فردوسی و کاخ حیرت

فرزام پروا

آیا جای تعجب دارد که روان ملتی که چنین با ادبیات خود، به‌ویژه شاهنامه و گلستان و دیوان خواجه درآمیخته، در رؤیاهایش که شاهراهی به‌سوی ناخودآگاه هستند، از این گنجینۀ عظیم و یگانه برخوردار شود؟

از پیشگفتار نویسنده

 

295,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 350 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

فرزام پروا

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

یکم

جنس کاغذ

بالک (سبک)

قطع

وزیری

تعداد صفحه

392

سال چاپ

1402

موضوع

شعر فارسی | تاریخ و نقد

وزن

350

کتاب «فردوسی و کاخ حیرت» نوشتۀ فرزام پروا

گزیده‌ای از متن کتاب

پیشگفتار

آنچه کوروش کرد و دارا[1] و آنچه زردشت مهین  
  زنده گشت از همت فردوسی سحرآفرین
تازه شد از طبع حکمت‌زای فردوسی به دهر

 

 
  آنچه کردند آن بزرگان در جهان از داد و دین[2]

 

 

چند سال پیش، در سالی که برای من سالی سرنوشت‌ساز محسوب می‌شد، شبی خوابی دیدم که برای مدت‌های مدید فکرم را به خود مشغول داشت: «دو هندی با چاقوهای کمانی در حال تهدید کردن من هستند، و پول‌های درون پوشۀ نایلونی‌ام که یک صد دلاری و یک پنجاه دلاری است را می‌خواهند بگیرند. من با «تردستی!» می‌خواهم تنها پنجاه دلاری را بدهم ولی آنها متوجه صد دلاری می‌شوند و آن را با تهدید از من می‌گیرند». هریک از اجزای خواب تجربه‌ای شخصی و شوم را در ذهنم تداعی می‌کرد، و عددهای پنجاه و صد هم به‌روشنی اشاره به این داشت که در یک کارزار، من به اینکه پنجاه درصد سرمایه‌ام را بدهم و خلاص شوم، رضا داده‌ام، اما آنها به دنبال صددرصد یا تمام سرمایه‌ام هستند. اینها خیلی برایم روشن بود. اما آن هندی‌ها با چاقوهای کمانی از کجا آمده بودند؟ تا اینکه سال‌ها بعد، هنگامی که روی شاهنامه کار می‌کردم، در داستان بهرام گور به این بیت در مورد هندوان رسیدم:

 

ز هندوستان تا در مرز چین ز دزدی پرآشوب دارد زمین

 

و متوجه شدم که بعضی نقاط هند از قدیم به داشتن دزدهای زبردست معروف بوده و در ادب فارسی، از جمله در گلستان[3] و دیوان خواجۀ حافظ، هندو به معنای راهزن به کار رفته است. آیا جای تعجب دارد که روان ملتی که چنین با ادبیات خود، به‌ویژه شاهنامه و گلستان و دیوان خواجه درآمیخته، در رؤیاهایش که شاهراهی به‌سوی ناخودآگاه هستند[4]، از این گنجینۀ عظیم و یگانه برخوردار شود؟ فروید در مطالعۀ رؤیاها و همینطور منابع دیگر مثل اسطوره‌ها و داستان‌های پریان، به این نتیجه می‌رسد که یک امر بیانی نمادین در تمام اینها مشترک است و این زبان در دسترس رؤیابین قرار دارد که او در حالت بیداری از آن خبر ندارد و آن را نمی‌شناسد. «این مسئله همانقدر عجیب است که مثلاً یک‌دفعه متوجه شوید مستخدمتان با اینکه در یک روستای بوهم[5] به دنیا آمده و هیچ‌وقت زبان سانسکریت نیاموخته، این زبان را می‌فهمد.»[6] فروید مصرانه عقیده دارد که نمادها در رؤیاها تقریباً تنها برای بیان ارتباطات و موضوعات جنسی به کار می‌روند. آیا ناخودآگاه بشر امروزین، با فراگیر شدن صنعت در خدمت امر جنسی، همان ناخودآگاه ابتدای قرن و عصر ویکتوریاست؟ و آیا این زبان نمادین، تنها زبانی است که در در دسترس افراد تمدنی چندهزارساله چون تمدن ایران زمین قرار دارد، یا روان و ناخودآگاه ما، از آبشخورهای دیگر نیز می‌نوشد؟ این یکی از پرسش‌هایی است که می‌خواهم در این کتاب به آن پاسخ دهم. این را هم بگویم که به‌واسطۀ عزیزانی که نام‌های شاهنامه‌ای داشته‌اند، بارها خواب شخصیت‌های شاهنامه را دیده‌ام، و در تعبیر آنها، همواره در ذهن ناخودآگاهم گوشه‌چشمی به شاهنامه داشته‌ام. پرسش اینجاست که آیا ذهن ناخودآگاه و خودآگاه تمام پارسی‌زبانان، کم‌وبیش، از آبشخور این میراث عظیم مشترک، سیراب نمی‌شود؟

