زندگینامه فدریکو گارسیا لورکا

این گیبسن

ترجمه فریده حسن زاده

ايان گيبسن نويسنده‌ى ايرلندى متولد 1939، تحصيلات متوسطه و دانشگاهى خود را در دوبلين به پايان برد و سپس به‌عنوانِ دانشيار در دانشگاه لندن به تدريسِ ادبياتِ مدرنِ اسپانيا پرداخت. نخستين كتابِ او به‌نام «قتل فدريكو گارسيا لوركا» كه بلافاصله توسطِ رژيمِ فرانكو تحريم گشت، جايزه‌ى بين‌المللىِ بهترين كتابِ سال را از آنِ خود كرد و به 10 زبان ترجمه شد. (1971) Cyril Connolly با اشاره به فصلِ «مرگِ يك شاعر» از كتابِ «زندگينامه‌ى فدريكو گارسيا لوركا» كه به سال 1989 تكميل و منتشر شد، مى‌نويسد : «عاشقانِ شعر و عاشقانِ حقيقت از خواندنِ اين كتاب، لذّت خواهند برد.» اين كتاب، دروغِ دولتِ فاشيستىِ فرانكو را كه مى‌گفت مرگِ لوركا در حينِ اغتشاش‌هايى در اولين لحظاتِ جنگِ داخلى رخ داده است، برملا كرد و گوشه‌هاى تاريكِ شخصيتِ اين شاعر را كه نرودا «چكيده‌ى اسپانياى سال‌ها و قرن‌ها و سنّت‌هاى باستانىِ مردمِ آن سرزمين» مى‌ناميد، روشنى بخشيد.

375,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 700 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

این گیبسن, فریده حسن زاده

نوع جلد

شومیز

SKU

94800

نوبت چاپ

یکم

شابک

978-964-351-167-8

قطع

رقعی

تعداد صفحه

523

سال چاپ

1382

موضوع

زندگی نامه

تعداد مجلد

یک

وزن

700

 گزیده ای از کتاب زندگینامه فدریکو گارسیا لورکا

بعد از غيبتى هشت ساله و نوشتنِ زندگينامه‌ى فدريكو گارسيا لوركا. ژنرال فرانكو سه سال قبل مرده بود و اسپانيا در فضاى بازِ سياسى تغييراتِ حيرت‌آورى را تجربه مى‌كرد. كتابم درباره‌ى مرگِ شاعر به چاپ رسيده و با استقبالِ فوق‌العاده‌اى روبرو شده بود

در آغاز کتاب زندگینامه فدریکو گارسیا لورکا می خوانیم

 

 

در اين كتاب مى‌خوانيد :

 

توضيح ضرورى مترجم       9

زندگينامه فدريكو گارسيا لوركا           11

اشاره       13

مقدمه       15

 

كتاب اول :

از فوئنته واكروس تا نيويورك (1898 ـ 1929)

  1. كودكى 19
  2. گرانادا 51
  3. مدرسه، موسيقى، دانشگاه 67
  4. كنج دنج كافه‌ى آلامدا 85
  5. آثارِ دوران نوجوانى 99
  6. دانشگاه مادريد (مارتينث سى‌يرا) 117
  7. افسونِ شومِ شاپرك 129
  8. راه‌هاى تازه 141
  9. نمايش عروسكى (1922 ـ 1925) 159
  10. ترانه‌هاى كولى (1924 ـ 1925) 177
  11. سال 1926   203
  12. سال سرنوشت 219
  13. سال 1928   255
  14. گريز 271

 

 

كتاب دوم

از نيويورك تا چشمه‌ى اشك‌ها (1929 ـ 1936)

  1. نيويورك 287
  2. كوبا 319
  3. فرارسيدنِ جمهورى 335
  4. نخستين روزهاى جمهورى 345
  5. باراكا و عروسى خون 359
  6. سال 1933   371
  7. آرژانتين 383
  8. سال 1934   403
  9. موفقيت در عرصه‌ى تئاتر (1935) 417
  10. بارسلونا 425
  11. آخرين ماه‌ها در مادريد 435
  12. مرگ يك شاعر 455

يادداشت‌ها             491

عكس‌ها     525

 

 

توضيح ضرورى مترجم :

 

