توضیحات
گزیده ای از کتاب هتل مالوگو
چند داستان برگزیدهی جایزهی ادبی کین پرایز
در آغاز کتاب هتل مالوگو، می خوانیم
فهرست
اتاقخواب والدينم (اُوِم آکپان). 9
چشمانتظار (اي. سي. اوسوندو). 49
مورخ کلهشق (چیماماندا اِنگوزی آدیچی). 63
غصهی غریبهها (چیماماندا انگوزی آدیچی). 93
هتل مالوگو (هِلُن هابیلا).. 119
«کين پرايز»[1] عنوان جايزهیي است که به پاس قدرداني از تلاشهاي «سِر ريچارد هريس کين»، سال 2000 در انگلستان بنيان نهاده شد. سِر ريچارد کين تلاش کرد در کشورهاي آفريقايي، فروشگاههاي زنجيرهیي کتاب تاسيس کند. اين جايزه هر سال به نويسندگان آفريقاييتباري اختصاص پيدا ميکند که به زبان انگليسي داستان کوتاه منتشر کرده باشند. مبلغ اين جايزه نيز دههزار پوند است.
آنچه در اين مجموعه گردآوري شده برگزيدهیي است از بهترين داستانهاي اين رقابت ادبي طي سالهاي برگزاري آن. داستانهاي اين مجموعه دربرگيرندهي فرهنگ خاص مردمي است که به دليل فشارهاي اقتصادي و سياسي مجالي براي خودنمايي و بروز استعداد ندارند. گاه نويسنده تلاش کرده در يک داستان واقعي، مرگي تراژيک را نه با شگردهای بعضا گمراهکننده که در عینِ سادگی و سرراستی براي مخاطب ترسيم کند، مثلا برشي از نسلکشي در آفريقاي مرکزي. داستان «اتاقخواب والدينم» که برگرفته از مجلهي نيويورکر است به اين مهم اشاره ميکند: ۱۹۹۴ در پي سقوط هواپيماي حامل «جونال هابيا ريمانا» رييسجمهوری وقت رواندا نزديک کيگالي پايتخت اين کشور، قوم «هوتو» اين عمل را به قوم توتسي نسبت داد. همين مسئله آغاز درگيريهاي شديد ميان اين دو قوم شد و منجر به کشتار حدود ۸۰۰ هزار توتسيِ رواندايي و هوتوهاي ميانهرو طي ۱۰۰ روز توسط هوتوهاي تندرو. اين داستان، اشارهیي دارد به يکي از آن وقايع.
در داستان «چشمانتظار»، روي ديگر تقدير را ميبينيم: آنجا که پسرکي در يک کمپ آوارگان منتظر است عکاس سازمانملل او را از مخمصهیي که بدان گرفتار شده نجات دهد. اگرچه نويسندگان اين داستانها در دانشگاههاي معتبر جهان درس خواندهاند و گاه بهعنوان مدرس مدعو، مشغول شدهاند اما از هويت اصليشان فاصله نگرفتهاند. آنچه اين مجموعه را قابل تامل كرده، همين «بازگشت به اصل خويش» است؛ نه بهعنوان يك ژست روشنفكرانه كه بهعنوان دغدغهیي انساني. «مورخ کلهشق» و «غصهی غریبهها» نیز بهرغم داستانبودن، گویی متنی هستند نقادانه نسبت به برخی دیدگاهها دربارهی سیاهان که انگار در هزارهی سوم هم باید قربانی برداشتهای پوچ و سنتی باشند.
«هتل مالوگو» اما داستانی دیگر است و انگار نویسنده تعمدا جایی غیرِ آفریقا را برای طرح داستان انتخاب کرده است. داستانی که ربطی به روابط قوموقبیلهیی ندارد و از اس و اساس حکایت دیگری را برای مخاطب تعریف میکند.
اسكار وايلد ميگويد: «به انسان نقابي بدهيد، حقيقت را به شما ميگويد.» در اين داستانها اما كسي نقابي نزده ولي حقيقت چنان عريان پيش روست كه هيچ قدرتي را ياراي انكار آن نيست. شايد مرادِ خالقان اين آثار نيز همين بوده است: ارایهي حقيقت بدون نقاب.
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.