توضیحات
در آغاز کتاب صبحانه در خانه سوخته ، میخوانیم:
درباره شاعر
مارگارت ِالنور اتوود ، شاعر، رمان نویس، منتقد ادبی، مقالهنویس، فعال اجتماعی و از عملگرایان محیط زیست، در 18 نوامبر سال 1939 در تورنتوی کانادا در یک خانواده تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش یک جانورشناس فعال بود و بیشتر کودکی اتوود به دلیل مطالعات پدر در جنگلهای شمال ایالت اونتاریو سپری شد. علاقه خاص اتوود به حیوانات بعدها در بسیاری از آثارش نمود پیدا کرد .به خاطر جابجاییهای زیاد مارگارت تا سال هشتم نتوانست حتی یک سال تحصیلی را در یک مدرسه بگذراند.این امر باعث آشنا شدن او با مردم و دیدن و نقل کردن داستانهای مختلف در آینده شد. او در دهه ۵۰ میلادی کار خود را با سرودن شعر آغاز کرد. در سال ۱۹۶۱ لیسانس هنر گرفت و به طور همزمان در رشتههای فلسفه و زبان فرانسه مدرک گرفت. پاییز همان سال پس از انتشار نخستین مجموعه شعرش و دریافت مدال افتخار به دانشگاه هاروارد رفت و در عرض یک سال فوق لیسانس ادبیات انگلیسی را از کالج رادکلیف این دانشگاه گرفت. در همین زمان او برنده بالاترین جایزه ادبی کشورش شد.
اتوود تا کنون جوایز بسیار زیادی را در زمینه ادبیات به خود اختصاص داده است که از میان آنها میتوان به جوایز ” گیلر” ، “پره مییو مانده لو” ، و “پرینس آو آستریا” و بسیاری دیگر اشاره کرد. در سال 1985 جایزه “آرتور سیکلارک” را برای رمان تخیلی «سرگذشت ندیمه» و در سال 2000 جایزه “بوکر” انگلیس را برای رمان «قاتل کور» گرفت و در حالی که چندین بار فینالیست جایزه ” گاوِرنِر جِنِرال ” گردید دو بار موفق به دریافت آن شد.
در حالی که بیشتر به عنوان رمان نویس معروف است، 15 مجموعه شعر نیز منتشر کرده که معروفترین آنها “برگزیده مجموعه اشعار ” و ” آتش خوراکی” هستند. بسیاری از اشعارش برگرفته از افسانهها و داستانهای پریان میباشد که از سنین جوانی مورد توجه اش بوده است. وی همچنین دارای 4 مجموعه داستان و 3 مجموعه نثر کوتاه نیز میباشد.
اثار اتوود تا کنون به 33 زبان دنیا برگردانده شده است.
این کتاب گلچینی از اشعار اتوود میباشد.
آواز افسونگر
آوازیست وسوسه انگیز
که همه دوست دارند بخوانند
آوازی که مردان با آن به دریا میزنند
اگرچه مرگ از روی ساحل پیداست
اوازی که دیگر کسی نمیخواند
هر که شنیده است مرده
و در خاطر زندگان نیست
راز این آواز را با تو بگویم؟
آنوقت مرا
از این آشیان که دوست ندارم
از چمباتمه زدن در این جزیره خیال انگیز
با این دو بال مجنون
رها خواهی کرد؟
اینجا
در خواندن لذتی نیست
در خواندن این آواز سه نفره
که کشنده است
فقط برای تو میخوانم
فقط برای تو
نزدیکتر بیا
این آواز
فریاد کمک است
کمکم کن
فقط تو میتوانی
تنها تو
کسی مثل تو نیست
گرچه این آواز ملالانگیز است
اما
همیشه باید خواند
شعر شب
نترس
چیزی نیست
باد است که به شرق میرود
پدرت رعد
مادرت باران
در این کشور آبگونه
با ماه خاکستریاش
که مثل یک قارچ وحشی نمناک است
با کندههای غرق در آب
و دستههای طویل پرندگان
که بر روی خزهها
دور درختان شناورند
سایهات، سایه تو نیست
فقط انعکاس توست
وقتی پرده بر در میافتد
والدین حقیقیات دیگر آنجا نیستند
ما آن دیگرانیم
کسانی از اعماق دریاچه
که آرام کنار تختت ایستاده ایم
با سرهایی از جنس تاریکی
آمدهایم تا تو را بپوشانیم
با جامهای سرخ
با اشکها و زمزمههای دور
تو در بازوان باران میرقصی
در قایق سرد خوابت
و ما آنجا انتظار میکشیم
پدر و مادری شب آلود
با دستانی سرد
و نوری بی فروغ
در حالی که میدانیم
تنها سایههایی سرگردانیم
فرو افتاده از یک شمع
در این پژواک
صدای بیست سال بعد را
خواهی شنید
این عکس من است
این یک عکس قدیمیست
در نگاه اول به نظر میآید
کاغذیست آغشته به یک سری خطوط تیره و مبهم
و رگههای خاکستری
اما دقیق تر که نگاه کنی
گوشه سمت چپ تصویر
چیزی شبیه یک شاخه میبینی
بخشی از یک درخت
(مثل درخت کاج یا گل حنا )
و در سمت راست، تقریبا رو به بالا
روی یک شیب ملایم
یک خانهی چوبی کوچک
در پس زمینه
یک دریاچه وجود دارد
و انور دریاچه تعدادی تپه کوتاه
(این عکس
دقیقاً یک روز بعد از غرق شدن من گرفته شده است)
من در دریاچه هستم
در مرکز تصویر
درست زیر سطح آب
سخت میشود گفت دقیقا کجا
یا به چه اندازه بزرگ یا کوچک
تاثیر آب بر روی نور
تصویر را میشکند
اما اگر خوب نگاه کنی
در نهایت
من را پیدا خواهی کرد
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.