توضیحات
گزیده ای از کتاب به دوستان آن سوی مرزها
چه شگفتانگيز است احساس رويش شعرم
آن دم كه در خودم فرو مىروم
شعر رشد مىيابد و جاى مرا مىگيرد.
به كنارى پرتام مىكند
شعر آمده است
در آغاز کتاب به دوستان آن سوی مرزها می خوانیم
فهرست
يادداشت مترجم انگليسى 5
شاهينى بر فراز جهان (يادداشت مترجم فارسى) 17
زمزمه دريانوردان 21
گذرگاه سپيدهدمان 23
آرامش در كشتى 24
نيمهشب 26
آشفتگىها 27
پس از حمله 28
تصوير آب و هوا 30
راهآهن 31
قاعده سفر 33
زوج 36
رو در رو 38
سايروس 40
شناىِ تاريك 42
تصويرى از چشمانداز شب 43
ليسبون 45
دوگانگى 47
قاعده زمستان 50
پرندگان صبحگاهى 53
درباره تاريخ 55
تنهايى 58
پس از مرگ كسى 61
اوكلاهما 63
بارش بىامان در آن سوى مرز 65
در هواى آزاد 68
موسيقى ملايم 72
لحظهها 74
نفس كشيدن در هواى ماه ژوييه 76
كنار رودخانه 78
حوالى مرزها 81
ترافيك 83
وظيفه شبانه 86
پنجره گشوده 88
پيشدرآمد 90
درخت و آسمان 93
دوردست 94
موسيقى تند 96
بهشت ناتمام 98
تحت فشار 100
فضاهاى باز و بسته 102
در من نگريد خاطرهها… 103
شعرهاى منثور
بلبل در بولوندا 107
ستون 108
به دوستان آن سوى مرزها 110
قفسه كتاب 111
يادداشت مترجم انگليسى
رابين فولتون[1]
توماس ترانسترومر، در سال 1931 در استكهلم بهدنيا آمد، وى پس از يك دوره فترت چهار ساله، چندين دفتر شعر منتشر كرده است كه عبارتند از: «17 شعر ـ 1954»، «بهشت ناتمام ـ 1962»، «صداها و ردپاها ـ 1966»، «ديدن در تاريكى ـ 1970»، مجموعهاى از برگزيده چهار دفتر شعرش در سال 1967 منتشر شد و دفتر منتشر شده به سال 1970 در ميان جديدترين چاپها و بين موفقترينشان بود. اين مجموعه اشعار ترانسترومر تمام پنج كتاباش را به تصوير مىكشد.
در مجموعه منتشره به سال 1959، شعرى با نام «توماس ترانسترومر» (از كتاب 17 شعر) اينگونه آغاز مىشود :
«تو رابطه در هم شكسته اشياء را مىدانى
كيمياى سنگها را مىشناسى.
جهان با روشنايى خدا پوشيده مىشود…»
و مقايسه شده با نقطهنظر ترانسترومر به يك «شاهين». شهر به عنوان يك كلّ توصيف دقيقى از شعر اخير ترانسترومر مىباشد كه به شيوههاى بسيار زيادى مذهبى و رازآميز، پيرامون سنّت آشناى شعر طبيعى سوئدى ترسيم مىشود و بهطور نسبى، غيرشخصى است، تا آنجا كه به شاعر روايى مربوط مىشود و نقطه نظرات عميق و تندى را فراهم مىسازد كه بر چيزهاى خاصى تمركز دارد و استفاده متناوب از تناقض را كه ارتباط مبهم ميان حالاتى را كه در زندگى روزمره طى مىكنيم، پيشنهاد مىكند.شعرى مانند «اسرارى پيرامون راه» خصيصه شيوه آثار اخير ترانسترومر را شرح مىدهد. مجموعهاى از تضادها، توصيف مىشود، روشنايى، تاريكى، خواب، بيدارى، خود، ديگرى، سكون، حركت، درون، بيرون و آنها هر كدام با ديگرى به چنين مسيرى مربوط مىشوند تا اينكه محدوديتهاى منطقه را شرح دهند كه مركز تعريف شده برخى از تجلّيات و ظهور تجربه مىشود. در فضاى ميان مصرعهاى 9 و 10 بهنظر مىرسد كه شاعر مىگويد: «من تجربههاى شما را در مسيرى مستقيم برانگيختهام؛ مابقى به تعريف بيشتر من بستگى ندارد، بلكه به تصورات تجربههاى خود شما وابسته است و تغيير كانون تمركز ما را به دو خط قبلى برمىگرداند با جهان درونى بدون پيچيدگى، بىپروا و رنگارنگ، بدون خود درونى ما :
«روشنايى بر چهره انسانى كوبيد كه در خواب بود و
رؤيايش زلالتر بود
اما او بيدار نشد.»
شعرِ «او اما از خواب برنخاست»
«تاريكى بر چهره انسانى كه ميان ديگران
زير نور شديد خورشيد
با پرتوهاى ناشكيبا گام برمىدارد
مىكوبد،
هوا بهناگاه تاريك شد،
گويى با ريزش يكريز باران،
من در اتاقى ايستادم كه هر لحظه
موزه پروانهاى را در بر مىگرفت.
و هنوز خورشيد ـ
بسان گذشته
با پرتوهاى ناشكيبايش جهان را به تصوير كشيد.»
تلاش براى احاطه اين نوع الهام و وحى، يكى از لذتهاى بنيادين آثار ترانسترومر را بر جاى مىگذارد، از شعرهاى پايان دهه پنجاه، درست تا شعرهاى اواخر دهه هفتاد، و پيشرفتهاى متنوع آن به نگرشهاى «من» از شعرهاى فردىاش اشاره دارد، و همينطور به وضعيت جارى كه در آن ترانسترومر شايد صريحآ دوباره به آن عمل بكند يا عمل نكند و بهسوى نوعى از هنر اشاره دارد كه احساس مىكند بايد براى آفرينش آن اهتمام بورزد.در برخى از شعرهاى اخير الهام مىتواند نسبتآ شكل سادهاى به خود بگيرد: يك دخالت ناگهانى از جهان ديگر، خواه شكلهاى غيرواقعى خواه برحسب تقابل ميان طبيعت و ماوراء طبيعت.
[1] . Robin Fulton
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.