نگاه: نمایشنامه های «هملت» و «طوفان» اثر ویلیام شکسپیر از سوی نشر نگاه منتشر شدند. ویلیام شکسپیر شاعر و نمایشنامهنویس قرن شانزدهم انگلیس بود که بسیاری وی را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «هملت» بزرگ ترین نمایشنامه تمامی اعصار است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان به شمار میآید. داستان این نمایشنامه از آنجا آغاز میشود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک بازمی گردد تا در مراسم تدفین و خاکسپاری پدرش شرکت کند. پدرش به گونه مرموزی به قتل رسیدهاست. کسی از چگونگی و...
شاه لیر
نوشته ویلیام شکسپیر ترجمه ابوالحسن تهامی
لیر، پادشاه افسانه ای بریتانیا، در سال های پیری برای رهایی از مسئولیت های خطیر سلطنت، کشور را میان سه دخترش تقسیم می کند و سخت ترین بحران زندگی خویش را می آفریند. اليراز روی غرور دختر محبوب خود را طرد می کند، و دو دختر دیگر به پیمان های خود وفادار نمی مانند و پدر را از قصرهای خود می رانند؛ و او در شبی توفانی و یخبندان ، تحقیرشده و مطرود، به ورطۂ جنون سقوط می کند… شاه لیر، از سه تراژدی اوتللو، هملت و مکبث، جایگاهی بالاتر دارد و بزرگترین تراژدی شکسپیر شناخته می شود. در این ترجمه افزون بر متن نمایشنامه، بخش هایی نیز به شناخت سرچشمه های این بازی، تاریخ تحولش در طی قرون ، افول ان وطلوع مجددش، اجراهای ستایش شده اش در تئاتر، و درخشیدنش بر پرده ی سینما اختصاص دارد.
مکبث
ویلیام شکسپیر
ابوالحسن تهامی
انتشارات نگاه
مکبث یکی از چهار تراژدی بزرگ شکسپیر است. روایتی است از جنایت و مکافات که بر چهار ستون جادوگری، جنایت، ظهور ارواج خبیث و شکوه ادبی قرار دارد. شکسپیر در اوج استادی خود آنها را به گونه ای تاثیرگذار، مهیج و به یادماندنی در هم آمیخته است.
تاجر ونیزی
ویلیام شکسپیر
ترجمه ی ابوالحسن تهامی
تاجر ونیزی از خطه ی عشق گذر کرد و در خطه ی نفرت توقفی.
در خطه نفرت آدم ها پوست گرگ به تن می کنند و دندان نشان می دهند، به دلیل اختلاف عقایدشان رگبار دشنام بر یکدیگر می بارند و برای مشتی سکه طلا که به وام می دهند، تکه ای از گوشت یکدیگر را می برند. اما در خطه ی عشق شکوه آسمان به زمین می آید، عاشقان پاکدل به وصال یکدیگر می رسند و اختلاف کیش و عقیده بلا مانعی برای عاشقان راستین نیست.
هملت
ویلیام شکسپیر
ابوالحسن تهامی
در این کتاب افزون بر ترجمهی متن نمایش، گفتارهای زیر را نیز میخوانیم:
اهمیت هملت در این روزگار
هملت و دوران الیزابت
تراژدی انتقام
زبان این نمایش
تحلیل شخصیتهای نمایش
چند نقد ادبی از هملت، نوشتهی:
اندروسسیل بردلی، ارنست جونز، تی اس الیوت و ویلسن تادی.
هنری پنجم
ویلیام شکسپیر
ابوالحسن تهامی
«هنری پنجم» درامی است هیجانبخش و روایت زندگی پادشاهی فرهمند در آشوب تنشهای داخلی و جنگهای برونمرزی و حماسۀ پیروزی سپاه کوچک او بر ارتش عظیم فرانسه.
هنری پنجم، اوج استادی شکسپیر در نگارش نمایشنامههای تاریخی است، با نگاهی تردیدآمیز به جنگ.
جولیوس قیصر
ویلیام شکسپیر
ابوالحسن تهامی
آنگاه که گمان میرود جولیوس قیصر پس از حذف رقیبان سیاسی اندیشهی تاج بر سر نهادن دارد، جمهوریگرایان با توطئهیی او را میکشند. اما به زودی انگیزههای متفاوت توطئهگران آشکار میشود و برخورد آرمانگرایی با جاهطلبی سیاسی، ملتی را به گرداب جنگ مهیب خانگی میافکند. شکسپیر در این درام بزرگش تبعات خشن خیانت و جنایت را از دیدگاهی انسان شناسانه وا میکاود.