اعتراف مى‌كنم اين كتاب را به‌خاطرِ يك پله‌ى كوچكِ درگاهى ترجمه كردم :

]او بسيار كمرو بود، و هنگامى كه به خانه‌ى ما مى‌آمد، جلوىِ در مى‌ايستاد و داخل نمى‌شد. ما به او مى‌گفتيم: «بيا تو فدريكو، بيا تو عزيزم» و او بى‌آن كه حتّى يك سانتيمتر از جايش تكان بخورد مى‌گفت: «نه! نه! من نمى‌تونم چون از خطر مى‌ترسم!». افكارِ او ما را از خنده روده‌بر مى‌كرد. «خطرِ» مورد نظرِ او يك پله‌ى كوچكِ درگاهى بود كه در مدخلِ همه‌ى خانه‌هاى روستايى ديده مى‌شد.[

از خاطرات ماتيلده گارسيا، دختر عمه‌ى فدريكو گارسيا لوركا لوركا، ردّ مرگ را از اين پله‌ى كوچك درگاهى تا پاىِ آن درخت زيتون در خاكِ غرناطه (گرانادا) كه گورِ دسته‌جمعىِ او و ديگر تيرباران‌شدگان بود، آكنده از نهيبى پيامبرانه و هراسى عاشقانه پى گرفت و شعرها، نمايشنامه‌ها و نغمه‌هاى سازِ او، گواهِ اين سفر شاعرانه‌اند.

 

درباره‌ى نويسنده :

ايان گيبسن Ian Gibson نويسنده‌ى ايرلندى متولد 1939، تحصيلات متوسطه و دانشگاهى خود را در دوبلين به پايان برد و سپس به‌عنوانِ دانشيار در دانشگاه لندن به تدريسِ ادبياتِ مدرنِ اسپانيا پرداخت. نخستين كتابِ او به‌نام «قتل فدريكو گارسيا لوركا» كه بلافاصله توسطِ رژيمِ فرانكو تحريم گشت، جايزه‌ى بين‌المللىِ بهترين كتابِ سال را از آنِ خود كرد و به 10 زبان ترجمه شد. (1971) Cyril Connolly با اشاره به فصلِ «مرگِ يك شاعر» از كتابِ «زندگينامه‌ى فدريكو گارسيا لوركا» كه به سال 1989 تكميل و منتشر شد، مى‌نويسد : «عاشقانِ شعر و عاشقانِ حقيقت از خواندنِ اين كتاب، لذّت خواهند برد.» اين كتاب، دروغِ دولتِ فاشيستىِ فرانكو را كه مى‌گفت مرگِ لوركا در حينِ اغتشاش‌هايى در اولين لحظاتِ جنگِ داخلى رخ داده است، برملا كرد و گوشه‌هاى تاريكِ شخصيتِ اين شاعر را كه نرودا «چكيده‌ى اسپانياى سال‌ها و قرن‌ها و سنّت‌هاى باستانىِ مردمِ آن سرزمين» مى‌ناميد، روشنى بخشيد.

 

اشاره

 

در فوريه‌ى 1978، زمانى كه در جنوبِ فرانسه اقامت داشتم، نيازى مقاومت‌ناپذير احساس كردم براى بازگشت به اسپانيا بعد از غيبتى هشت ساله و نوشتنِ زندگينامه‌ى فدريكو گارسيا لوركا. ژنرال فرانكو سه سال قبل مرده بود و اسپانيا در فضاى بازِ سياسى تغييراتِ حيرت‌آورى را تجربه مى‌كرد. كتابم درباره‌ى مرگِ شاعر به چاپ رسيده و با استقبالِ فوق‌العاده‌اى روبرو شده بود ]اول بار به سال 1971 در پاريس به چاپ رسيد[ و زمان براى اقامت در مادريد و شروع كردن از جايى كه ناتمام گذاشته بودم بسيار مناسب بنظر مى‌رسيد. پيشنهادم را درباره‌ى تهيه‌ى شرحِ حالِ لوركا با خواهرِ او دُنا ايزابل گارسيا لوركا در ميان گذاشتم. نامه‌اى از او دريافت كردم كه به من اجازه‌ى بررسى در اوراقِ شاعر، شاملِ آثارِ ناتمامِ او، نامه‌هايش به خانواده و دوستان و نيز نامه‌هاىِ رسيده‌ى بسيار از جانبِ دوستانِ شاعر را مى‌داد. دلگرم از حمايتِ ايزابل، عزم جزم كردم كه برگردم.چند ماه بعد، من و خانواده‌ام در مادريد بوديم. ايزابل گارسيا لوركا بر سرِ قولش باقى بود و طىّ سال‌هاى بعد كمال همكارى را با من كرد. او همه‌ى اوراقِ شاعر را در اختيارِ من قرار داد؛ و نيز همه‌ى آنچه را كه از برادرش مى‌دانست. من بسيار مديونِ او هستم. نيز بايد از همكارى‌هاى ذيقيمتِ فرزندِ كونچا گارسيا لوركا، خواهرِ ديگرِ لوركا ياد كنم كه اسنادِ بسيار مهمى در اختيارِ من قرار داد. وى اين اسناد را بعدها در بنيادِ فدريكو گارسيا لوركا كه به سال 1984 تأسيس شد و رياستِ آن به‌عهده‌ى خودِ او بود، در معرضِ تماشاىِ علاقمندان و محققان گذاشت.

