وبلاگ

سوسیالیست شریف

به مناسبت انتشار کتاب «درآمدی بر اندیشه های سیاسی آنتونیو گرامشی » روزنامه سازندگی در صفحه «تازه های اندیشه» خود به معرفی زندگی و اندیشه های گرامشی پرداخته است که در ادامه می خوانید.

 

سوسیالیست شریف

اگر آنتونیو گرامشی اندیشمند مارکسیست ایتالیایی امروز زنده بود، ۱۳۰ ساله میشد! گرامشی را باید در زمره برجسته ترین متفکران معاصر دانست که میان تأملات نظری و افکار و عقاید وی با زندگی و حیات عملی و مبارزاتش در جنبش کارگری ایتالیا در نقش روشنفکر انقلابی طبقه کارگر و در مقام یک انقلابی حرفه ای به معنای مبسوط کلمه پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی وجود دارد. از یک سو واکاوی طیف گسترده آثار و نوشته های به جامانده از وی سیمای یک فیلسوف، یک ژورنالیست، یک تئوریسین و یک استراتژیست و گاه یک آکادمیسین را از او به نمایش می گذارد، و از دیگر سوشخصیت او را در نقش فعال جنبش کارگری، دبیر کل حزبی سیاسی و مبارزی ضدفاشیسم نمایان و برجسته می سازد. این دو چهره ژانوسی طی چند دهه گذشته دائما برساخته میشوند و گاه به مناقشه های نظری شورانگیزی انجامیده اند. آنتونیو گرامشی در دوران دانشجویی به طور عمیق آثار مارکس را مطالعه کرده بود و مثل سایر همفکرانش، از دیدن اینکه شهرهای بزرگ ایتالیا، صنعتی و مدرن شده اند، به وجد می آمد؛ چراکه از دیدگاه آنان، در سیر ناگزیر تاریخ برای وقوع یک «انقلاب کارگری» و ظهور جامعه ای که در آن زحمت کشان سكان حکومت را در دست داشته باشند، گذار از تمام مراحل تاریخی از جمله مدرنیته، ضروری می نمود و بهتر بود که تمام ایتالیا هر چه زودتر مدرن میشد. در این برهه، گرامشی یکی از اعضای مهم و سرشناس حزب سوسیالیست بود اما او و برخی دیگر از اعضا در اعتراض به سیاست های منفعلانه – یا اصلاح طلبانه – آن موضع انتقادی گرفتند که منجر به انشعاب در این حزب و تشکیل حزب «کمونیست ایتالیا» در سال ۱۹۲۱ شد. گرامشی عضو کمیته مرکزی و سردبیر نشریه ی الوردينه نوآوو، ارگان رسمی حزب بود. در سال ۱۹۲۲حزب تصمیم گرفت که گرامشی را به عنوان نماینده به نشستهای کمینترن (اتحادیه احزاب کمونیست جهان) در مسکو بفرستد.

