توضیحات
گزیده ای از کتاب زمستان تپههای سوما
می خواهم بگویم با این کاغذها و حرف ها خوب باش، مهربان باش! چه خون دل ها که برایشان خورده شده. اما نفسم را در سینه نگه می دارم. می فهمد می خواهم چیزی بگویم. سرش را از روی کاغذها برمی دارد و به من تیرتیر نگاه می کند. از نگاهش می ترسم.
در آغاز کتاب زمستان تپههای سوما می خوانیم
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.