براى به پايان رساندن اين شرح حال، از محبّت‌ها و عنايت‌هاى افرادِ بسيار برخوردار بوده‌ام و نيز از پشتيبانىِ مالىِ مؤسّساتِ فرهنگىِ دولتى و غيردولتىِ متعدّد و ناشرينم تا بتوانم ردِّ لوركا را در آمريكا، كوبا، بوئنوس آيرس و بسيارى شهرهاى ديگر پى بگيرم[1] . از يكايك آن‌ها سپاسگزارم.

سرانجام، بايد چند كلمه‌اى از خانواده‌ام بگويم. به‌رغمِ نابسامانى‌هاى جدّى كه آن‌ها ]نخست در فرانسه و سپس در اسپانيا[ به‌خاطرِ تصميم قاطع من براى رها كردن تدريسِ دانشگاهى و پرداختن به نويسندگىِ تمام وقت، متحمّل شدند، هرگز لب به شكوه نگشودند. اكنون كه كارِ اين كتاب به اتمام رسيده و همزمان به زبانِ اسپانيايى، فرانسه و انگليسى منتشر شده تازه متوجه مى‌شوم كه بچه‌هاى من، تريسى و دومينيك (كه ديگر بچه نيستند!) تا چه حدّ قربانىِ تعلّق خاطر من به شاعر شده‌اند. اميدوارم آن‌ها من و لوركا، هر دو را از صميم قلب ببخشند. بيشتر از همه مديون و شرمنده‌ى همسرم كارول اليوته هستم كه بى‌تشويق‌هاى او، شور و شعورِ انرژى‌بخشِ او و همراهى‌ها و همدلى‌هاى عاشقانه‌اش، بى‌شك در نيمه‌ى اين راه مى‌ماندم.

ايان گيبسن

 

مقدّمه

   

