توضیحات
گزیده ای از کتاب پرده را کنار بزن در پایان عشق پیروز است
خدایا…خدایا
کلمه کافیست
برایم گلوله بفرست
در آغاز کتاب پرده را کنار بزن در پایان عشق پیروز است می خوانیم
اشاره 7
دفتر اول
چقدر دنيا خوب است كوچه ما پُر از بازگشتِ بچههاى دبستان است انگار هر كدامشان را پيامبرى به اين جهان آورده است.
او، هَمو …! 15
هشيار مثل من 16
پَسا…! 18
داستانِ شبِ راديو 20
جواب مثبت است 22
داستان را از پاراگرافِ هفتم شروع كن! 24
عالى 25
شعرى تازه اما منتشر نشده از مولانا … 27
119 – تهران 29
احترام قائل شو! 31
سفر، هميشه سرآغازِ اضطرابِ ماست 32
هم … 33
سلسلة السليمان 35
همين كه گفتم 37
هيس …! 39
لبخوانى در كافىشاپ قهوه ترك 41
وصيتِ محضرى با مُهر و تأييدِ بعضى كلمات … 42
تابستان سال 1393 خورشيدى 44
كَپه مرگ 46
اشاره به تابستانِ هزار سال پيش 47
قرائتِ قَسَمهاى كبريا 48
ربطِ راه 49
دارد 50
رُخِ رروح و عَرقِ مدام 52
از شميران به راهِ رى 53
زائر M.i.S 54
دفتر دوم
هر كجاىِ اين جهان كه باشى هميشه زندانبانى هست كه گاهى پنهانى برايت روزنامه بياورد …
نامه ماهىِ قرمزِ ايامِ عيد 57
به ماهىِ سياهِ كوچولو 57
نگاه كنيد! 60
شيركو بىكَس هم هست 61
كتابِ كوچكِ اميد 62
ضربدرِ سه 63
اسمِ كوچكِ يك نفر كه قرار است يك كارى بكند 65
بر اين بوريا 66
اقيانوسها پسِ اين دو ديده پنهان دارم 68
اورادا … 70
انتخابِ اسمِ اين شعر، به عهده شماست 72
يكى از كلماتِ قصارِ همان پياده چارهناپذير 74
همه چيز سرِ جاى خودش خواهد بود 75
از همينجا شروع شد 77
دركِ دُرُستِ درد، نخستين اشاره به احتمالِ شفاست 79
به سطرِ اولِ اين شعر دقت نكنيد، مهم نيست! 81
كمى پايينتر از دَرَكه، رو به مغرب نگاه نكن! 82
بگو 84
امتحان كن! 85
تا باديه 86
دنبالمان بودند 86
هر دو يكىست 88
شما مىفهميد؟! 90
ادامه بدهيد! 91
شاعرانِ قندْ پهلو 92
بَلواى سهشنبه اولِ ماه 93
نيمه دوم يك شعر 95
زهر مار! 96
عالىست، تكرار كنيد! 98
عارى از هرگونه استعاره موجود 100
دفتر سوم
آدمى از اول اولادِ اضطراب و ترانه و اشتباه بوده است. بهتر است زيرِ لب چيزى بخوانم، كوچه خيلى تاريك است.
كدام عده؟! 103
اولِ پايانِ راه 105
رخسارِ كهربايىِ زن 106
وراثتِ وى 107
يك علامتِ ساده 109
مُغانِ هزاره سَقا 110
شما چه مىگوييد براى خودتان؟! 112
مقابلِ قدمگاهِ دريا 114
پيراهنت را رو به باد بگير! 116
بعضى اوقاتِ آرامِ مثلِ همه 118
راهِ ديگرى ندارم 119
لكنتِ محضِ درد 120
دليل دارم 122
تنهاتَر 123
تكرارِ يك چيز، اما جورِ ديگرى 125
احتمالِ يك اشتباه 127
گفتوگو با رهگذرى كهنسال 129
داستانِ دنياىِ بعضىها 130
معطل ماندهام … خيلى وقت است 132
محشر است 134
به شيوه پيامبرانِ عبرانى 136
اول … خودم! 138
مُمْتَحن … و ميتى كه همان ماتئوس است 140
دفتر چهارم
مهم نيست مردم چه مىگويند، اما مهم است گاهى مردم چه مىگويند!
از جانْ به لبْ رسيدههاست! 145
سواى بعضى شايعهها 147
براى مردم 151
شما شاعران، و ما شاعران 154
آن سوى ديوارها 156
درد از درد گذشته است 158
بى راه 159
مىزَر و موميا 160
تكلمِ جادو، تَرَشُحِ توبا 162
تا كنعانا 164
سنگين، خسته … 166
مهم 167
تمامِ دوباره از تمامْتَرِ توام 169
به قوسِ باد 171
حوالى ايذه 173
يك 175
راه … همين است 176
كسى تو را نخواهد ديد 177
درد باشد و تو را اين همه به خاموشى؟! 179
به ياد يك نفر از مردمِ همين دنيا 181
يا عبارتِ محفوظ، يا مى زَرانِ من! 183
ماه آن بالا خيلى تنهاست! 185
كلمه روشن چراغ 187
هر چه دلشان مىخواهد 189
چشمهايم از نورِ كبريت مىترسند 191
روزِ بزرگ 193
رباعىنويسِ رؤياهاى ما 194
زندگى همين است؟! 195
گفتوگو با راننده اتوبوس 196
اشاره
ما، مَردمِ ما، و ماىِ اين مَردم، در شعر و براى شعر است كه به عبادتِ عشق عادت كردهايم. با نظر به چنين ايمانىست كه من همه عمر سعى كردهام مؤمنِ كلمات باقى بمانم.
پيرِ واژه شدن، حالا به هر بهاءِ كه عشق! شعر … تنها براى حضورِ شريفِ انسان آمده است تا در ظهور او به قيامِ پاكىها و درستىها قَسَم خورَد. تا انسان از خوابِ روزمرگى به درآيد و دردها را به همين دعا بشويد. شعر … دعوت به دانايىِ عاشقانه است … تا ابدالآباد!
و در عيشِ همين دانايى است كه درمىيابيم … آزادى، آورنده انسان، و انسان … آورنده آزادى است. و اين همه جز با زبانِ شعر، ميسر و ماندگار نيست. شعر، رؤياىِ رازْورانِ واژهْ پَرَستىست كه راهِ عبور از پَرده پندار را مىداند. خوابىست براى من كه تنها خُنياگرانِ سُحورىْخوان قادر به تعبير آنند. و در نهايت همان دَمِ حلول است كه به حكمت مىرسد.
بارى به همين روايت، ما، مَردمِ ما، و ماىِ اين مَردم، از محبتِ اين معجزه بىخبر نيستيم كه واژههاى خود را در مَقامِ وثيقه آزادى به ميدان مىآوريم. هم سواد است و هم سودا، همه به سوى سپيدهدمى كه موعودِ مزاميرِ ماست.
1393
تهران
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.