خشم و هیاهو
ویلیام فاکنر
بهمن شعله ور
ویلیام فاکنر که وی را یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم میدانند، در میسیسیپی آمریکا متولد شد که توصیف زادگاهش در بسیاری از آثارش به چشم میخورد.
فاکنر که در کودکی به قصههای متعدد بزرگترهای خانوادهاش گوش میداد، از سن پایین وارد دنیای ادبیات شد. او سرودن شعر را در جوانی آغاز کرد، اما نخشتین رمانش را در سال 1925 به چاپ رساند. فاکنر خود معتقد بود که سبک ادبیاش تحت تاثیر ادبیات رمانتیک قرن 18 و 19 انگلستان قرار دارد.
سبک نگارشی دشوار و پیچیدهی او اغلب مورد انتقاد قرار گرفته است که دلیل آن، استفاده فاکنر از تکنیکهای ادبی مانند نمادگرایی، قصهگویی غیرخطی، چند راوی بودن داستان و بهویژه جریان سیال ذهن است. تکنیک جریان سیال ذهن در رمان «خشم و هیاهو»ی فاکنر پررنگتر از دیگر آثارش به چشم میخورد.
او به همراه «مارک تواین» و «تنسی ویلیامز» از جمله بزرگترین نویسندگان جنوبی به شمار میآید که البته تا پیش از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال 1949 چندان شهرتی نداشت، اما امروزه آثارش مورد تحسین منتقدان و مردم قرار گرفتهاند.
زادگاه فاکنر یعنی میسیسیپی بر حس شوخطبعی، احساس او نسبت به تبعیض دردناک میان سیاهان و سفیدپوستان و شخصیتپردازی مهربانش از مردمان جنوبی تأثیرگذار بوده است.
وی پس از آنکه بهعلت چاقی مفرط از خدمت در ارتش آمریکا بازماند، به ارتش کانادا پیوست و سپس به عضویت نیروی هوایی سلطنتی درآمد. با این وجود هرگز جنگ جهانی اول را از نزدیک تجربه نکرد.
علت اصلی اینکه چرا فاکنر املای نام فامیلیاش را تغییر داد، هنوز مشخص نیست؛ اما این احتمال وجود دارد که او با اضافه کردن حرف «یو» (U) قصد داشته است هنگام عضویت در نیروی هوایی سلطنتی کانادا، نام خانوادگیاش بیشتر انگلیسی به نظر برسد.
اگرچه بسیاری او را با شهر میسیسیپی میشناسند، اما در ایالت نیواورلنز بود که فاکنر اولین رمانش را در سال 1925 با نام «اُجرت سربازان» منتشر کرد. «شروود اندرسون» در نوشتهشدن این رمان او تأثیر زیادی داشت.
فاکنر در نویسندگی بر این عقیده بود که اگر نویسندهای به تکنیک علاقه دارد، بگذارید جراح یا آجرچین شود. هیچ راه مکانیکی یا میانبری برای نوشتن وجود ندارد. یک نویسندهی جوان اگر بخواهد از یک نظریه پیروی کند، احمق است. یک هنرمند خوب باید بداند هیچکس به آن اندازه خوب نیست که بتواند راهنماییاش کند.
علاوهبر رمان، او در نوشتن داستانهای کوتاه نیز نویسندهی پرکاری بود. اولین مجموعهی داستان کوتاه فاکنر در سال 1932 با نام «این 13 نفر» منتشر شد که شامل تحسینبرانگیزترین داستانهایش از جمله «شاخه گلی برای امیلی»، «آتشسوزی در طویله»، «برگهای قرمز» و «آن آفتاب غروب» است.
در سال 1921 فاکنر برای کسب درآمد، رمان «پناهگاه» را نوشت، یک اثر مبتنی بر ادبیات بازاری و جنجالی. وی همچنین در زمینه نوشتن داستانهای جنایی و پلیسی استعداد چشمگیری داشت. سه کتاب شعر نیز از خود به یادگار گذاشت که «فون مرمری» در سال 1924 و «شاخهی سبز» در سال 1942 از آن جملهاند. رمانهای معروف «خشم و هیاهو»، «گور به گور» و «آبسالوم، آبسالوم!» هم از آثار او هستند.