فدريكو گارسيا لوركا زمانى كه توسط فاشيست‌هاى مخالفِ جمهورى در گرانادا به قتل رسيد، يعنى روزهاى جنگِ داخلىِ سال 1936، سى و هشت سال داشت. هر اشاره‌اى به‌نامِ او و آثارش در رژيمِ فرانكو، ممنوع بود و اين ممنوعيّت تا بيست سال بعد از مرگِ وى ادامه داشت. با اين كه در سال 1953، Caudillo شخصآ مجوّزِ انتشارِ مجموعه‌اى از آثار او را صادر كرد ]و اين مجموعه نه‌تنها كامل نبود بلكه سانسور شده هم بود[ عملا در سال 1975، با مرگِ ديكتاتور، امكانِ بحثِ آزاد درباره‌ى سربه‌نيست شدنِ تراژيك و مرموزِ لوركا مقدور شد. سيزده سال بعد، فضاى سياسىِ اسپانيا يكسره تغيير كرد و سرانجام بعد از قرن‌هاى متمادى، دموكراسى بر آن حاكم شد. نسل تازه‌اى از مورّخين به بررسىِ دقيقِ وقايعِ جنگِ داخلى پرداختند: مدارك و اسناد بسيارى كه بنظر مى‌رسيد در رژيم قبلى از ميان رفته باشند ناگهان كشف شدند و در دسترس قرار گرفتند و اين به معجزه مى‌مانست. مسيرِ تغيير و تحوّلات چنان بود كه به‌زودى ديگر هيچ نقطه‌ى ابهامى پيرامونِ چگونگىِ به قتل رسيدنِ لوركا باقى نماند. ئدرباره‌ى هيچ نويسنده‌ى اسپانيايى زبانى به‌اندازه‌ى لوركا، در داخلِ اسپانيا و بيرون از مرزهاى آن كتاب منتشر نشده است. تنها استثنا، سروانتس، نويسنده‌ى دن‌كيشوت است كه سيصد سال قبل از لوركا زاده شد و فرصتِ بيشترى در اختيارِ دوستدارانِ آثارش گذاشت. اما تعدادِ ترجمه‌هايى كه از آثار لوركا به زبان‌هاى بيگانه به چاپ رسيده، ركوردِ ترجمه‌هاى آثارِ سروانتس را هم مى‌شكند و از آن فراتر مى‌رود. اجراهاى متعدّدى نيز از نمايشنامه‌هاى او در كشورهاى مختلف جهان صورت گرفته و موردِ استقبال واقع شده است. آخرينِ آن‌ها نمايشنامه‌هاى خانه‌ى برناردا آلبا و «مردم» است كه بيشتر از دو سال است در لندن با موفّقيّت بر روى صحنه است. پيداست شاعرِ آندلسى، پيام باارزشى براى همه‌ى جهان دارد. اما علتِ اين استقبالِ روزافزون چيست؟ و چه پيامى است كه آثار لوركا را براى همه‌ى دنيا اين‌چنين جذاب و گيرا جلوه مى‌دهد؟

نظر شخصىِ من اين است كه بهترين كارهاى لوركا، اعم از شعر و نمايشنامه، ما را به فطرت‌مان نزديك مى‌كند و در دنيايى كه روزبه‌روز بيشتر تحتِ نفوذِ كامپيوتر و ماشين است، با جدّيت به يادمان مى‌آورد كه ما جزء لاينفك طبيعت هستيم؛ طبيعتى كه اكثرآ سعى مى‌كنيم آن را از ياد ببريم. لوركا، زيرِ يكى از نقاشى‌هاى مرموزِ خود نوشته است: «تنها انگيزه‌ى ما براى ادامه‌ى زندگى، رازِ نهفته در آن است». آثارِ لوركا به‌خاطر تخيّلِ پرطراوت و خاكسارِ او، بيشتر از هر شاعرِ ديگرى، به ما امكانِ تجربه كردنِ اين راز را مى‌دهد. اگر اين حقيقت داشته باشد كه شاعران، آخرين انيميست[2] ها در دنياى صنعتىِ ما هستند، پس لوركا

يكى از بزرگ‌ترينِ آن‌هاست. موقعِ خواندنِ اشعارِ او، يا ديدنِ نمايشنامه‌هايش، ما وارد دنيايى اساطيرى مى‌شويم، دنيايى زير سلطه‌ى نورِ جادويىِ ماه، جايى كه انسان، تارى از بافته‌ى ظريفِ زندگى‌ست. لوركا خود كلمه‌ى «تلوريك»[3]  را به‌كار مى‌بُرد و خوب مى‌دانست كه ديدِ او ديدى غريزى و اسطوره‌اى است كه ريشه در مذاهب و فرهنگ‌هاى كهنِ مديترانه‌اى دارد.ساليانِ سال تحقيق و مطالعه در زندگى و مرگ چنين موجودِ شگفت‌انگيزى، براى من سعادتى عظيم بود كه اميدوارم توانسته باشم حداقل پاره‌اى از آن را با دوستدارانِ آثار او قسمت كنم.

ايان گيبسن

[1] نويسنده در اين‌جا فهرست دقيقى از اين افراد كه بالغ بر صدها نفر مى‌شود آورده است؛ نيزنامِ مؤسساتِ فرهنگىِ دولتى و غيردولتى را كه حامى او بوده‌اند.

[2] animist روح‌باور، زنده‌انگار، اين باور كه كلّيه‌ى پديده‌هاى طبيعى داراى روح هستند.

[3]

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “زندگینامه فدریکو گارسیا لورکا”