در باب فردوسی و اثر عظیم او شاهنامه، ادبا و نویسندگان به‌قدر کافی گفته‌اند و نوشته‌اند، به‌ویژه آثاری که اهمیت این اثر جاودانی را در مقام بزرگ‌ترین گنجینۀ واژگان زبان پارسی[7] در پی‌ریزی فرهنگ ایرانی و ماندگاری زبان فارسی[8] ، بنیان گذاشتن تاریخ، افسانه، حکمت و اخلاق ایرانی و تغییر سرنوشت ایران[9] نشان داده‌اند، اختیار زبان فارسی را در کف کفایت آن دانسته‌اند[10]، حتی آن را عظیم‌ترین اثر ادبیات جهان معرفی کرده‌اند و ویژگی‌های بلاغی حیرت‌آور آن را برشمرده‌اند. دکتر ندوشن می‌گویند: «در جهان هیچ شاهکار ادبی را ندیده‌ایم که در سرنوشت ملتی تغییر ایجاد کند؛ اما شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر داد. اگر شاهنامه نبود ما کشور دیگری می‌شدیم.» دکتر عبدالحسن زرین‌کوب در برشمردن ویژگی‌های بلاغی حیرت‌آور این کتاب می‌گویند: «اسلوب فردوسی استواری و پرباری‌ای دارد که شعر او را نمونۀ «سبک والا» قرار می‌دهد. قدرتی که در تنوع تعبیرات دارد کلام او را لطف و عظمت خاص می‌بخشد. در ابداع معانی مناسب و آوردن توصیفات و تشبیهات طبیعی قدرت را با اعتدال در می‌آمیزد اما در ایجاز بیان، چنان هر یک از مقتضیات قصر و حذف را به واجبی مراعات می‌کند که ایجاز او مصداق اعجاز می‌نماید. در وصف مناظر و احوال و در بیان حکمت و عبرت هیچ دقیقه‌ای را از دقایق بلاغت فراموش نمی‌کند.»[11] در عظمت شاهنامه همین بس که «هیچ گوینده‌ای به‌اندازۀ فردوسی مورد ستایش همکاران خویش قرار نگرفته است.»[12] دکتر خالقی مطلق شاهکارهای ادبی دیگر زبان فارسی را به باغچه و باغ همانند می‌کند، اما در نظر او شاهنامه همچون جنگل است که بخش‌های ناشناخته و بدوی و رودخانه‌های خروشان هم دارد. شاعر بزرگی چون نظامی گنجوی در مورد او می‌گوید:

سخنگوی پیشینۀ دانای طوس که آراست روی سخن چون عروس

اما این نکتۀ شگفتی است که درحالی‌که گویندگان دیگر سرمشقی چون آن را پیش چشم داشته‌اند، هرگز نتوانسته‌اند به حریم او نزدیک شوند.

من در اینجا تنها نمی‌خواهم ستایشنامه‌ای به ستایشنامه‌های متعدد این کتاب اضافه کنم، بلکه می‌خواهم با استفاده از ابزاری به نام «روان‌شناسی و روان‌کاوی و باستان‏شناسی ادبی[13]» به جست‌وجوی پاسخ پرسش‌هایم بر‌آیم، پرسش‌هایی که هر چه بیشتر در مورد آنها کندوکاو کرده‌ام، پاسخشان را در منابع مختلف کمتر یافته‌ام، پاسخی که حداقل تا حدی قانع‌کننده باشد. نشان خواهم داد که شاهنامه پر از ظرایف روا‌ن‌شناسی است؛ قرن‌ها پیش از ابداع دانشی به نام روا‌ن‌شناسی، در شاهنامۀ حکیم طوس به ابیاتی بر می‌خوریم (گاهی تک‌بیت) که با روشن‌بینی خاصی بر انگیزه‌های درونی قهرمانان این کتاب پرتو می‌افکند. از جمله این ابیات بیتی است که در ابتدای کتاب آوردیم: در داستان فریدون و سه پسرش ایرج و سلم و تور، که فریدون قلمرواش را بین آنان تقسیم می‌کند، کشور ایران به ایرج می‌رسد و سلم و تور به او رشک می‌برند. ایرج بابت دلجویی پیش برادران می‌رود، و در نهایت تور او را می‌کشد و برادران سرِ بریدۀ او را نزد پدر می‌فرستند. پیش از رفتن نزد برادران، فریدون او را پند می‌دهد که دلجویی و صلح‌طلبی فایده‌ای ندارد و هنگامی که اصرار و پافشاری ایرج را می‌بیند، با نوعی درون‌بینی به او می‌گوید:

