نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم

جورج لوکاچ

علی اکبر معصوم بیگی

جورج لوکاچ، فیلسوف و نظریه‌پرداز ادبی بلندآوازۀ مجار، در این مجموعه جستارهای پرمغز دربارۀ مهم‌ترین نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم، از هاینریش فون کلایست تا یوزف فون آیشندورف، گئورگ بوشنر، هاینریش هاینه، گوتفرید کِلر، ویلهلم رابه و تئودور فونتانه، چه از لحاظ تاریخ فرهنگی و جهان ادبی و چه از لحاظ پرداختن به سبک و فرم تک تک متون هفت تن از برجسته‌ترین نویسندگان رئالیست آلمان، افق‌های نوینی را به روی خواننده می‌گشاید. گرچه دفاع بی‌وقفۀ لوکاچ از رئالیسم در برابر ناپختگی‌ها و زمختی‌های ادبیات رسمی، رئالیسم سوسیالستی، در سراسر این جستارها، گاه پوشیده و گاه آشکار، رخ می‌نماید، هدف اصلی او البته روشن ساختن بستر و سیاق فکری، ادبی و تاریخی است که این نویسندگان بزرگ در بطن آن کار کرده‌ و بالیده‌‌اند تا بدین ترتیب خوانندۀ این جستارها به درک روشن‌تر و کامل‌تری از کار و بار ادبی این نویسندگان دست یابد.

165,000 تومان

جزئیات کتاب

ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

جرج لوکاچ | اکبر معصوم بیگی

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

اول

شابک

978-622-2671-17-4

جنس کاغذ

بالک (سبک)

قطع

رقعی

تعداد صفحه

576

سال چاپ

1400

موضوع

ادبیات آلمانی, تئوری ادبیات

کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم نوشته جورج لوکاچ ترجمۀ علی اکبر معصوم بیگی

گزیده ای از متن کتاب:

درآمد

رادنی لیوینگستن

جورج لوکاچ از بحث‌انگیزترین چهره‏های عصر خود و زمانۀ ماست. در مقام فیلسوف مارکسیست از این امتیاز برخوردار است که نظریۀ مارکسیستی را بسط و پرورشی بسیار ژرف بخشیده. او را کسی دانسته‌اند که در طیف متنوعی از نویسندگان نفوذی بسیار مهم و نظرگیر داشته است: از مکتب فرانکفورت تا هایدگر، والتر بنیامین و سارتر. در جریان یک زندگی طولانی که او طی آن پس از جنگ جهانی اول در انقلاب مجارستان و بار دیگر در خیزش ایمره ناج (ناگی) نقش سیاسی فعال ایفا کرد، هم به‌سبب نظراتش و هم به‌سبب کرده‏های سیاسی‏اش، غالباً در رهگذر زهرآگین‏ترین حمله‌ها قرار گرفت. لوکاچ در درون جنبش‏های کمونیستی به کژروی‏هایی از خط جاری حزب و نیز کوشش‏هایی برای «تجدید نظر»، یا به سخن دیگر، سازش‏پذیرتر ساختن آموزۀ مارکسیستی متهم شد. در بیرون از حوزۀ مارکسیسم، او را غالباً یکی از سخن‏گویان اصلی ایدئولوژی فرهنگیِ چیرۀ کمونیستی شمرده‏اند و از این بابت که آشکارا با جنایت‏های استالین به مخالفت برنخاسته است، به باد انتقادش گرفته‏اند.

