24 ساعت از زندگی یک زن – چشم و چراغ 84

اشتفن تسوایک

ترجمه عبدالله توکل و رضا سید حسینی

اثری گیرا و خواندنی و تأمل برامگیز که 24 ساعت از زندگی یک زن بورژوایی اروپایی را به تصویر می کشد و با نگاهی دقیق و قلمی توانا از پنهانی ترین انگیزه های زنان یعنی میل به حمایت و فرزند پروری ، میل شدید به مقبولیت و مهر پایان ناپذیر آنان به حفظ بقلئ سخن می گوید.

75,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 400 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

اشتفن تسوایک | عبدالله توکل | رضا سید حسینی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

چاپ چهارم

شابک

978-600-376-266-4

قطع

رقعی

تعداد صفحه

120

سال چاپ

1400

تعداد مجلد

یک

وزن

400

در آغاز کتاب 24 ساعت از زندگی یک زن می خوانیم :

دربارۀ نویسنده

اشتفن تسوایک در 28 ژانویۀ 1881 در وین متولد شد و در ایام جوانی به تآتر دل باخته، از این راه پای در عالم ادبیات نهاد.

تسوایک نه تنها از این لحاظ که تآتر یکی از هنرهای زیبا و رشته‌ای از ادبیات می‌باشد، عاشق آن شد بلکه علاقۀ تسوایک جوان از این لحاظ به تآتر شدت گرفت که صحنه‌ها، دکورها، پرده‌ها و هنرنمایی‌های هنرپیشگان تآتر او را شیفته می‌ساخت و چه بسا که اشتفن تسوایک برای دیدن یکی از بازیگران معروف ساعت‌ها در پشت در تآتری انتظار می‌کشید.

پدر تسوایک یکی از توانگرترین کارخانه‌داران وین بودو تسوایک جوان پس از پایان تحصیل، مانند بیشتر نوابغ دنیا، به فکر کسب پول نیفتاد و ناچار نشد که برای امرار معاشق کاری برای خود پیدا کند.

«تسوایک» در این ایام به پرورش ذوق و قریحۀ خود پرداخت و رفته‌رفته دست به کارهای ادبی زد و برای نخستین بار پاره‌ای ‌از اشعار برگزیدۀ «ورلن» شاعر فرانسوی را با داستانی از او ترجمه کرد و به شکل کتاب نفیسی انتشار داد و در مقابل این کار به اخذ جایزۀ ادبی «بوئرتفلید» توفیق یافت و به این ترتیب وارد جهان ادبیات شد.

در این زمان «تسوایک» بیشتر از 23 سال نداشت.

*      *     *

در ایران آثار «اشتفن تسوایک» نخستین بار با قلم «زنده‌یاد ذبیح‌اله منصوری» به فارسی ترجمه شده و او کسی است که می‌توان گفت «تسوایک» را مانند بسیاری دیگر از نویسندگان غرب به ایرانیان شناسانده است.

دیگر از کسانی که آثار «تسوایک» را به فارسی ترجمه کرده عبدالحسین میکده، رضا مشایخی، رحمت‌الهی و یکی دو تن دیگر هستند. که هر کدام‌شان، به جای خود، منتی به گردن ادبیات فارسی گذاشته‌اند.

اشتفن تسوایک که بی‌گمان یکی از بزرگان عالم ادب شمرده می‌شود، عقیده داشت که ادبیات وسیله‌ای است برای اینکه انسان درام حیات را بی‌پرده‌تر و بهتر تشریح کند و باید گفت که وی در آثار خود هرچه بهتر از این وسیله استفاده کرده و در تشریح درام زندگی قریحۀ شگرفی از خود نشان داده است.

تسوایک در سال 1942 در برزیل با زن خود خودکشی کرد و با مرگ نابه‌هنگام او ادبیات نوین یکی از بزرگ‌ترین نمایندگان خود را از دست داد.

نویسندۀ سرگردان «آموک» در عمر خود زنی یافته بود که درست مانند خود او فکر می‌کردو حتی می‌توانست در زندگانی ادبی به شوهر خود کمک کند.

این زن و شوهر که به همراهی یکدیگر سال‌های درازی شاهد درام حیات بودند، وقتی که زندگانی برایشان بسیار تلخ شد باری را که مدت‌ها به دوش داشتند هر دو با هم، در یک زمان بر زمین نهادند.

کسانی که کتاب‌های «آموک»، «بیست و چهار ساعت از زندگی یک زن» یا «لپورلا»ی او را که همه با مرگ‌های نابه‌هنگام و خودکشی‌های جانگداز پایان می‌یابد، خوانده‌اند هرگاه که به خودکشی «تسوایک» بیندیشند، بر اثر تداعی معانی تلخی این آثار فناناپذیر را به یاد می‌آورند.

24 ساعت از زندگی یک زن

در آن تاریخ، «ده سال پیش از جنگ»[1] در یکی از پانسیون‌های «ریویرا» که ما در آن اقامت داشتیم، ناگهان در سر میز ما مشاجرۀ بسیار سختی روی داد و چنان سخنان بد و زننده‌ای در میان ما رد و بدل شد که نزدیک بود کار به زد و خورد بکشد.

