توضیحات
گزیده ای از کتاب شناختنامه ويرجينيا وولف
دهباشی در این کتاب سرگذشت وولف را شرح داده، شرایطی که این نویسنده در آن میزیسته را تشریح کرده و نقدها و تفسیرهای پیرامون زندگی و آثار او را گردآوری کرده است.
در آغاز کتاب شناختنامه ويرجينيا وولف، می خوانیم
فهرست
ستيز درونى ويرجينيا وولف 5
سالشمار زندگى و آثار ويرجينيا وولف 7
بلومزبرى و ياران 23
از لندن تا رود مل 29
زيبايىشناسى پارههاى گوناگون 34
رمانهاى سال 1930 و تأثير تاريخ 46
ويرجينيا وولف و مدرنيسم 69
فمينيسم وولف و وولف فمينيسم 99
هنر داستاننويسى 102
ويرجينيا وولف و عشق به كلمات و نوشتن 109
رمان به روايت ويرجينيا وولف 114
ادبيات داستانى آمريكا 122
پارك كيو 136
نقش مشاهدهگرى و روايت در پارك كيو 144
يادداشتهاى روزانه و نامههاى ويرجينيا وولف 154
يادداشتها : 175
خاطرات ويرجينياوولف 178
يادداشتها : 200
خاطرات ويرجينيا وولف 201
نامهاى درباره نويسندگى 207
هنر زندگينامهنويسى 212
خوانش دو صدايى 225
معماى ويرجينيا وولف 231
ماهيت هنر ويرجينيا وولف 234
ويرجينيا وولف، تنها در دنيايى دشمن خو 239
ناشر و منتقد 244
يادداشتها : 249
نامه به شاعرى جوان 251
تصوير روپرت بروك 268
چگونه بايد كتاب خواند؟ 271
زنى كه شهامت داشت راست قامت زندگى كند 287
ارلاندو، تصويرى از جامعه انگلستان 289
ويرجينيا وولف عنصر زمان را در روابط انسانى مىجويد 294
اين نداهاى درون كه منقلبم مىكردند 298
«به سوى فانوس دريايى» در نگاهى كوتاه 301
درباره «اتاقى از آن خود» 308
«چه كسى از ويرجينيا وولف مىترسد؟» 310
مرگ او همچنان مشغله ذهنىام است 313
سخن آخر 315
آخرين نامههاى ويرجينيا وولف 323
يادداشتهايى بعد از مرگ ويرجينيا وولف 330
مباحث انتقادى ويرجينيا وولف 347
روايتى ديگر از زندگى ويرجينيا وولف 351
ارثيه ناقدانه 355
على دهباشى
ستيز درونى ويرجينيا وولف
اولين آشنايى راقم اين سطور با ويرجينيا وولف از طريق ترجمه مصطفى اسلاميه است كه در مجله رودكى (1351) داستان «مرده ريگ» را منتشر كرده بود. در سالهاى بعد داستانهاى ديگر از وولف ترجمه شد كه با علاقه مىخواندم.
اگر اشتباه نكنم زمستان 1360 بود كه در يكى از ديدارهايم با زنده ياد پرويز داريوش پرسيدم تازه چه خواندهايد؟ اشاره كرد به ميز كارش در كتابخانه منزلش. رفتم كتاب را برداشتم. رمان Mrs. Dalloway وولف بود. چاپ انتشارات پنگوئن. داريوش دقايقى از اين رمان گفت. مىدانستم كه چند ماهى است به علت درد شديد و ناگهانى در ناحيه دست نمىتواند كار كند. آنچنان به شوق آمدم كه پيشنهاد كردم ايشان ترجمه كند و من بنويسم. به نوعى محرر ايشان شدم در ترجمه خانم دالووى كه هفتهاى سه جلسه رفتم تا كار تمام شد و سال بعد در انتشارات رواق چاپش كرديم. و بعد در سالهاى اخير اين علاقه به وولف منجر به شماره ويژهايى در مجله سمرقند شد كه ديدهايد. اين همه براى اين بود كه بدانيد اين شماره بخارا يك سابقهايى دارد.
ويرجينيا وولف عليرغم ستيز درونى با خودش بسيار شجاع بود. اين شجاعت در جاى جاى زندگيش ديده مىشود. زمانى كه براى آثارش ناشر پيدا نمىشد تصميم گرفت و با همسرش لئونارد در بهار 1917 انتشارات هوگارد پرس را بنياد گذاشت تا بتواند آنچه را دلش مىخواست بنويسد و نه آنچه كه ناشران از او مىخواستند. و در جايى خطاب به دوستى مىنويسد : «اگر مىخواهى پيشرفتى در هنر داشته باشى، در كنج اتاقت گريه نكن، راههاى به وجود آوردن آثار خودت را بيافرين.»
آرنو كترين رماننويس معاصر پس از بررسى زندگى وولف چنين اظهار نظر مىكند: «او در زندگىاش فقط مىتواند يك هدف داشته باشد: عطش سيرابناپذير نوشتن يا زايل شدن. به اين دليل كه نوشتن است كه او را زنده نگه مىدارد. و اين زندگى از طريق نوشتن به او اجازه حيات مىدهد.»
در ويژهنامه ويرجينيا وولف از چندين منبع انگليسى، فرانسوى و آلمانى بهره جستيم. كليه مقالات اين شماره براى اولين بار است كه ترجمه و منتشر مىشوند به جز «نامههاى آخر وولف» از مجله كِلك و «نظريات وولف درباره رمان» از ترجمه دكتر حقشناس است كه مآخذ آن آمده است.
گفتنىها و نوشتنىها درباره وجوه گوناگون ويرجينيا وولف را در طى مقالات اين شماره خواهيد خواند. يادداشت خود را با نظر آرنويو بريزاك به پايان مىبرم كه گفته است: «به نظر ما هاله رقتانگيزى كه پيرامون چهره ويرجينياوولف را گرفته است چندان مناسبتى با حال او ندارد. ما مىخواستيم نشان دهيم كه او بيش از هر چيز نويسندهاى كوشا، زنى روشنفكر و آفرينندهاى بزرگ بوده است و نه شخصيتى ماليخوليايى و خودكشى گرا. خودكشى او را بايد از نوع خودكشى كسانى مانند والتر بنيامين و اشتفان تسوايك دانست: آنان چون هيچ آيندهاى در پيش رو نمىديدند نتوانستند خود را از فرو افتادن در چاه نوميدى بر كنار دارند.»
وولف اروپا را در آستانه جنگى ديگر مىديد، مىدانست كه اروپا و شايد به تعبيرى جهان چگونه در هم خواهد ريخت. اگر نوشتههاى وولف را به دقت بخوانيم، درمىيابيم كه وولف زندگى را در عشق و زيبايى مىخواست و معنا مىكرد و حال كه جنگى ديگر از راه مىرسيد تمامى معناى زندگى و چهره اروپاى دوست داشتنىاش متلاشى شد و وولف همين را تاب نياورد و به سوى مرگ شتافت پيش از آنكه مرگ و نيستى به اروپا چنگ اندازد.
پائيز 1385
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.