توضیحات
گزیده ای از مجموعه داستان آذرخش
این مجموعه شامل 23 داستان کوتاه است که گردآورنده آنها را به چهار دسته تقسیم کرده. از نویسنگان این مجموعه میتوان از گابریله وومان، میشائلا زوبل، زیگفرید لنتس، ارنست همینگوی، وولفگانگ بورشرت و هانس بندر نام برد. هنمچنین 3 مقاله درباره به وجود آمدن داستان کوتاه، ویژگیهای داستان کوتاه و کارگاه داستان کوتاه هم آمده که برای افراد علاقهمند به داستاننویسی بسیار مفید است.
در آغاز مجموعه داستان آذرخش می خوانیم
معمولاً داستان از تجربیات یا مشاهدات شخصی برگرفته میشود. برای مثال داستان كوتاه «یك تكه از زندگی است» (وولفدیتریش شنوره[1]). نوری ناگهانی چون آذرخش روی چیزی تابیده میشود و خواننده را هشیار میكند. داستان كوتاه، موضوعات خود را از زندگی روزمره و همچنین موضوعاتی میگیرد كه میتوان آنها را شكافهای زندگی روزمره هم دانست. برای مثال عشق، خوشبختی، بدبختی، مصیبت، جنگ، خشونت، تعقیب و مرگ. یعنی داستان كوتاه در مورد تمام موضوعات زندگی است؛ همین نكته در دستهبندی موضوعی مجموعۀ فوق هم رعایت شده است. «داستان كوتاه وجود ندارد» (هاینریش بل). تنوع در محتوا و شكل اینگونه متن و سبك نوشتن، در داستانهای برگزیدۀ زیر مشخص میگردد: مشاهدۀ دو كودك در حال نزاع كه امری عادی و روزمره است (كورن فلكس، اوتو اف. والتر)،یك همسفر ناخوشایند در تراموا (هر روز صبح، میشائلا زویل)، گفتوگوی یك خانم معلم با دانشآموزی پریشان (من اشپربر، گابریله وومان)، مشاهدات یك نوجوان كه در پی پیدا كردن هویت خویش است، در مقابل آینه (در آینه، مارگرت استینفات)، تصویر مبهم یك منشی، حین استراحت ناهار (وقت ناهار، وولف ووندراچك)، تشریح یك اتفاق ناگوار كه داستانسرا مسبب آن بوده است و پیآمدهای پیشبینی نشدهای دارد (درست مثل گوگول، زیگفرید لنتس)، تصادف مرگباری كه با برشهایی مانند فیلم نقل میشود (تمام سایهها تیره هستند، اشتیگ داگرمان)، مشكلات دوران بلوغ كه از دید یك دختر چهارده ساله بازگو میشود (پسر با نمك وجود ندارد، كارن داو)، صحنۀ كوتاه تكگویی یك حسادت (حسادت، تانیا سیمرمان)، تشریح تشویشهای یك زن و شوهر، همزمان با بزرگ شدن دخترشان (موی زیبای طلایی، گابریله وومان)، داستان یك قرار كه بهطرز مضحكی گذاشته میشود (آدمربایی، میلنا موزر)، تشریح كوتاه یك ازدواج (روز عروسی، ارنست همینگوی)، یك تكگویی درونی در مورد جنگ دوم جهانی (برادر رنگپریدۀ من، وولفگانگ بورشرت)، تشریح زندگینامه مانند یك تجربۀ وحشتناك جنگی (مرا ببخش، هانس بندر)، داستانی از زبان یك كودك در مورد تعقیب یهودیان (برلین، خیابان گورمان، كورت بارچ)، بازگو كردن یك اعتراف كه نویسنده آن را در یك خانۀ سالمندان شنیده است (خوشبختی، الیزابت لانگگِسر)، مونتاژ افكار و واكنشهای تماشاگران مختلف فیلم«شب و مه»، فیلم مستند آلن رنه[2] در مورد نابودی یهودیان در اردوگاههای اسیران جنگی آلمان (حین فیلم؛ یوزف ردینگ)، تكگویی یك مادر كه پسر خود را در مرز داخلی آلمان از دست داده است (دستور شلیك، راینر كونسه)، نامۀ سرگشادۀیك كارگر به قدرتمندان. كارگری كه تاكنون صادقانه كار كرده و حالا دیگر ایمان خود را به ایدآل سوسیالیستی از دست داده است (نامهای كه به سختی قابل خواندن بود، هانس یوآخیم شِدلیش)، گزارش یك نویسنده كه به نیویورك مهاجرت كرده است و در آنجا هم با خشونت آشنا میشود (دوران ناامنی، هانس زال)، گفتوگوی یك فرد سالخورده با یك جوان، در مورد پیر شدن (اتاقی كه آب میرفت، كورت مارتی)، تصویر یك فرد بازنشسته (یك بار آمریكا، كلاوس كوردون) و بالاخره بازگویی افكار یك دختر كه برای اولین بار با معانی فانی بودن و مرگ آشنا میشود (دیگر هرگز، سوزانه كیلیان) مجموعۀ داستانهای این كتاب را تشكیل میدهند.
[1]. Wolfdietrich Schnurre
[2]. Alain Resnias
دیدگاهها
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.