برخی اشخاص از لحاظ حدت فکر و نیروی تصور بسیار ضعیفند و هر حادثه‌ای، اگرچه مانند دشنۀ تیزی بر مغزشان فرود آید، وقتی که خودشان شاهد آن نباشند، هرگز آنان را متأثر نمی‌سازد. اما اگر کوچک‌ترین حادثه‌ای در برابر چشمشان، به اندازه‌ای نزدیک‌تر که خودشان آن را احساس کنند، اتفاق بیفتد، همان دم هیجان سختی از خود بروز می‌دهند و درآن حال عدم علاقه‌ای را که به حوادث دنیای خارج نشان می‌‌دادند با شدت مبالغه‌آمیزی جبران می‌کنند.

در مجلس ما که از رفقای سر میز تشکیل می‌یافت، همیشه از هر دری سخن به میان می‌آمد و آرام آرام چیزهای بسیاری گفته می‌شد که با شوخی کوچکی پایان می‌پذیرفت.

آن روز هم اوضاع به همین منوال بود. این مجلس به محض تمام شدن غذا به پایان می‌رسید. زن و شوهر آلمانی برای گردش و عکس‌برداری، دانمارکی فربه و شکم‌گنده برای ماهیگیری یکنواخت خود، پیرزن انگلیسی برای مطالعۀ کتاب‌های خود و زن و شوهر ایتالیایی برای تفریح و قمار در «مونت‌کارلو» هر یک به طرفی می‌رفتند و من یا روی یکی از نیمکت‌های باغ می‌‌نشستم و یا مشغول کار خود می‌شدم. اما آن روز آن مشاجرۀ سخت، بر خلاف گذشته، همۀ ما را در جای خود میخکوب ساخت و به جان یکدیگر انداخت… دیگر مانند روزهای پیش هیچکس از روی ادب و نزاکت اجازۀ رفتن نمی‌خواست و وقتی که یکی از رفقا از جای خود بلند می‌شد، معلوم بود که از شدت خشم وغضب دیگر نمی‌تواند در جای خود آرام گیرد و باید برود.

حادثه‌ای که میز کوچک و مدور ما را تا این اندازه دچار هیجان ساخته بود، بسیار تعجب‌آور بود.

پانسیون ما که هفت نفر در آن زندگی می‌کردیم، از بیرون منظرۀ ویلای جداگانه‌ای را داشت. (آه!… منظرۀ ساحلی که با سنگ‌های ناهموار مزین بود و از پنجرۀ ما دیده می‌شد، چه اندازه زیبا بود!) با این همه کرایۀ این پانسیون از همه جای «پالاس هتل» کمتر بود و کسی که می‌خواست وارد هتل شود، از باغ پانسیون ما رد می‌شد و ما کرایه‌نشینان این ساختمان جداگانه با این همه پیوسته با مهمانان و ساکنین هتل تماس داشتیم.

روز پیش در این هتل حادثۀ ننگ‌آوری روی داده بود. با ترنی که بیست دقیقه از ظهر گذشته وارد شده بود (ساعت را باید به دقت ذکر کنم زیرا که این نکته چه برای حادثۀ یادشده و چه برای موضوع مشاجرۀ پرهیجان ما بسیار ارزش دارد) جوانی فرانسوی به مهمانخانه آمده و اتاقی مشرف به دریا کرایه کرده بود و انتخاب این اتاق نشان می‌داد که جوان توانگر و پولداری است.

این جوان با آن ظرافت و زیبایی که داشت موجودی بسیار دوست‌داشتنی بود و با این چیزها که خداوند به او داده بود، چنان جلب توجه می‌کرد که انسان بی‌اختیار از او خوشش می‌آمد. در صورت باریکش که شبیه صورت دختر جوانی بود، موی بوری لبان او را که نشانۀ زیبایی و گرمی بود نوازش می‌داد. بر روی پیشانی سفیدش امواج بلوطی رنگ نرم موهای مجعد جلوه‌ای داشت. هر نگاه چشمان زیبای او مانند نوازشی شیرین و هر حرکت دور از ظاهرسازی او بسیار دلپذیر و دوست‌داشتنی بود و به راستی این جوان به مجسمۀ زیبای مرد ایده‌آل که در ویترین مغازه‌های بزرگ مد با عصای ظریف، موهای زیبا و حالت پر از ظاهرسازی جلوه‌گری می‌کند، شباهت داشت، اما انسان وقتی از نزدیک به او نگاه می‌کرد متوجه می‌شد که هیچگونه غرور و تصنعی در رفتار او وجود ندارد. به راستی طبیعت او را چنان زیبا و دلربا آفریده بود که همه کس او را بی‌اختیار دوست می‌داشت. در عرض راه به هر کسی که برخورد می‌کرد صمیمانه و از روی تواضع به او سلام می‌داد و دلربایی و ظرافتی که در سراپای او دیده می‌شد، به راستی تماشایی بود.

[1]. مقصود جنگ جهانی اول (1914-1917) است.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “24 ساعت از زندگی یک زن – چشم و چراغ 84”