 

ولیکن چو جانی شود بی‌بها نهد بخرد اندر دم اژدها

به‌عبارت‌دیگر به او اشاره می‌کند که تو دلایلی برای این عمل دلجویانه‌ات می‌آوری، اما درنهایت آنچه باعث می‌شود به چنین کاری دست بزنی هیچ‌کدام از اینها نیست؛ دلیلش این است که در عمق وجودت، در «ناخودآگاه»، مرگ را می‏طلبی، در عمق وجودت، جانت برایت بی‌بهاست، و به همین خاطر آن را در دم اژدها (برادرانت) قرار می‌دهی! و آنچه گفته شد تنها یک بیت از پنجاه هزار بیت است!

پیش از این در مورد دیوان خواجه حافظ پرسش‌هایی را مطرح کرده بودم و جهد و تلاش کردم تا در کتاب «حافظ و رود جادو» که آن‌هم با یکی از رؤیاهایم آغاز می‌شد به پاسخ آنها برسم، پاسخ‌هایی که هم دری بر معنی رؤیایم بر من گشود و هم مرا با پرسش‌های جدیدی روبه‌رو ساخت.[14] در اینجا با شاهنامه سر و کار داریم، اثر دیگری که بعد سمبولیک هیچ فارسی‌زبانی نمی‌تواند تحت‌تأثیر آن نباشد چرا که به قول پژوهشگر بزرگ شاهنامه، دکتر خالقی مطلق «از میان آثار ادبی ما هیچ اثری به‌اندازۀ شاهنامۀ فردوسی و دیوان حافظ نتوانسته‌اند آن دیوار ضخیمی که طبقۀ با‌سواد را احاطه می‌کند، بشکافد و به میان تودۀ مردم نفوذ کنند.»[15] در مورد شاهنامه برای من پرسش‌هایی که در پی می‌آید مطرح بوده است و تلاشم در این کتاب جست‌وجویی است در جهت پیدا کردن پاسخ‌های آنها، و امیدم این است که به همان مسیر حیرت و افسونی که در «حافظ و رود جادو» گرفتارم ساخت رانده شوم. افسونی که همواره با افسوس نیز همراه است که بزرگ‌ترین سازندگان فرهنگ ما چطور تا این درجه مورد بی‌مهری بوده‌اند که آرامگاهشان هم از ویرانی به دلیل دشمنی و رشک در امان نباشد _ در مورد فردوسی می‌دانیم که این دشمنی‌ها تازه در عهد صفویه صدها سال پس از سرودن شاهنامه با اعتقادی که آنان به شیعه بودن شاعر داشتند، پایان یافت.[16] اما پرسش‌هایی که برایم مطرح بوده‌اند چنین‌اند و امیدوارم در این کتاب به پاسخ آنها نزدیک شده باشم:

الف_ شاهنامه را می‌توان مجموعه‌ای از نمایشنامه‌های قدرتمندانه‌ای[17] دانست که شخصیت‌های اصلیشان در اساس شاهان و پهلوانان سیستان‌اند. تراژدی‌های شاهنامه، هیچ کم از بزرگ‌ترین تراژدی‌های نوشته شده با خامه بشر ندارند و حتی گاهی آنها را یادآوری می‌کنند. فریدونی که بر سوگ سه پسر خود (ایرج و سلم و تور) گریه سر می‌دهد یادآور شاه لیر شکسپیر، گرسیوزی که برای کشتن سیاوش دسیسه‌چینی می‌کند یادآور یاگوی اتللو، محرم آمیزی بهمن و دخترش همای و نکبتی که پس از چندی با حمله اسکندر سرزمین ایران را در بر می‌گیرد، یادآور تراژدی اودیپ و افسانه‌های تبای از سوفوکل، و شوریدن سرداری چون بهرام چوبین بر ضد پادشاه حامی خود یعنی خسروپرویز یادآور مکبث شکسپیر است. اما شاهنامه در روح و روان ما طنینی دیگر دارد و گویی روح ما را به تسخیر خود در می‌آورد. این اثر به خاطر چیست که از مجموع چند نمایشنامۀ قدرتمند فراتر می‌رود؟ گویی شاهنامه در سپهری دیگر قرار دارد. من که نمی‌توانم شور و شیدایی خودم از داستان‌های شاهنامه را به‌هیچ‌وجه با نمایشنامه‌های شکسپیر مقایسه کنم.[18] این سپهر کجاست که زلزله‌ای از شور و هیجان در روح ما می‌اندازد، به‌نحوی که در روزگاری نه‌چندان‌دور، از آن برای تهییج رزم‌آوران ایرانی در جنگ‌ها استفاده می‌شده است؟ چرا اثر تجمعی این نمایشنامه‌ها چنین از تک‌تک آنها فراتر می‌رود؟[19]

