و آريزونا را از هم تميز بدهم. اگر آدم تو دلِ شب سرگردان شده باشد جغرافى خيلى به دادش مى‌رسد.

از اين راه است كه من تو زنده‌گيم با گروه گروه آدم‌هاى حسابى برخورد داشته‌ام. پيش خيلى از بزرگ‌ترها زنده‌گى كرده‌ام و آن‌ها را از خيلى نزديك ديده‌ام گيرم اين موضوع باعث نشده درباره‌ى آن‌ها عقيده‌ى بهترى پيدا كنم.

هر وقت يكى‌شان را ديده‌ام كه يك‌خرده روشن‌بين به نظرم آمده با نقاشى شماره‌ى يِكَم كه هنوز هم دارمش محكش زده‌ام ببينم راستى راستى چيزى بارش هست يا نه. اما او هم طبقِ معمول در جوابم درآمده كه :

«اين يك كلاه است.» ـ آن وقت من هم ديگر نه از مارهاى بوآ باش اختلاط كرده‌ام نه از جنگل‌هاى بكر دست‌نخورده، نه از ستاره‌ها. خودم را تا حد او آورده‌ام پايين و باش از بريج و گُلف و سياست و انواع كراوات‌ها حرف زده‌ام. او هم از اين‌كه با يك‌چنين شخص معقولى آشنايى به‌هم رسانده سخت خوشوقت شده.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “شازده كوچولو (جیبی جلد سخت)”