کتاب “شب، نقاب عمومى است” سرودۀ شمس لنگرودی
گزیده ای از متن کتاب
1
«ست»
با پرچمها، ملتها، تپهها
بر كرانه آبها موج مىزند.
مسافران گرمازده
در چادر آوازِ زنجرهها خواب رفتهاند
و بانكها و شبپرهها
رؤياهاشان را خراش مىدهند
و مديترانه
با گلوى پر از صدف آواز مىخواند.
روز
روبان از پيشانى باز كرده
تا ترانه كولىها را بخواند
مرغهاى دريايى
شعر در منقار گرفته
در كوچه فرو مىريزند
من با سبدى پاره
به خريدن وقت مىروم.
2
آيا دنيا همچنان و همان است :
گورستانى دريايى
مشرف به سكوت خورشيد!
از پله سنگى بالا مىرويم
(من، فرزانه، اليانا)
و مىبينم جنگ را
كه مثل گاهواره زمان را تاب مىدهد
و پل والرى
(كودك چندروزه)
در سنگ بلورآجينش خواب رفته است.
3
اى مرغهاى دريايى
بيهوده نام مرا مىخوانيد
شما
بر تختهسنگ ملايم كفها شعرى رسم مىكنيد
كه از آن من نيست
شعرى كه دهان به دهان آب مىشود
و سطرى از آن را
تعويذ بالهاى زخمىتان كردهايد.
4
در «ست»
رودخانهيى است
كه مىگويند والرى
پيش از گزاردن شعرها
ليوانى از آن مىنوشيد
و واژههاى فراموششده
از پوستش مىتراويد
رودخانهيى
كه والرى را غرق كرد.
5
در «ست»
باغبانى است
كه تخم ستاره خاكى
برابر چشمتان مىكارد
از اين ستارهها
در گلدان اتاق خوابتان مىتوان كاشت
و صبح
با صداى پرتلالويى
در ستايش روشنى
بيدار شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.