در این سفر بود که او با دختری به نام جولیا آشنا شد. او سال ۱۹۲۴ به پارلمان راه یافت و به ایتالیا برگشت. اما در این فاصله موسولینی، همپالگی و همکار سابق گرامشی، «حزب ملی فاشیست» را پایه گذاری کرده و به عنوان نخست وزیر ایتالیا برگزیده شده بود و به محض بازگشت گرامشی، او را دستگیر و به جزیره ی اوستیکا تبعید کرد. بعد از چند ماه، تبعید او در دادگاهی پرسروصدا محاکمه و به تحمل ۲۰ سال و چند ماه زندان محکوم شد؛ زندانی که به گفته گرامشی، جزیره اوستیکا در مقایسه با آن بهشت بود. با انتقال گرامشی به زندان سخت ترین، و تیره ترین و در عین حال پربارترین دوران زندگی گرامشی از نظر فکری – آغاز شد. دورانی که با افسردگی، بیماری و فرسودگی او همراه بود اما او هرگز گلایه ای نداشت؛ چنان که در یکی از نامه هایش نوشت:« من یک مبارز بودم که در لحظه ای از مبارزه گیر افتاده و مبارزان نمی توانند و نباید مورد همدردی دیگران قرار گیرند؛ چراکه آنها آگاهانه این راه را انتخاب کردند و در آن قدم گذاشتند. » گرامشی با وجود بیماری مداومی که روز به روز وخیم تر میشد، بیشتر وقتش را صرف مطالعه نظریات و کتابهایی می کرد که تاتیانا برایش می فرستاد. با وجود کمبود منابع مطالعه او با اتکا به مطالعات قبلی اش شروع به نوشتن یادداشتهایی سیاسی و فلسفی کرد که به همت تاتیانا از زندان خارج و بعدها به همراه نامه هایش در قالب شش جلد کتاب منتشر شدند. توضیحاتی که از او درباره رنجهایش و چگونگی ایستادگی در برابر آن رنج ها در برنامه هایی از زندان به جامانده، به روشنی دغدغه های فکری و جریان مطالعاتش در زندان، گسستگی روزافزون رابطه عاطفی او با همسرش، ناراحتی او از اینکه در پرورش فرزندانش نقشی ندارد، دلگرمی هایی که درباره حال و روزش در زندان به مادرش میدهد و بیان گاه به گاه نگرشهایش به زندگی، به همراه توصیفهای دردناکش از اوضاع زندان، نامه های او را که به زبان فارسی نیز در دسترس است، خواندنی می کند. گرامشی در یکی از نامه هایی که در سال ۱۹۳۲ به همسرش نوشته، در جواب او که خواسته عکسش را به فرزندانش نشان بدهد، نوشته، نشان دادن عکس ۱۰ سال پیش به بچه، گول زدن اوست و توضیح میدهد: «حال دیگر موهای سفید بسیاری در سر دارم و با از دست دادن دندانهایم، خطوط صورتم خیلی تغییر کرده «دقیقا نمی توانم برایت بگویم چه شکلی پیدا کرده ام، چون چهار سال و نیم است که خود را در آیینه ندیده ام و دقیقا در همین سال هاست که باید قیافه ام خیلی تغییر کرده باشد.» این تنها گوشه ای از مشکلات گرامشی در زندان بود؛ مشکل عمده اما گرفتاری به مرض بی خوابی بود که توانایی خواندن، فکر کردن و نوشتن _ تمام فعالیتهای اساسی گرامشی_ را از او سلب می کرد. او در طول شبانه روز تنها چند دقیقه می خوابید و در هفته چند ساعت. اما با روحیه ای مستحکم و مقاومتی مثال زدنی، در برابر مشکلاتش ایستادگی کرد و نوشت: «باید همیشه برتر از شرایطی باشیم که در آن زندگی میکنیم؛ بی آنکه در آن رابطه، آن شرایط را تحقیر یا خود را بالاتر از آن تصور کنیم.» در نگاه اول سرگذشت گرامشی چنان است که گویی تمام زندگی اش مملو از رنج و ناکامی بوده – تصوری که چندان غلط به نظر نمی رسد – اما ۱۰ سال بعد از مرگش، حزبی که پایه گذاری کرده بود به عنوان یکی از قدرت های نوظهور در عرصه سیاست ایتالیا عرض اندام کرد و حالا اندیشه او یکی از اثرگذارترین نگرش ها در علوم سیاسی معاصر محسوب می شود. زندان گرچه قدرت عمل او در عرصه سیاسی را از میان برد اما فرصتی بود که تجربه فعالیت سیاسی اش را در چهارچوبهای فلسفی و سیاسی گسترده تری پیاده کند و آن طور که پروفسور جیمز جول، تاریخ نگار و استاد دانشگاه، در کتاب زندگی نامه گرامشی می نویسد: «گرچه جریان زندگی او به طور جدی با دستگیری و زندانی شدنش دچار وقفه و گسیختگی شد، در تفکرش پیوستگی فوق العاده ای وجود دارد.» زندانی شدن گرامشی گرچه برای او مصیبت بود اما برای تاریخ بشر موهبتی بود و به قولی «بخت خوش و بازی روزگار، گرامشی را از دست استالین در امان قرار داد؛ چراکه موسولینی او را پشت میله های زندان فرستاده بود!».