[1]. در شاهنامه دارا، داریوش سوم هخامنشی است.

[2]. ملک‌الشعرای بهار

[3]. حتی در گلستان دو هندو با هم به کار رفته‌اند: «دو هندو از پس سنگی سر بر آوردند و قصد قتال ما کردند…»(باب هفتم، حکایت 117)

[4]. عبارت از فروید است.

[5]. ایالتی واق در اروپای مرکزی و جمهوری چک کنونی

[6]. رؤیاها

[7]. پیشگفتار شاهنامۀ جلال خالقی مطلق

[8]. «تیرک میانی خیمۀ زبان فارسی» به قول دکتر خالقی مطلق در سخن‌های دیرینه

[9]. سخن‌های دیرینه

[10]. مقالات سعید نفیسی، صفحۀ 36

[11]. از گذشتۀ ادبی ایران

[12]. ادبیات عامیانۀ ایران/ صفحۀ 80

[13]. برای تعریف «باستان‌شناسی ادبی» رجوع کنید به کتاب حافظ و رود جادو، فصل دهم: حافظ فرهنگ بر پردۀ گلریز

[14]. بعد از این کتاب من به یاری خداوند این مسیر را در مورد پنج شاعر بزرگ دیگر ایران‌زمین ادامه دادم: عطار، نظامی، مولانا ، خیام  و سعدی که مجلدهای بعدی مجموعه «باستان‌شناسی ادبی» را تشکیل می‌دهند.

[15]. سخن‌های دیرینه، صفحۀ 115

[16]. حماسۀ ملی ایران

[17]. گاهی با خود فکر کرده‌ام که اگر رستم و اسفندیار به‌صورت نمایشنامه نوشته می‌شد آیا از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌هایی که به دست بشر نوشته شده، نمایشنامه‌هایی چون هملت و ژولیوس سزار شکسپیر، چیزی کم داشت؟

[18]. در عین حالی که بسیاری از این نمایشنامه‌ها را هم به فارسی خوانده‌ام و هم به انگلیسی، و کمابیش، از ظرایف ادبی آنها در زبان اصلی نیز آگاهم.

[19]. حتی کار به جایی رسیده که از داستان‌های شاهنامه، با تغییراتی کم و زیاد، برای ساختن سریالی به نام «بازی تاج و تخت» استفاده می‌شود و به‌نحو شدیدی مورد توجه ایرانیان قرار می‌گیرد. (و البته کسی هم از خودش نمی‌پرسد که منبع آن هفت اقلیم پادشاهی و هشت هزار سال تمدن و وحشیانی به نام دوتراگی‌ها (با تغییر شکل توران/ ترکان) __ که در غرب مثالش را نمی‌توان یافت __ چطور روان ما را تسخیر کرده است!) جالب است که فردوسی بارها به هفت کشور (که ایران‌زمین در دل آنها جای دارد) اشاره کرده است، ولی ما آنقدر از فرهنگ خود فاصله گرفته‌ایم که حتی در این مورد سؤال نیز برایمان پیش نمی‌آید: جهاندار هوشنگ با رای و داد/ به‌جای نیا تاج بر سر نهاد/چو بنشست بر جایگاه مهی/ چنین گفت بر تخت شاهنشهی/ که «بر هفت کشور منم پادشا/ به هرجا سرافراز و فرمانروا»…

 

موسسه انتشارات نگاه

کتاب «فردوسی و کاخ حیرت» نوشتۀ فرزام پروا

موسسه انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “فردوسی و کاخ حیرت”