لوکاچ همچنین در مقام منتقد ادبی جایگاهی ممتاز دارد. درواقع، پس از 1945، در سالیان بسیار، او یگانه منتقد ادبی بود که توانایی داشت برای دیدگاه مارکسیستی در باب ادبیات از احترامی درخور برخوردار شود. در سال‏های اخیر، نوشته‏های ادبی او آماج حملۀ انواع دیگری از منتقدان مارکسیست مدرن‏تر و نیز منتقدان دانشگاهی ساختارگرا و پساساختارگرا قرار گرفته‌اند. اما همچنان که لوکاچ از کانون بحث بیرون رفته، شوروحرارت مباحثه و جدل هم کاستی گرفته و با این پیامد همراه شده است که آرای او دربارۀ نویسندگانی خاص تا میزان معیّنی در جریان غالب ادغام شده و به صورت بخشی از راست‌آیینی انتقادی درآمده است؛ گرچه با گذر زمان به‌ناگزیر بسیاری از تفسیرها و داوری‏های خاص او از دور خارج شده‌اند. لوکاچ پس از آنکه ناگزیر شد آرایی را پس بگیرد که به سال 1929در بین‏الملل کمونیستی به باد انتقاد گرفته شده بود، در دهۀ 1930، در حرکتی که خود آن را عقب‌نشینی تاکتیکی از حوزۀ سیاست وصف کرده است، به نقد ادبی روی آورد. اما آشکار است که کناره‏گیری او از سیاست داوطلبانه نبود و کوشید به طرق دیگر، و دربارۀ شخص او، با نقد ادبی، به فعالیت سیاسی ادامه دهد. می‏توان صورت ظاهر نوشته‏های ادبی او را در نظر گرفت، به سخن دیگر، این نوشته‏ها را یاری‌گر فهم ما از نویسندگان یا گونه‏های ادبی خاص (رمان تاریخی و رمان رئالیستی) دانست. اما، به همین سان، این نوشته‏ها را می‏توان همچون دخالت‏های رمزآمیز در بحث و جدل‏های سیاسی روز، مانند استالینیسم، معنی‏های ضمنی ایدئولوژیکی مدرنیسم یا اکسپرسیونیسم، «جبهۀ خلق»، یا «آب شدن یخ‏ها» در سال‏های پس از مرگ استالین قرائت کرد.

سرانجام، لوکاچ از آوازۀ سومی هم برخوردار است و آن شهرت اوست در مقام منتقد ادبی پیشا‏مارکسیستی. او در 1918، در واپس‏نشینی اخلاقی از آنچه خود «عصر معصیت تام» توصیفش کرد (یعنی پیامدهای سرمایه‌داری، آن‏طور که در فروریزی آلمان و امپراتوری اتریش_ هُنگری در جنگ جهانی اول نمایان شد) و در واکنش به انقلاب روسیه، به مارکسیسم روی آورد. ولی حتی پیش از این زمان نیز لوکاچ برای سه بررسی بسیار مهم در زمینۀ نقد ادبی آوازه‏ای به هم رسانیده بود: تاریخ نمایش مدرن (1911)، کوششی رادیکال برای ارائۀ تحلیلی جامعه‏شناختی از درام؛ جان و صورت‏ها (1911)، مجموعه‌ای از جستارها دربارۀ ادبیات که در زمان خود توجه چشمگیری برانگیخت، خاصه از سوی توماس مان که برخی از آرا و اندیشه‏های آن را در رمان مرگ در ونیز خود گنجانید؛ و نظریۀ رمان (1916). بعدتر، دنبالۀ همۀ این آثار گرفته شد و آرا و اندیشه‏های موجود در آنها در پیکرۀ کلی کارش جریان یافتند. نکتۀ درخور توجه آنکه اگرچه لوکاچ خود بر گسیختگی در اندیشۀ خویش و اهمیت گسست دخیل در گذار او به مارکسیسم، و نیز بسط و گسترش اندیشه‌هایش پس از «لغزش‏‏ها»یش تأکید کرده است، منتقدان متأخر، و شاید مهم‏ترینِ آنها، تئودور آدورنو، ارنست بلوخ و لوسین گلدمن، در گنجانیدن لوکاچ پیشامارکسیستی در چهارچوبی مارکسی تردید به خود راه نداده‏اند.

موسسه انتشارات نگاه

کتاب نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم نوشته جورج لوکاچ ترجمۀ علی اکبر معصوم بیگی

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “نویسندگان رئالیست آلمان در سدۀ نوزدهم”