ویلیام فاکنر در طول دوران فعالیت ادبیاش جوایز معتبر متعددی دریافت کرد. وی در سن 52 سالگی برای فعالیتهای هنری و نقش چشمگیرش در پیشرفت رمان مدرن آمریکا، جایزهی نوبل ادبیات را گرفت. جایزهی پولیتزر نیز دوبار به او اهدا شد. وی اولین جایزهی پولیتزر خود را در سال 1955 برای رمان «یک افسانه» و دومین جایزهی پولیتزر را در سال 1963 برای رمان «Reivers» دریافت کرد که البته بعد از مرگ، این جایزه به او تعلق گرفت.
ویلیام فاکنر همچنین دو جایزه کتاب ملی آمریکا را برای کتاب «گزیدهی داستانها» در سال 1951 و رمان «یک افسانه» در سال 1955 بدست آورد. او در زمینهی فیلمنامهنویسی نیز فعالیت داشت و فیلمنامهی «داشتن و نداشتن»، اقتباسشده از داستان «ارنست همینگوی»، از جمله آثار او در عرصهی سینما هستند.
ویلیام فاکنر در سخنرانی که دهم دسامبر ١٩۵٠ برای کسب جایزهی نوبل ادبیات در سالن شهر استکهلم انجام داد گفت: احساس میکنم این جایزه را نه به من، بلکه به کار من اعطا کردهاند؛ کاری که حاصل یک عمر سختی و عذاب روح انسان بوده است و این نه برای کسب افتخار یا درآمدزایی است؛ بلکه به آن جهت است تا از درونیات روح انسان چیزی تراوش کند که قبلا وجود نداشته است. پس این جایزه را فقط به رسم امانت نزد خود نگه میدارم.
این نویسنده جایزهی خود را برای راهاندازی سازمانی برای حمایت و تشویق نویسندگان آثار داستانی که بعدها به جایزهی «انجمن پن / فاکنر» تغییر نام داد، اختصاص داد.
فاکنر که در مجموع ١٧ رمان از خود بهجای گذاشت، در عرصهی نویسندگی از نویسندگان سرشناسی چون «جیمز جویس»، «ویلیام شکسپیر»، «فردیش نیچه» و «تی.اس. الیوت» الهام گرفت و نویسندگانی چون «کورمک مککارتی»، «جان گریشام» و «فلانری اوکانر» نیز او را الهامبخش خود قرار دادند.
فاکنر روز ششم جولای ١٩۶٢ بر اثر ایست قلبی در سن ۶۴ سالگی درگذشت و در هفتم جولای در قبرستان «سن پیترز» آکسفورد به خاک سپرده شد.
شعر زمان ما 21: بیژن الهی (نزدیکِ انتشار)
سردار شمسآوری
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانیست
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم که خورشید است
که چتر سرگیجهام را
همچنان که فرونشستن فوارهها
از ارتفاع پیشانیم میکاهد _
در حریق باز میکند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتیها
که کالاشان جز آب نیست
_ آبی که میخاست باران باشد _
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظیها
با کبوتران از شانهی خود رم دادهست؟
سرزمین بیحاصل
تی اس الیوت
ترجمۀ حسن شهباز
تی ـ اس ـ الیوت در جهان کنونی یک نام بلندآوازه و اثر منظوم او «سرزمین بیحاصل» از سرودههای مهم قرن بیستم است. در واقع شعر بلند منظومه «سرزمین بی حاصل» به عقیدۀ بسیاری از هنرشناسان، مظهر کمال سخنوری در زبان و ادبیات انگلستان قرن بیستم و نمودار بارزی از شیوۀ شاعری در دورۀ معاصر به شمار میرود. همین منظومه سبب شد که منتقدان ادب شناس جهان، الیوت، این شاعر برنده جایزه ادبی نوبل را بزرگ ترین شاعر انگلیسی قرن خود بدانند.
اليوت در جایی نوشته است: « …من شکسپیر را میخواندم، اما خوشم نمیآمد. تنها مسرتی که از مطالعۀ شکسپیر برایم حاصل میشد این بود که دیگران تعریفم را میکردند که دارم شکسپیر میخوانم. راستش اگر اختیار در دست خودم بود ابداً لای کتاب او را باز نمیکردم. در عوض از «عمر خیام» و رباعیات او خوشم میآمد. وقتی ترجمۀ فیتزجرالد را از نظر میگذراندم ناگهان رنگهای روشنی در نظرم جلوهگر میشد که هم لذت بخش بود و هم دردناك و من تحتتأثیر این اشعار شروع به سرودن رباعی کردم. رباعیاتی که خیالانگیز و غمفزا بودند.»