توضیحات
گزیده ای از کتاب عقربه ی سرنوشت
بالاخره بعد از سال نو، هوا طوری میشود كه بتوان به ساحل شمالی رفت؛ اولین شكار ما در زیر آب در بوكا تابلا در شمال غربی كوراچائو بود. جایی كه خیزاب، غار بزرگی در صخرههای ساحل ساخته بود. در آن روز، موجها كمارتفاعتر از همیشه بودند. آب، بینهایت زلال بود و ما با شادی بهسوی جایی شنا میكردیم كه مرجان و ماهی خاردار زیادی پیدا میشد.
در آغاز کتاب عقربه ی سرنوشت می خوانیم
I
هانس برایتناَیشنر: عقربۀ سرنوشت… 9
II
والتر كولبنهوف: سه چوبدستی از نی.. 27
گابریله وومان: شیوۀ كنورهان. 32
III
وولفدیتریش شنوره: در حال فرار. 49
IV
پتر هرتلینگ: تصادف تكراری یا ادامۀ یك مصیبت… 61
V
زیگفرید وینتر: نجات در آخرین دم. 77
VI
والتر كولبهوف: زن سرخپوست… 87
یوزف ردینگ: اسب دریایی آبی كوچك…. 91
ارنست همینگوی: پایان چیزی.. 100
زندگینامۀ كوتاهی از نویسندگان.. 107
I
هانس برایتناَیشن
عقربۀ سرنوشت
امكان دارد ناگهان ساعت هر فردی كه یك مرتبه به فلورانس میرود، از كار بیفتد. او نباید فوراً خلق خوش خود را از دست بدهد، بلكه باید ساعتش را كه خوابیده است، نزد لوئیجی ساستی ساعتساز ببرد. مغازۀ او را ـ كه بسیار كوچك است ـ میتوان به راحتی در آخرین خیابان فرعی در انتهای یك خیابان بزرگ پیدا كرد؛ متأسفانه نام آن را فراموش كردهام. لوئیجی ساستی را یك ساعتساز ساعی میدانند و اگر پای تعمیرات بسیار بزرگ در بین نباشد، میتوان ساعت خود را فوراً تحویل گرفت. البته باید كمی منتظر شد، اما چه كسی از انتظار لذت نمیبرد؟ به شرطی كه شنیدن یك داستان واقعی، كه حتماً هم داستانی خواهد شنید، زمان این انتظار را كوتاه كند.
وقتی شنیدم لوئیجی ساستی، عادت دارد كه حین كار كردن، برای مشتریان خود داستان تعریف كند، با یك ساعت خراب نزد او رفتم. از این ساعت خاطره داشتم و به همین دلیل برایم عزیز بود. شاید به همین خاطر هم با كمی ترس آن را به ساستی دادم.
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.