جیمز جول درباره اهمیت آرای این روشنفکر ایتالیایی، با اشاره به اینکه برخلاف تصور اغلب متفکران مارکسیست، نظام سرمایه داری تمام بحران های پیش رویش را از سر گذرانده و

«نظم اقتصادی و اجتماعی بورژوازی» از هم نپاشیده، دلیل اهمیت و جایگاه گرامشی را این میداند که او «هم دلایل قدرت و دوام لیبرالیسم و سرمایه داری را مطرح کرده و هم راههای ریشه دوانیدن و پیشروی نهضتی انقلابی را حتی در زمانی که نظام پیشین کاملا در قدرت استقرار دارد، نشان داده است.» تأکید گرامشی به تأثیرات «فکری و فرهنگی» او را قادر ساخت تا نظریه «هژمونی» خود را بپروراند؛ مفهومی که بسیاری از افراد دست کم یک بار اسمش را هم که شده شنیده اند. گرامشی در این نظریه میکوشد بگوید چگونه یک نظام اجتماعی و اقتصادی، تسلط و نفوذش را حفظ می کند. گرامشی با گسترش و تعمیق آرای کارل مارکس و فریدریش انگلس نشان داد که حکمرانی یک طبقه اجتماعی بر طبقه دیگر، فقط وابسته با قدرت اقتصادی یا فیزیکی بالاتر نیست؛ بلکه طبقه بالاتر، طبقه تحت حکومت را ترغیب می کند که نظام باورهایش را بپذیرد و در ارزش های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی آن سهیم شود. همین تأکید گرامشی بر جنبه فرهنگی مناسبات اجتماعی است که در میان اندیشمندان معاصر به خصوص مارکسیست ها جایگاه ویژه ای به او می دهد. در راستای همین نظریه، گرامشی معتقد بود در یک فرآیند انقلابی روشن فکران نقش اصلی را ایفا می کنند و نخبگان فکری در حفظ نظام اجتماعی و سیاسی نقش اساسی دارند. بر همین مبنا نقش «حزب سیاسی» یکی از دل مشغولیهای اصلی این اندیشمند بود؛ گرامشی به «مشارکت توده ها در تصمیم گیری های سیاسی حزب» توجه خاصی داشت و به «دیکتاتوری پرولتاریا» معتقد بود؛ یعنی او تصور می کرد حکومت سیاسی ایده آل، حکومتی است که در آن، طبقه ای از مردم که صرفا با فروش نیروی کارشان ارتزاق می کند – کارگران – حکومت را در دست داشته باشند. آثار و افکار گرامشی برای کسانی که از «دیکتاتوری بوروکراتیک» لنین و استالین در شوروی دل زده و ناامید بودند جذابیت فراوانی داشت و به سرعت در اروپای غربی طرفداران زیادی پیدا کرد. در این میان مفهوم هژمونی توانست به اندیشمندان سیاسی راهی نشان دهد که چگونه یک «حزب انقلابی» می تواند در بطن یک نظام دموکراتیک، فعالیت کند، نفوذش را گسترش دهد و حامیان بیشتری جذب کند. از سویی، فرهنگ، جزء جدانشدنی تفکر سیاسی گرامشی است و عجیب نیست که در میان نوشته های او بخش مهمی به ادبیات، تعلیم و تربیت و روشنفکران اختصاص دارد؛ گرامشی در این راه، هم روشن فکران لیبرال را به چالش می کشد و هم سنت فکری خودش را بازنگری می کند؛ به همین دلیل است که او پلی میان اندیشه ی مارکسیستی و غیر مارکسیستی به حساب می آید. علاقه گرامشی به ادبیات و وسواس شخصی او نسبت به دستور زبان که در یکی از نامه هایش به تاتیانا از آن به عنوان «بخشی از زندگی» یاد می کند، از او نویسنده ای چیره دست ساخته که نوشته هایش را جدا از محتوای آن، همچنان خواندنی میکند و به گفته جیمز جول، «او واقعا کوشید تا هم جهانی را که در آن می زیست تفسیر کند و هم آن را تغییر دهد. » کسانی که به تاریخ اندیشه های مارکسیستی علاقه دارند یا مشتاقند درباره ی تراژدیها و دستاوردهای قرن بیستم بیشتر بدانند، آثار او را خواهند خواند.

 

موسسه انتشارات نگاه

 

موسسه انتشارات نگاه

نوشتن دیدگاه